بریدههای کتاب ࡅߺ߳ߊހߊ ࡅߺ߳ߊހߊ 1404/1/6 هیچوقت دروغ نگو فریدا مک فادن 4.1 97 صفحۀ 155 "فکر مادرم بود. همیشه میگه شادی نتیجه چیزی که میگیریم نیست، نتیجه چیزیه که میبخشیم." 0 1 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/27 تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم سلست اینگ 3.9 23 صفحۀ 118 عهد میبست که هیچوقت به او نگوید صاف بنشین یا ازدواج کن و خانهداری یاد بگیر. هرگز به او نمیگفت کارها یا روشهایی از زندگی هستند که مناسب دخترها نیستند، هیچوقت نمیگذاشت با شنیدن کلمه دکتر، مردها به ذهنش بیایند. تشویقش میکرد تا به جایگاهی بالاتر از مادرش برسد. 0 6 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/23 تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم سلست اینگ 3.9 23 صفحۀ 109 قبلا هرگز روی نت دست بلند نکرده بود و بعدها هم هرگز این کار را نمیکرد. اما همان لحظه چیزی بینشان شکست.. 0 12 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/23 بادام وون پیونگ سون 3.9 241 صفحۀ 89 تبادل افکار و نظرات یا وقت گذروندن کنار همدیگه بدون دلیل و بهونه. این معنای دوستیه. 0 10 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/23 بادام وون پیونگ سون 3.9 241 صفحۀ 22 مامان میگفت همه چیز به خاطر خودم است و به آن "عشق" میگفت، اما به نظر من ما این کارها را به خاطر خودش انجام میدادیم که ناامیدانه میکوشید فرزندی متفاوت نداشته باشد............ البته هیچ وقت این را با صدای بلند نگفتم. اینها همه به لطف یکی از قوانین رفتاری مامان بود: صداقت زیاد به دیگران صدمه میزند. 0 3 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/23 بادام وون پیونگ سون 3.9 241 صفحۀ 17 شانس نقش خیلی مهمی را در تمام بیعدالتیهای دنیا بازی میکند، حتی خیلی بیشتر از آن چیزی که انتظارش را داری. 0 2 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/21 تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم سلست اینگ 3.9 23 صفحۀ 48 چند روز بعد، صدها مایل آنسوتر زوج دیگری ازدواج کردند، مردی سفید و زنی سیاه زیر عنوان نامِ بسیار مناسب و برازنده عاشقی. چهار ماه بعد، در ویرجینیا، دستگیرشان کردند، قانون به آنها یادآوری کرد خدای متعال هرگز قصد نداشته سفید، سیاه، زرد و سرخ با هم مخلوط شوند و نباید هیچ شهروند پستنژادی وجد و سرور داشته باشد، غرور نژادی نباید لگدمال شود. چهار سال بعد بود که اعتراض کردند و چهار سال دیگر هم گذشت تا دادگاه رای موافق داد، اما سالهای بسیاری گذشت تا افراد دور و برشان هم موافقت کردند. برخی هم مثل مادر ماریلین هرگز موافقت نکردند. 0 7 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/17 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 330 صفحۀ 51 خب البته در چنین موقعیتهایی همهی آدم ها دوست دارند به دلداری بقیه گوش کنند و اگر کوچکترین روزنه ای هم برای عذروبهانه پیدا کنند که دیگر نور علی نور میشود. 0 3 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/15 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 330 صفحۀ 33 یه آدم خیالپرداز رویایی، خاکستر رویاهای گذشتهاش رو کنار میزنه بلکه جرقهای چیزی پیدا کنه و اونا رو فوت کنه تا آتیشی روشن کنه و باهاش قلب یخ زده شده رو گرم کنه تا اینجوری همه اون احساسات شیرین، احساساتی که قلبش رو قلقلک میده، خون رو توی رگهاش جاری میکنه، که باعث میشه اشکش در بیاد و احساساتی که خیلی شیک اونو فریب میده رو دوباره به دست بیاره. 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/15 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 330 صفحۀ 26 الان دیگه الهه خیال (اگه داستانهای ژوکوفسکی رو خونده باشی) با اون دستهای جادویی اون رشتههای طلایی رو داره دور هم میپیچه و زندگی جادویی و خیالی اونو طرح میندازه از کجا معلوم شاید با دستهای جادویی و خیالی اونو از روی سنگ فرشهای گرانیتی که هر روز داره از روشون راه میره میبره به آسمون هفتم کریستالی. 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/10/4 بخش دی فریدا مک فادن 4.2 264 صفحۀ 20 جواب میدهم:"آره."، چون همیشه از اینکه در عموم بگویم "دوستت دارم" خجالت میکشم. با این حال، وقتی تلفن را قطع میکنم، احساس بدی پیدا میکنم. چرا به مادرم نگفتم که دوستش دارم؟ گفتنش آسان بود. اگر این تماس تلفنی آخرین باری بود که با او صحبت میکردم، چه؟ 0 20 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/9/8 قصههای همیشگی؛ آخرین نبرد کریس کالفر 4.5 17 صفحۀ 293 "تنها قدرتی که در برابر مرگ داریم جوریه که اون رو برای خودمون معنی میکنیم." 0 2 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/9/1 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 59 خانم پیترز گفت: "داشتن مطلبی که ارزش گفتن داره و اشتیاقی که برای گفتنش وجود داره، باعث میشه که تو نویسنده خوبی بشی. نمیتونم برات بگم چند تا مقاله و رمان خوندم که خواسته بودن با بازی با کلمات و به کار بردن عبارات پیچیده و استفاده از کلمات کنایهدار، این حقیقت رو پنهان کنن که داستانی برای گفتن ندارن. داستان خوب باید لذتبخش باشه. گاهی سادگی میتونه موفقیت زیادی نصیبمون کنه." 0 2 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/7 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 465 مردم قهرمان یا یاغی به دنیا نمیان؛ اون ها رو آدمهای دوروبرشون خلق میکنن. یه روز، تصور شستهورفتهت از دنیا با چشیدن طعم حقیقت خرد میشه. 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/5 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 358 "بخشش تنها چیزیه که همهی ما بهش احتیاج داریم رو بتونیم گذشته رو فراموش کنیم؛ حتی اگه لایقش نباشیم." 0 1 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/5 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 306 کانر جواب داد: "ما چه گزینههایی داریم؟ اگه قرار باشه بین شک و امید یکی رو انتخاب کنیم، من امید رو انتخاب میکنم. مثبت بودن زحمتش کمتره." الکس به او لبخند زد: این روش خوبی برای دیدن دنیاست." 0 2 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/5 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 254 زندگی ما اونجا طوریه که خیلی به همدیگه وابستهایم و در عین حال با هم خیلی بد رفتاری میکنیم. 0 1 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/3 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 216 برای اولینبار، به جای کارهایی که ازم انتظار میرفت، شروع کردم به گفتن و انجام دادن کارهایی که خودم میخواستم. اگه قرار بود باقی پریها فقط محکومم کنن، بی اینکه براشون مهم باشه که چیکار میکنم، تصور کردم شاید بهتر باشه دلیل معتبری بهشون بدم. 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/6/30 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 148 ولی برای رامپلاستلاسکین این گل، بهترین دوستی بود که تا آن روز داشت. گل، مانند کسانی که قدیمترها او را مسخره میکردند، هیچ وقت به خاطر لباسهایی که به تن میکرد او را دست نینداخت. گل هیچ وقت او را به خاطر تمایل زیادش به زندگی قضاوت نکرد. گل هیچوقت از او برای منافع سیاسی سوءاستفاده نکرد. گل هیچ وقت او را به خاطر اشتباهی که سالها پیش مرتکب شده بود، محکوم نکرد. گل فقط یک کار میکرد: زیباییاش را با او سهیم میشد. 0 5 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/6/27 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 452 صفحۀ 268 متوجه شد دلیلش برای خودکشی نه اندوهگین و ناراحت بودن، بلکه این حقیقت است که نورا به خودش قبولانده بود راهی برای فرار از این اندوه نیست. 0 44
بریدههای کتاب ࡅߺ߳ߊހߊ ࡅߺ߳ߊހߊ 1404/1/6 هیچوقت دروغ نگو فریدا مک فادن 4.1 97 صفحۀ 155 "فکر مادرم بود. همیشه میگه شادی نتیجه چیزی که میگیریم نیست، نتیجه چیزیه که میبخشیم." 0 1 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/27 تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم سلست اینگ 3.9 23 صفحۀ 118 عهد میبست که هیچوقت به او نگوید صاف بنشین یا ازدواج کن و خانهداری یاد بگیر. هرگز به او نمیگفت کارها یا روشهایی از زندگی هستند که مناسب دخترها نیستند، هیچوقت نمیگذاشت با شنیدن کلمه دکتر، مردها به ذهنش بیایند. تشویقش میکرد تا به جایگاهی بالاتر از مادرش برسد. 0 6 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/23 تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم سلست اینگ 3.9 23 صفحۀ 109 قبلا هرگز روی نت دست بلند نکرده بود و بعدها هم هرگز این کار را نمیکرد. اما همان لحظه چیزی بینشان شکست.. 0 12 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/23 بادام وون پیونگ سون 3.9 241 صفحۀ 89 تبادل افکار و نظرات یا وقت گذروندن کنار همدیگه بدون دلیل و بهونه. این معنای دوستیه. 0 10 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/23 بادام وون پیونگ سون 3.9 241 صفحۀ 22 مامان میگفت همه چیز به خاطر خودم است و به آن "عشق" میگفت، اما به نظر من ما این کارها را به خاطر خودش انجام میدادیم که ناامیدانه میکوشید فرزندی متفاوت نداشته باشد............ البته هیچ وقت این را با صدای بلند نگفتم. اینها همه به لطف یکی از قوانین رفتاری مامان بود: صداقت زیاد به دیگران صدمه میزند. 0 3 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/23 بادام وون پیونگ سون 3.9 241 صفحۀ 17 شانس نقش خیلی مهمی را در تمام بیعدالتیهای دنیا بازی میکند، حتی خیلی بیشتر از آن چیزی که انتظارش را داری. 0 2 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/21 تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم سلست اینگ 3.9 23 صفحۀ 48 چند روز بعد، صدها مایل آنسوتر زوج دیگری ازدواج کردند، مردی سفید و زنی سیاه زیر عنوان نامِ بسیار مناسب و برازنده عاشقی. چهار ماه بعد، در ویرجینیا، دستگیرشان کردند، قانون به آنها یادآوری کرد خدای متعال هرگز قصد نداشته سفید، سیاه، زرد و سرخ با هم مخلوط شوند و نباید هیچ شهروند پستنژادی وجد و سرور داشته باشد، غرور نژادی نباید لگدمال شود. چهار سال بعد بود که اعتراض کردند و چهار سال دیگر هم گذشت تا دادگاه رای موافق داد، اما سالهای بسیاری گذشت تا افراد دور و برشان هم موافقت کردند. برخی هم مثل مادر ماریلین هرگز موافقت نکردند. 0 7 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/17 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 330 صفحۀ 51 خب البته در چنین موقعیتهایی همهی آدم ها دوست دارند به دلداری بقیه گوش کنند و اگر کوچکترین روزنه ای هم برای عذروبهانه پیدا کنند که دیگر نور علی نور میشود. 0 3 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/15 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 330 صفحۀ 33 یه آدم خیالپرداز رویایی، خاکستر رویاهای گذشتهاش رو کنار میزنه بلکه جرقهای چیزی پیدا کنه و اونا رو فوت کنه تا آتیشی روشن کنه و باهاش قلب یخ زده شده رو گرم کنه تا اینجوری همه اون احساسات شیرین، احساساتی که قلبش رو قلقلک میده، خون رو توی رگهاش جاری میکنه، که باعث میشه اشکش در بیاد و احساساتی که خیلی شیک اونو فریب میده رو دوباره به دست بیاره. 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/11/15 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 330 صفحۀ 26 الان دیگه الهه خیال (اگه داستانهای ژوکوفسکی رو خونده باشی) با اون دستهای جادویی اون رشتههای طلایی رو داره دور هم میپیچه و زندگی جادویی و خیالی اونو طرح میندازه از کجا معلوم شاید با دستهای جادویی و خیالی اونو از روی سنگ فرشهای گرانیتی که هر روز داره از روشون راه میره میبره به آسمون هفتم کریستالی. 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/10/4 بخش دی فریدا مک فادن 4.2 264 صفحۀ 20 جواب میدهم:"آره."، چون همیشه از اینکه در عموم بگویم "دوستت دارم" خجالت میکشم. با این حال، وقتی تلفن را قطع میکنم، احساس بدی پیدا میکنم. چرا به مادرم نگفتم که دوستش دارم؟ گفتنش آسان بود. اگر این تماس تلفنی آخرین باری بود که با او صحبت میکردم، چه؟ 0 20 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/9/8 قصههای همیشگی؛ آخرین نبرد کریس کالفر 4.5 17 صفحۀ 293 "تنها قدرتی که در برابر مرگ داریم جوریه که اون رو برای خودمون معنی میکنیم." 0 2 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/9/1 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 59 خانم پیترز گفت: "داشتن مطلبی که ارزش گفتن داره و اشتیاقی که برای گفتنش وجود داره، باعث میشه که تو نویسنده خوبی بشی. نمیتونم برات بگم چند تا مقاله و رمان خوندم که خواسته بودن با بازی با کلمات و به کار بردن عبارات پیچیده و استفاده از کلمات کنایهدار، این حقیقت رو پنهان کنن که داستانی برای گفتن ندارن. داستان خوب باید لذتبخش باشه. گاهی سادگی میتونه موفقیت زیادی نصیبمون کنه." 0 2 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/7 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 465 مردم قهرمان یا یاغی به دنیا نمیان؛ اون ها رو آدمهای دوروبرشون خلق میکنن. یه روز، تصور شستهورفتهت از دنیا با چشیدن طعم حقیقت خرد میشه. 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/5 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 358 "بخشش تنها چیزیه که همهی ما بهش احتیاج داریم رو بتونیم گذشته رو فراموش کنیم؛ حتی اگه لایقش نباشیم." 0 1 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/5 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 306 کانر جواب داد: "ما چه گزینههایی داریم؟ اگه قرار باشه بین شک و امید یکی رو انتخاب کنیم، من امید رو انتخاب میکنم. مثبت بودن زحمتش کمتره." الکس به او لبخند زد: این روش خوبی برای دیدن دنیاست." 0 2 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/5 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 254 زندگی ما اونجا طوریه که خیلی به همدیگه وابستهایم و در عین حال با هم خیلی بد رفتاری میکنیم. 0 1 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/7/3 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 216 برای اولینبار، به جای کارهایی که ازم انتظار میرفت، شروع کردم به گفتن و انجام دادن کارهایی که خودم میخواستم. اگه قرار بود باقی پریها فقط محکومم کنن، بی اینکه براشون مهم باشه که چیکار میکنم، تصور کردم شاید بهتر باشه دلیل معتبری بهشون بدم. 0 4 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/6/30 قصههای همیشگی؛ بازگشت ساحره کریس کالفر 4.6 18 صفحۀ 148 ولی برای رامپلاستلاسکین این گل، بهترین دوستی بود که تا آن روز داشت. گل، مانند کسانی که قدیمترها او را مسخره میکردند، هیچ وقت به خاطر لباسهایی که به تن میکرد او را دست نینداخت. گل هیچ وقت او را به خاطر تمایل زیادش به زندگی قضاوت نکرد. گل هیچوقت از او برای منافع سیاسی سوءاستفاده نکرد. گل هیچ وقت او را به خاطر اشتباهی که سالها پیش مرتکب شده بود، محکوم نکرد. گل فقط یک کار میکرد: زیباییاش را با او سهیم میشد. 0 5 ࡅߺ߳ߊހߊ 1403/6/27 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 452 صفحۀ 268 متوجه شد دلیلش برای خودکشی نه اندوهگین و ناراحت بودن، بلکه این حقیقت است که نورا به خودش قبولانده بود راهی برای فرار از این اندوه نیست. 0 44