بریده‌ای از کتاب بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 529

یارا! نمی‌شود عمری نشست و حسرت خورد که:« ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود، و آن حادثه، قدری پیش از آن، و آن یار که می‌طلبیدم‌، زودتر به دیدارم می‌آمد و این مال، که حال به من تعلق گرفته است، پارسال می‌گرفت!» نمی‌شود یارا! اینها که حسرت خوردنی ست ابلهانه و باطل، حقِ آدمیانِ کم عقل است باید دوید، رسید، حادثه ی دیر را در آغوش کشید و گفت: دیر آمدی نگارِ سرمست، زودت ندهیم دامن از دست.

یارا! نمی‌شود عمری نشست و حسرت خورد که:« ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود، و آن حادثه، قدری پیش از آن، و آن یار که می‌طلبیدم‌، زودتر به دیدارم می‌آمد و این مال، که حال به من تعلق گرفته است، پارسال می‌گرفت!» نمی‌شود یارا! اینها که حسرت خوردنی ست ابلهانه و باطل، حقِ آدمیانِ کم عقل است باید دوید، رسید، حادثه ی دیر را در آغوش کشید و گفت: دیر آمدی نگارِ سرمست، زودت ندهیم دامن از دست.

25

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.