بریدهای از کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد اثر پائولو کوئیلو
1404/2/1
صفحۀ 16
"من فقط یکبار دیدم که او از خودش دفاع کرد و آن هم وقتی بود که شوهرش معشوقهای گرفت. بعد سر و صدای برپا کرد، چند کیلویی وزن کم کرد، چند شیشه را شکست و به مدت چند هفته با فریاد زدن همه همسایهها را بیدار نگه داشت. خیلی احمقانه به نظر میرسد ولی به نظر من این شادمانهترین زمان عمرش بود. داشت برای چیزی میجنگید، احساس زنده بودن داشت و قادر بود با حوادث پیش رویش دست و پنجه نرم کند."
"من فقط یکبار دیدم که او از خودش دفاع کرد و آن هم وقتی بود که شوهرش معشوقهای گرفت. بعد سر و صدای برپا کرد، چند کیلویی وزن کم کرد، چند شیشه را شکست و به مدت چند هفته با فریاد زدن همه همسایهها را بیدار نگه داشت. خیلی احمقانه به نظر میرسد ولی به نظر من این شادمانهترین زمان عمرش بود. داشت برای چیزی میجنگید، احساس زنده بودن داشت و قادر بود با حوادث پیش رویش دست و پنجه نرم کند."
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.