بریدههای کتاب y.s y.s 1404/4/8 صفحۀ 97 آرامش روح احساس معرکهایست، و خشنودی از خود هم. دوست عزیز، فقط کاش که این گوهر، با این ظرافت و نفیسیاش، چنین شکستنی نمیبود. 0 3 y.s 1404/4/8 صفحۀ 94 مثل این است که جلوی یک جعبۀ شهر فرنگ ایستادهام و عروسکها از مقابلم عبور میکنند و من هر باره از خود میپرسم آیا آنچه میبینم، خطای دید نیست؟ حالی که خودم هم در این بازی شرکت دارم. حتی بیشتر از این. خودم هم مثل عروسکی در چرخشم. و گاه دست چوبین کناردستیام را میگیرم و از وحشت یکه میخورم. 0 3 y.s 1404/4/8 صفحۀ 71 گفتم دوست من! آدم آدم است و از آن یکذره عقلی که احتمالا دارد، کار چندانی ساخته نیست، اگر که یک روز هیجان سر طغیان برداشت و او را، فراتر از مرز توان خود در فشار گرفت. 0 6 y.s 1403/8/4 صفحۀ 322 یک روز را در نظر بگیر، آن را به چند قسمت کن، برای هر قسمت وظیفهای اختصاص بده؛ هیچ لحظهای از یک ساعت را خالی نگذار: ده دقیقهها، پنج دقیقهها، همه را پر کن. اگر هر کاری را در جای خودش، با روش خاص و با نظم دقیقی انجام بدهی، میبینی روز تمام میشود، تقريبا قبل از این که تو بدانی کی شروع شده. در این صورت، مرهون هیچکس نخواهی بود که بگویی به تو کمک کرده تا از لحظات خالی زندگیت خلاص بشوی؛ مجبور نیستی که به دنبال مصاحبت، گفت و گو، همدردی و گذشت کسی باشی. 0 7 y.s 1403/8/4 صفحۀ 186 دوشیزه ایر، ندامت زهر زندگی است. 0 11 y.s 1403/6/31 صفحۀ 122 بیگمان از برای انسان هدیهای بالاتر از آن نیست که همۀ هدفهایش را به لبهای خشک بدل کند و همۀ زندگی را به چشمۀ آب ... . 0 7 y.s 1403/6/30 صفحۀ 86 و میخواهید با انگشتهاتان تن رویاهاتان را لمس کنید. و چه بهتر که چنین کنید. 1 5 y.s 1403/6/30 صفحۀ 95 اما اگر ناگزیر باید زمان را در اندیشۀ خود با فصلها اندازه بگیرید، پس بگذارید که هر فصلی همۀ فصلهای دیگر را در بر بگیرد. و بگذارید که امروز گذشته را با یاد در بر گیرد و آینده را با رغبت. 0 4 y.s 1403/6/30 صفحۀ 92 و بسیاری از سخنان شما اندیشه را نیمهجان میکنند؛ زیرا که اندیشه پرندهایست آسمانی، که در قفس سخن شاید به راستی بالهایش را باز کند، ولی به پرواز در نمیآید. 0 3 y.s 1403/6/30 صفحۀ 86 دلهای شما در سکوت خود رازهای روز و شبها را میدانند، ولی گوشهاتان تشنۀ شنیدن صدای دانش دل هستند. شما میخواهید آنچه را همیشه در اندیشه دانستهاید در سخن نیز بدانید. میخواهید با انگشتهاتان تن رویاهاتان را لمس کنید. و چه بهتر که چنین کنید. 0 6 y.s 1403/6/30 صفحۀ 81 خِرَد و شور شما سکان و بادبان کشتی روح شما هستند. هرگاه بادبان یا سکان شما بشکند، به این سو و آن سو سرگردان میشوید، یا آن که در میان دریا بر جا میمانید. زیرا که خرد اگر به تنهایی فرمان براند، نیروی بازدارنده است؛ و شور اگر نگهبانی نداشته باشد، آتشیست که خود را هم میسوزاند. 0 2 y.s 1403/6/30 صفحۀ 76 ای مردمان اُرفالِس، شما میتوانید دُهُل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟ 0 7 y.s 1403/6/30 صفحۀ 63 بالهاتان را جمع مکنید تا از میان در بگذرید، سرتان را خم مکنید تا به سقف نگیرد، نَفَستان را حبس مکنید تا مبادا دیوارها شکاف بردارند و فرو ریزند. در گورهایی که مردگان از برای زندگان ساختهاند زندگی مکنید. 0 2 y.s 1403/6/19 صفحۀ 68 اکثر قریب به اتفاق اعمال بشری مشتمل بر اطلاعات ناقص هستند، چه در منتهیالیه ابتدایی (قبل از اینکه انجامشان بدهیم) و چه در منتهیالیه انتهایی (وقتی نتایج را مشاهده میکنیم). به همین دلیل، تعیین ارزش اخلاقی یک عمل بر اساس نتایج آن، رویکردی مخاطرهآمیز است. 0 4 y.s 1403/6/9 صفحۀ 29 ذهن شما همچون زندان است؛ او هرگز نمیتواند بداند که چه اندازه از آنچه میداند در شیء خارجی است یا در ذهنی است که آن را میداند. چنین است حال حواسی که حکم آنها حقایق شماست! 0 11 y.s 1403/5/30 صفحۀ 114 یاد گرفته بودم که همیشه صادق باشم، اما حقیقت گاهی وقتها میتواند پیچیده باشد. مهم نیست که حقیقت تلخ باشد یا شیرین. گاهی وقتها، حقیقت تا وقتی که تنها نشوی بروز پیدا نمیکند. حتی در این هم تضمینی نیست. گاهی وقتها، حقیقت، رازی است که آن را از خودت هم مخفی میکنی؛ چرا که زندگی با یک دروغ سادهتر است. 2 8 y.s 1403/5/30 صفحۀ 107 پام به یکی از پلهها گیر کرد و پهن زمین شدم. گفتم: «مثل بچهها افتادم.» روفوس شانهاش را بالا انداخت: «بهتره به جلو بیفتی تا به عقب.» 0 6 y.s 1403/5/11 صفحۀ 51 2 17 y.s 1403/5/4 صفحۀ 209 آیا روح اجتماع است که گرایشهای اخلاقی را الهام میکند؟ بعضی گفتهاند روح اجتماع است که وحی میکند، روح اجتماع الهام میکند به انسان که چنین کار را بکن. «روح اجتماع الهام میکند» این آقا (موریس مترلینگ) که در گرایشهای معنوی کمیتش لنگ است میگوید روح جامعه است که دارد وحی میفرستد. جامعه چیست؟ جامعه یعنی مجموع افراد با یک ترکیب مخصوص. جامعه که وجودی مستقل از افراد ندارد مگر یک وجود اعتباری، و وجود اعتباری که روح ندارد. گیرم روح داشته باشد، روح جامعه از کجا این را گرفت و الهام کرد؟ چه کسی به خود روح جامعه الهام کرد؟ الهیون میگویند خدای متعال است که به بشر الهام میکند. 13 5 y.s 1403/5/2 صفحۀ 79 0 3
بریدههای کتاب y.s y.s 1404/4/8 صفحۀ 97 آرامش روح احساس معرکهایست، و خشنودی از خود هم. دوست عزیز، فقط کاش که این گوهر، با این ظرافت و نفیسیاش، چنین شکستنی نمیبود. 0 3 y.s 1404/4/8 صفحۀ 94 مثل این است که جلوی یک جعبۀ شهر فرنگ ایستادهام و عروسکها از مقابلم عبور میکنند و من هر باره از خود میپرسم آیا آنچه میبینم، خطای دید نیست؟ حالی که خودم هم در این بازی شرکت دارم. حتی بیشتر از این. خودم هم مثل عروسکی در چرخشم. و گاه دست چوبین کناردستیام را میگیرم و از وحشت یکه میخورم. 0 3 y.s 1404/4/8 صفحۀ 71 گفتم دوست من! آدم آدم است و از آن یکذره عقلی که احتمالا دارد، کار چندانی ساخته نیست، اگر که یک روز هیجان سر طغیان برداشت و او را، فراتر از مرز توان خود در فشار گرفت. 0 6 y.s 1403/8/4 صفحۀ 322 یک روز را در نظر بگیر، آن را به چند قسمت کن، برای هر قسمت وظیفهای اختصاص بده؛ هیچ لحظهای از یک ساعت را خالی نگذار: ده دقیقهها، پنج دقیقهها، همه را پر کن. اگر هر کاری را در جای خودش، با روش خاص و با نظم دقیقی انجام بدهی، میبینی روز تمام میشود، تقريبا قبل از این که تو بدانی کی شروع شده. در این صورت، مرهون هیچکس نخواهی بود که بگویی به تو کمک کرده تا از لحظات خالی زندگیت خلاص بشوی؛ مجبور نیستی که به دنبال مصاحبت، گفت و گو، همدردی و گذشت کسی باشی. 0 7 y.s 1403/8/4 صفحۀ 186 دوشیزه ایر، ندامت زهر زندگی است. 0 11 y.s 1403/6/31 صفحۀ 122 بیگمان از برای انسان هدیهای بالاتر از آن نیست که همۀ هدفهایش را به لبهای خشک بدل کند و همۀ زندگی را به چشمۀ آب ... . 0 7 y.s 1403/6/30 صفحۀ 86 و میخواهید با انگشتهاتان تن رویاهاتان را لمس کنید. و چه بهتر که چنین کنید. 1 5 y.s 1403/6/30 صفحۀ 95 اما اگر ناگزیر باید زمان را در اندیشۀ خود با فصلها اندازه بگیرید، پس بگذارید که هر فصلی همۀ فصلهای دیگر را در بر بگیرد. و بگذارید که امروز گذشته را با یاد در بر گیرد و آینده را با رغبت. 0 4 y.s 1403/6/30 صفحۀ 92 و بسیاری از سخنان شما اندیشه را نیمهجان میکنند؛ زیرا که اندیشه پرندهایست آسمانی، که در قفس سخن شاید به راستی بالهایش را باز کند، ولی به پرواز در نمیآید. 0 3 y.s 1403/6/30 صفحۀ 86 دلهای شما در سکوت خود رازهای روز و شبها را میدانند، ولی گوشهاتان تشنۀ شنیدن صدای دانش دل هستند. شما میخواهید آنچه را همیشه در اندیشه دانستهاید در سخن نیز بدانید. میخواهید با انگشتهاتان تن رویاهاتان را لمس کنید. و چه بهتر که چنین کنید. 0 6 y.s 1403/6/30 صفحۀ 81 خِرَد و شور شما سکان و بادبان کشتی روح شما هستند. هرگاه بادبان یا سکان شما بشکند، به این سو و آن سو سرگردان میشوید، یا آن که در میان دریا بر جا میمانید. زیرا که خرد اگر به تنهایی فرمان براند، نیروی بازدارنده است؛ و شور اگر نگهبانی نداشته باشد، آتشیست که خود را هم میسوزاند. 0 2 y.s 1403/6/30 صفحۀ 76 ای مردمان اُرفالِس، شما میتوانید دُهُل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟ 0 7 y.s 1403/6/30 صفحۀ 63 بالهاتان را جمع مکنید تا از میان در بگذرید، سرتان را خم مکنید تا به سقف نگیرد، نَفَستان را حبس مکنید تا مبادا دیوارها شکاف بردارند و فرو ریزند. در گورهایی که مردگان از برای زندگان ساختهاند زندگی مکنید. 0 2 y.s 1403/6/19 صفحۀ 68 اکثر قریب به اتفاق اعمال بشری مشتمل بر اطلاعات ناقص هستند، چه در منتهیالیه ابتدایی (قبل از اینکه انجامشان بدهیم) و چه در منتهیالیه انتهایی (وقتی نتایج را مشاهده میکنیم). به همین دلیل، تعیین ارزش اخلاقی یک عمل بر اساس نتایج آن، رویکردی مخاطرهآمیز است. 0 4 y.s 1403/6/9 صفحۀ 29 ذهن شما همچون زندان است؛ او هرگز نمیتواند بداند که چه اندازه از آنچه میداند در شیء خارجی است یا در ذهنی است که آن را میداند. چنین است حال حواسی که حکم آنها حقایق شماست! 0 11 y.s 1403/5/30 صفحۀ 114 یاد گرفته بودم که همیشه صادق باشم، اما حقیقت گاهی وقتها میتواند پیچیده باشد. مهم نیست که حقیقت تلخ باشد یا شیرین. گاهی وقتها، حقیقت تا وقتی که تنها نشوی بروز پیدا نمیکند. حتی در این هم تضمینی نیست. گاهی وقتها، حقیقت، رازی است که آن را از خودت هم مخفی میکنی؛ چرا که زندگی با یک دروغ سادهتر است. 2 8 y.s 1403/5/30 صفحۀ 107 پام به یکی از پلهها گیر کرد و پهن زمین شدم. گفتم: «مثل بچهها افتادم.» روفوس شانهاش را بالا انداخت: «بهتره به جلو بیفتی تا به عقب.» 0 6 y.s 1403/5/11 صفحۀ 51 2 17 y.s 1403/5/4 صفحۀ 209 آیا روح اجتماع است که گرایشهای اخلاقی را الهام میکند؟ بعضی گفتهاند روح اجتماع است که وحی میکند، روح اجتماع الهام میکند به انسان که چنین کار را بکن. «روح اجتماع الهام میکند» این آقا (موریس مترلینگ) که در گرایشهای معنوی کمیتش لنگ است میگوید روح جامعه است که دارد وحی میفرستد. جامعه چیست؟ جامعه یعنی مجموع افراد با یک ترکیب مخصوص. جامعه که وجودی مستقل از افراد ندارد مگر یک وجود اعتباری، و وجود اعتباری که روح ندارد. گیرم روح داشته باشد، روح جامعه از کجا این را گرفت و الهام کرد؟ چه کسی به خود روح جامعه الهام کرد؟ الهیون میگویند خدای متعال است که به بشر الهام میکند. 13 5 y.s 1403/5/2 صفحۀ 79 0 3