بریده‌ای از کتاب مجید بربری: زندگی داستانی حر مدافعان حرم شهید مجید قربانخانی اثر کبری خدابخش دهقی

مجید بربری: زندگی داستانی حر مدافعان حرم شهید مجید قربانخانی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 147

مجید از همان بچگیش برای خودش، اعتبار جمع می کرد. توی یافت آباد از اولین تا آخرین مغازه را، سلام و علیک داشت و ازشان نسیه خرید می کرد. جالب اینجاست که مغازه دارها هم بهش نسیه می دادند. به محض اینکه پول دستش می رسید، حساب همه را پاک می کرد. با همۀ این مغازه دارها؛ بزرگ تر یا کوچک تر از خودش هم نداشت، با همه شان حساب شوخی را، اول باز می کرد، بعدش حساب نسیه. من بعضی وقت ها تعجب می کردم و چشمانم گرد می شد، به یک الف بچه چطور اعتماد می کنند و نسیه می دهند.

مجید از همان بچگیش برای خودش، اعتبار جمع می کرد. توی یافت آباد از اولین تا آخرین مغازه را، سلام و علیک داشت و ازشان نسیه خرید می کرد. جالب اینجاست که مغازه دارها هم بهش نسیه می دادند. به محض اینکه پول دستش می رسید، حساب همه را پاک می کرد. با همۀ این مغازه دارها؛ بزرگ تر یا کوچک تر از خودش هم نداشت، با همه شان حساب شوخی را، اول باز می کرد، بعدش حساب نسیه. من بعضی وقت ها تعجب می کردم و چشمانم گرد می شد، به یک الف بچه چطور اعتماد می کنند و نسیه می دهند.

27

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.