بریده‌ کتاب‌های مجید بربری: زندگی داستانی حر مدافعان حرم شهید مجید قربانخانی

مجید بربری: زندگی داستانی حر مدافعان حرم شهید مجید قربانخانی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 121

پسرم در یافت آباد، معروف بود به مجید بربری. حالا حتماً از خودتان می پرسید چرا مجید بربری؟ راستش دایی های پدرش، همه شان نانوایی داشتند و پسردایی اش هم الآن در همین شغل، در یافت آباد کار می کند. وقتی بزرگ شد و دستش توی جیب خودش می رفت، دم نانوایی می ایستاد و برای کسانی که توانایی خرید نان نداشتند، از پول خودش نان می خرید و به آنها می داد. بعضی وقت ها هم حالا به مناسبت یا بی مناسبت، پول پختِ یک روز نان را حساب می کرد و می داد به شاطر و می گفت: «امروز این نون ها رو رایگان بدید به مردم.» مجید آنقدر دَمِ بربری ایستاد و نان داد دست مردم که آخرش مردم، اسمش را گذاشتند مجید بربری! حتی حاج جواد از گردان امام علی(ع)، نمی دانست که مجید فامیلی اش قربان‌خانی است. با این که با هم بچه محل بودیم و زیاد با مجید مراوده داشت. آنقدر به اسم مجید بربری معروف شده بود. که کسی فامیلی مجید را نمی دانست. تا یک روز که من سر سوریه رفتن مجید، به حاج جواد زنگ زدم، تازه آنجا از بقیه دوستاش پرسیده بود: «این مجید قربان‌خانی کیه؟» و دوستانش گفته بودند: «مجید بربری» و تازه آنجا فامیل مجید را فهمیده بود.

1