بریدههای کتاب علیرضا نژادصالحی علیرضا نژادصالحی 6 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 134 دانشجوی عزیزم، شرافتِ نصفه نیمه نداریم: شرافت یا هست یا نیست. میگویند باید از گناهانمان توبه کنیم. این هم یک نظام اخلاقیِ خوشگلِ دیگر، که بر اساسش میتوانی با یک اظهار ندامت ساده حساب یک جنایت را تسویه کنی! 0 1 علیرضا نژادصالحی 6 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 133 آدمی که به این مینازد که هیچوقت عقیدهاش عوض نمیشود خودش را متعهد میکند که همیشه یک خط راست را دنبال کند و پیش برود، ابلهی است که به برائت از خطا معتقد است. چیزی به اسم اصول اخلاقی وجود ندارد، هرچه هست رویداد است؛ قانون وجود ندارد، هرچه هست شرایط است: انسان برتر با رویدادها و شرایط کنار میآید و آنها را هدایت میکند. اگر اصول و قوانین ثابتی وجود داشت، ملتها مثل پیرهن اصل و قانون عوض نمیکردند. آدم قرار نیست از کلّ یک ملت عاقلتر باشد. 0 1 علیرضا نژادصالحی 6 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 128 فکر میکنید آدم با شرف چگونه موجودی است؟ در پاریس، با شرف کسی است که سکوت میکند و تن به همرنگی و همراهی نمیدهد. منظورم فلکزدههایی نیستند که در همهجا سختترین کارها به عهده آنهاست و هیچوقت هم مزد زحمتشان داده نمیشود و من اسمشان را میگذارم فرقه گیوه پارههای خدا. البته که شرافت است، شرافت تا حد حماقت، امّا فقر و فاقه هم هست. از همین جا میتوانم مجسم کنم این مردمان شریف چه قیافهای میشوند اگر پرودگار شوخیاش بگیرد و در روز جزا، روز داوری نهایی، خودش را نشان ندهد. 0 1 علیرضا نژادصالحی 6 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 127 ثروتِ سریع مسالهای است که امروزه پنجاه هزار جوان قصد دارند حلّش کنند، جوانهایی که همه در وضعیت شما هستند. شما یک واحدِ این رقماید. خودتان حساب کنید چه تقلّایی باید بکنید و مبارزه چقدر وحشیانه است. باید مثل عنکبوتهای زندانی همدیگر را بخورید چون بدیهی است که پنجاه هزار سِمَتِ خوب موجود نیست. میدانید در این مملکت چطور باید ترقی کرد؟ یا با درخششِ نبوغ یا با شگرد فساد. یا باید مثل یک گلوله توپ میان این توده آدم راه باز کنید، یا این که مثل طاعون به جانشان بیفتید. 0 1 علیرضا نژادصالحی 7 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 107 اگر در قلب آدمی فقط یک احساسِ ذاتی نهفته باشد، آیا این احساس همان غرورِ ناشی از حمایتی نیست که آدمی بتواند هر آن نسبت به موجودی ضعیف اعمال کند؟ اگر عشق را هم بر آن بیفزایید، که عبارت است از حس حقشناسی شدیدِ همه جانهای آزاد نسبت به اصل و منشاء خوشیهایشان، آنگاه به مفهوم بیشمار عجایب روحی پی میبرید. 0 0 علیرضا نژادصالحی 7 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 100 عزم جزم کرد که برای رسیدن به ثروت و موفقیت دو راه موازی بکشد، بر علم و بر عشق تکیه کند، هم دانشمند و هم برازنده و اهل مُد باشد. هنوز بچه بود! این دو خط موازیاند و هرگز نمیتوانند به هم برسند. 0 2 علیرضا نژادصالحی 1404/4/8 بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 60 به آنهایی که توی این شهر سوارهاندو لجنمال میشوند میگویند مردمان شریف، به آنهایی که پیادهاند و لجنمال میشوند میگویند اوباش. اگر از بدبختی یک چیز کوچکی بلند کنی توی میدانِ کاخِ دادگستری به نمایشت میگذارند. اگر یک میلیون بدزدی در محافل صاحب کرامت میشوی. برای حفظ این نظام اخلاقی دارید سی میلیون به ژاندارمری و دادگستری پول میدهید. بهبه! 0 24 علیرضا نژادصالحی 1404/4/6 بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 34 بر اساس منطق مردمان تهی مغز، که همه پُرگو و فضولاند چون غیر از هیچ و پوچ چیزی برای گفتن ندارند، کسانی که از کار و بار خودشان حرف نمیزنند حتماً کار و بار ناشایستی دارند. 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/4/6 بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 33 دل آدمی وقت بالا رفتن از بلندیهای محبت گهگاه استراحتی میکند. ولی در سراشیبی تندِ احساساتِ نفرتآلود بنُدرت میایستد. 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/3/30 جاده ی رستگاری جان هارت 4.1 5 صفحۀ 483 الیزابت این صحنه را قبلاً هزاران بار دیده بود: مردم فکر میکنند کسی را برای همیشه دارند، تا اینکه او را از دست میدهند. 0 28 علیرضا نژادصالحی 1404/3/16 جاده ی رستگاری جان هارت 4.1 5 صفحۀ 186 - خودت میدونی چرا کمکت کردم. به همون دلیل که کمکت میکردم برادران مونرو رو توی تاریکترین قسمت جنگل توی دور افتادهترین منطقه حومه شهر دفن کنی. + چون دختر داری. - چون بهخاطر کاری که با دختره کردن باید برن به جهنم. من هم اگه جات بودم بهشون شلیک میکردم و فکر نمیکنم بهخاطر این کار باید تعلیق بشی. چند ساله پلیسی؟ سیزده سال؟ پونزده سال؟ گندش بزنن. نفس عمیقی کشید و دود سیگار را بیرون داد: " وکیل مدافعها دوباره زندگی اون دختر رو جهنم میکنن و یه قاضی احمق هم بهشون اجازه میده به این پروسه مزخرف ادامه بدن (منظورش بازسازی اتفاقات مربوط به تجاوزه). هردومون میدونیم این اتفاق میافته. گردنش را خم کرد و با غرور خاصی گفت: " گاهی وقتها عدالت از قانون مهمتره." + برای یه پلیس این طرز فکر خطرناکه. - سیستم فاسده لیز. تو هم مثل من این رو میدونی. 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/3/9 جاده ی رستگاری جان هارت 4.1 5 صفحۀ 31 دوست داشت با مادرش صادق باشد اما خوب میدانست که تنها یک دروغ برای مسموم کردن عمیقترین حقایق کافی است. 0 3 علیرضا نژادصالحی 1404/3/7 پشت سرت را نگاه کن! سی بل هاگ 3.6 5 صفحۀ 210 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/2/22 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 366 صفحۀ 88 به ذهنش آمد که نکند تلاشهای به زحمت پیدای او برای مبارزه با آنچه جلالت مآبها شایسته تلقی میکردند - همان انگیزههای به زحمت پیدای او که بیدرنگ سرکوبشان کرده بود - حق، و بقیه چیزها باطل بوده باشند. نکند وظایف شغلی و کل ترتیب زندگی و خانوادهاش و جملگی عقلههای اجتماعی و اداریاش یکسره باطل بوده باشد. کوشید که در محکمه خویش از همه این چیزها دفاع کند و ناگهان به سستی چیزی که از آن دفاع میکرد پی برد. چیزی نبود که از آن دفاع کند. 0 4
بریدههای کتاب علیرضا نژادصالحی علیرضا نژادصالحی 6 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 134 دانشجوی عزیزم، شرافتِ نصفه نیمه نداریم: شرافت یا هست یا نیست. میگویند باید از گناهانمان توبه کنیم. این هم یک نظام اخلاقیِ خوشگلِ دیگر، که بر اساسش میتوانی با یک اظهار ندامت ساده حساب یک جنایت را تسویه کنی! 0 1 علیرضا نژادصالحی 6 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 133 آدمی که به این مینازد که هیچوقت عقیدهاش عوض نمیشود خودش را متعهد میکند که همیشه یک خط راست را دنبال کند و پیش برود، ابلهی است که به برائت از خطا معتقد است. چیزی به اسم اصول اخلاقی وجود ندارد، هرچه هست رویداد است؛ قانون وجود ندارد، هرچه هست شرایط است: انسان برتر با رویدادها و شرایط کنار میآید و آنها را هدایت میکند. اگر اصول و قوانین ثابتی وجود داشت، ملتها مثل پیرهن اصل و قانون عوض نمیکردند. آدم قرار نیست از کلّ یک ملت عاقلتر باشد. 0 1 علیرضا نژادصالحی 6 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 128 فکر میکنید آدم با شرف چگونه موجودی است؟ در پاریس، با شرف کسی است که سکوت میکند و تن به همرنگی و همراهی نمیدهد. منظورم فلکزدههایی نیستند که در همهجا سختترین کارها به عهده آنهاست و هیچوقت هم مزد زحمتشان داده نمیشود و من اسمشان را میگذارم فرقه گیوه پارههای خدا. البته که شرافت است، شرافت تا حد حماقت، امّا فقر و فاقه هم هست. از همین جا میتوانم مجسم کنم این مردمان شریف چه قیافهای میشوند اگر پرودگار شوخیاش بگیرد و در روز جزا، روز داوری نهایی، خودش را نشان ندهد. 0 1 علیرضا نژادصالحی 6 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 127 ثروتِ سریع مسالهای است که امروزه پنجاه هزار جوان قصد دارند حلّش کنند، جوانهایی که همه در وضعیت شما هستند. شما یک واحدِ این رقماید. خودتان حساب کنید چه تقلّایی باید بکنید و مبارزه چقدر وحشیانه است. باید مثل عنکبوتهای زندانی همدیگر را بخورید چون بدیهی است که پنجاه هزار سِمَتِ خوب موجود نیست. میدانید در این مملکت چطور باید ترقی کرد؟ یا با درخششِ نبوغ یا با شگرد فساد. یا باید مثل یک گلوله توپ میان این توده آدم راه باز کنید، یا این که مثل طاعون به جانشان بیفتید. 0 1 علیرضا نژادصالحی 7 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 107 اگر در قلب آدمی فقط یک احساسِ ذاتی نهفته باشد، آیا این احساس همان غرورِ ناشی از حمایتی نیست که آدمی بتواند هر آن نسبت به موجودی ضعیف اعمال کند؟ اگر عشق را هم بر آن بیفزایید، که عبارت است از حس حقشناسی شدیدِ همه جانهای آزاد نسبت به اصل و منشاء خوشیهایشان، آنگاه به مفهوم بیشمار عجایب روحی پی میبرید. 0 0 علیرضا نژادصالحی 7 روز پیش بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 100 عزم جزم کرد که برای رسیدن به ثروت و موفقیت دو راه موازی بکشد، بر علم و بر عشق تکیه کند، هم دانشمند و هم برازنده و اهل مُد باشد. هنوز بچه بود! این دو خط موازیاند و هرگز نمیتوانند به هم برسند. 0 2 علیرضا نژادصالحی 1404/4/8 بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 60 به آنهایی که توی این شهر سوارهاندو لجنمال میشوند میگویند مردمان شریف، به آنهایی که پیادهاند و لجنمال میشوند میگویند اوباش. اگر از بدبختی یک چیز کوچکی بلند کنی توی میدانِ کاخِ دادگستری به نمایشت میگذارند. اگر یک میلیون بدزدی در محافل صاحب کرامت میشوی. برای حفظ این نظام اخلاقی دارید سی میلیون به ژاندارمری و دادگستری پول میدهید. بهبه! 0 24 علیرضا نژادصالحی 1404/4/6 بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 34 بر اساس منطق مردمان تهی مغز، که همه پُرگو و فضولاند چون غیر از هیچ و پوچ چیزی برای گفتن ندارند، کسانی که از کار و بار خودشان حرف نمیزنند حتماً کار و بار ناشایستی دارند. 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/4/6 بابا گوریو اونوره دو بالزاک 4.1 44 صفحۀ 33 دل آدمی وقت بالا رفتن از بلندیهای محبت گهگاه استراحتی میکند. ولی در سراشیبی تندِ احساساتِ نفرتآلود بنُدرت میایستد. 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/3/30 جاده ی رستگاری جان هارت 4.1 5 صفحۀ 483 الیزابت این صحنه را قبلاً هزاران بار دیده بود: مردم فکر میکنند کسی را برای همیشه دارند، تا اینکه او را از دست میدهند. 0 28 علیرضا نژادصالحی 1404/3/16 جاده ی رستگاری جان هارت 4.1 5 صفحۀ 186 - خودت میدونی چرا کمکت کردم. به همون دلیل که کمکت میکردم برادران مونرو رو توی تاریکترین قسمت جنگل توی دور افتادهترین منطقه حومه شهر دفن کنی. + چون دختر داری. - چون بهخاطر کاری که با دختره کردن باید برن به جهنم. من هم اگه جات بودم بهشون شلیک میکردم و فکر نمیکنم بهخاطر این کار باید تعلیق بشی. چند ساله پلیسی؟ سیزده سال؟ پونزده سال؟ گندش بزنن. نفس عمیقی کشید و دود سیگار را بیرون داد: " وکیل مدافعها دوباره زندگی اون دختر رو جهنم میکنن و یه قاضی احمق هم بهشون اجازه میده به این پروسه مزخرف ادامه بدن (منظورش بازسازی اتفاقات مربوط به تجاوزه). هردومون میدونیم این اتفاق میافته. گردنش را خم کرد و با غرور خاصی گفت: " گاهی وقتها عدالت از قانون مهمتره." + برای یه پلیس این طرز فکر خطرناکه. - سیستم فاسده لیز. تو هم مثل من این رو میدونی. 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/3/9 جاده ی رستگاری جان هارت 4.1 5 صفحۀ 31 دوست داشت با مادرش صادق باشد اما خوب میدانست که تنها یک دروغ برای مسموم کردن عمیقترین حقایق کافی است. 0 3 علیرضا نژادصالحی 1404/3/7 پشت سرت را نگاه کن! سی بل هاگ 3.6 5 صفحۀ 210 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/2/22 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 366 صفحۀ 88 به ذهنش آمد که نکند تلاشهای به زحمت پیدای او برای مبارزه با آنچه جلالت مآبها شایسته تلقی میکردند - همان انگیزههای به زحمت پیدای او که بیدرنگ سرکوبشان کرده بود - حق، و بقیه چیزها باطل بوده باشند. نکند وظایف شغلی و کل ترتیب زندگی و خانوادهاش و جملگی عقلههای اجتماعی و اداریاش یکسره باطل بوده باشد. کوشید که در محکمه خویش از همه این چیزها دفاع کند و ناگهان به سستی چیزی که از آن دفاع میکرد پی برد. چیزی نبود که از آن دفاع کند. 0 4