بریدههای کتاب فاطمه نقوی فاطمه نقوی 1404/3/22 برسد به دست پوران عزیزم ...: بیست و نه نامه منتشر نشده دکتر علی شریعتی برای همسرش از پاریس علی شریعتی 3.6 4 صفحۀ 77 تو خودت میدانی و دیگران هم همه میدانند که من تو را دوست ندارم و از همان اول هم دوست نداشتهام. کی میگوید من تو را دوست دارم؟ چطور میشود من آدم احمقی را مثل تو که هنوز هم در اینباره شک داری و هنوز هم نفهمیدهای که تو را از عمر و روح و زندگی و چشم خودم بیشتر میخواهم دوست داشته باشم؟ 4 17 فاطمه نقوی 1404/3/22 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.2 2 صفحۀ 44 با بیمارستان تماس میگیرم تا در کلاس پیش از زایمان ثبتنام کنم. میگویند خیلی دیر تماس گرفتید، کلاس پر شده. باید قبلاً ثبتنام میکردید. جواب میدهم قبلاً حامله نبودم. 0 9 فاطمه نقوی 1404/3/22 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.2 2 صفحۀ 19 زایمان زنان را صرفاً از مردان جدا نمیکند: زایمان زنان را از خودشان هم جدا میکند، [...] مادر زمانی که با فرزند است خودش نیست؛ زمانی که بدون اوست خودش نیست و بدین ترتیب ترک فرزندان به اندازهی ماندن در کنارشان بغرنج و دشوار میشود. 0 4 فاطمه نقوی 1404/2/31 گزارش یک مرگ گابریل گارسیا مارکز 3.6 30 صفحۀ 40 بایاردو سان رومان او را با نگاه تا آخر میدان دنبال کرده بود و گفته بود: «اسمش بهش میآید.» بعد سرش را به پشتی صندلی تکیه داده بود و چشمانش را بسته بود و گفته بود: «وقتی بیدار شدم یادم بینداز با او ازدواج کنم.» 0 6 فاطمه نقوی 1404/1/13 اردک وحشی هنریک ایبسن 4.0 17 صفحۀ 207 رلینگ: تا یادم نرفته، آقای ورلهی پسر! - این کلمهی خارجی ایدئالو بنداز دور. ما خودمون به جاش یه کلمهی بومی خیلی خوب داریم: دوروغ. 0 8 فاطمه نقوی 1403/12/17 اردک وحشی هنریک ایبسن 4.0 17 صفحۀ 154 گرگرس: (...) حالا دیگه میدونم رسالتم تو زندگی چیه. دیروز کشفش کردم. هیالمار: این درست، اما بالاغیرتاً منو قاطیش نکن. من، باور کن، به غیر ازینکه یه کم طبیعتاً احساس افسردگی میکنم، رضایتم از زندگی مث همهس. 1 32 فاطمه نقوی 1402/11/20 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 71 اصلا چگونه میشود هر روز با مرگ روبهرو باشی و قرآن نخوانی؟ به مرگ چه میتوانی بگویی به جز "کشتگان راه خدا را مرده مپندار" 1 32 فاطمه نقوی 1402/11/3 جنگ چهره ی زنانه ندارد سوتلانا آلکسیویچ 4.2 59 صفحۀ 348 بهار بود... جوونا کشته میشدن، اونا تو بهار کشته میشدن... تو مارس، آوریل... یادم میآد اون بهاری که توش باغها غرق در شکوفه بودن و ما انتظار پیروزی رو میکشیدیم، دفن کردن دوستامون سختترین کار ممکن بود. 0 14
بریدههای کتاب فاطمه نقوی فاطمه نقوی 1404/3/22 برسد به دست پوران عزیزم ...: بیست و نه نامه منتشر نشده دکتر علی شریعتی برای همسرش از پاریس علی شریعتی 3.6 4 صفحۀ 77 تو خودت میدانی و دیگران هم همه میدانند که من تو را دوست ندارم و از همان اول هم دوست نداشتهام. کی میگوید من تو را دوست دارم؟ چطور میشود من آدم احمقی را مثل تو که هنوز هم در اینباره شک داری و هنوز هم نفهمیدهای که تو را از عمر و روح و زندگی و چشم خودم بیشتر میخواهم دوست داشته باشم؟ 4 17 فاطمه نقوی 1404/3/22 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.2 2 صفحۀ 44 با بیمارستان تماس میگیرم تا در کلاس پیش از زایمان ثبتنام کنم. میگویند خیلی دیر تماس گرفتید، کلاس پر شده. باید قبلاً ثبتنام میکردید. جواب میدهم قبلاً حامله نبودم. 0 9 فاطمه نقوی 1404/3/22 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.2 2 صفحۀ 19 زایمان زنان را صرفاً از مردان جدا نمیکند: زایمان زنان را از خودشان هم جدا میکند، [...] مادر زمانی که با فرزند است خودش نیست؛ زمانی که بدون اوست خودش نیست و بدین ترتیب ترک فرزندان به اندازهی ماندن در کنارشان بغرنج و دشوار میشود. 0 4 فاطمه نقوی 1404/2/31 گزارش یک مرگ گابریل گارسیا مارکز 3.6 30 صفحۀ 40 بایاردو سان رومان او را با نگاه تا آخر میدان دنبال کرده بود و گفته بود: «اسمش بهش میآید.» بعد سرش را به پشتی صندلی تکیه داده بود و چشمانش را بسته بود و گفته بود: «وقتی بیدار شدم یادم بینداز با او ازدواج کنم.» 0 6 فاطمه نقوی 1404/1/13 اردک وحشی هنریک ایبسن 4.0 17 صفحۀ 207 رلینگ: تا یادم نرفته، آقای ورلهی پسر! - این کلمهی خارجی ایدئالو بنداز دور. ما خودمون به جاش یه کلمهی بومی خیلی خوب داریم: دوروغ. 0 8 فاطمه نقوی 1403/12/17 اردک وحشی هنریک ایبسن 4.0 17 صفحۀ 154 گرگرس: (...) حالا دیگه میدونم رسالتم تو زندگی چیه. دیروز کشفش کردم. هیالمار: این درست، اما بالاغیرتاً منو قاطیش نکن. من، باور کن، به غیر ازینکه یه کم طبیعتاً احساس افسردگی میکنم، رضایتم از زندگی مث همهس. 1 32 فاطمه نقوی 1402/11/20 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 71 اصلا چگونه میشود هر روز با مرگ روبهرو باشی و قرآن نخوانی؟ به مرگ چه میتوانی بگویی به جز "کشتگان راه خدا را مرده مپندار" 1 32 فاطمه نقوی 1402/11/3 جنگ چهره ی زنانه ندارد سوتلانا آلکسیویچ 4.2 59 صفحۀ 348 بهار بود... جوونا کشته میشدن، اونا تو بهار کشته میشدن... تو مارس، آوریل... یادم میآد اون بهاری که توش باغها غرق در شکوفه بودن و ما انتظار پیروزی رو میکشیدیم، دفن کردن دوستامون سختترین کار ممکن بود. 0 14