بریدههای کتاب عزیز زیبای من مكتب حاج قاسم 1402/7/17 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 57 [روى آراستگى ظاهر خيلى تاكيد داشت. هميشه لباسهایی که میپوشید، هماهنگ و مرتب و زیبا بودند. اعتقاد داشت کسی که مذهبی است، باید از بقیه مرتبتر و آراستهتر باشد. گاهی هم بچهها را نصیحت میکرد و میگفت: «ائمه ما همیشه آراسته بودن. همیشه بوی خوب میدادن. ما هم باید مثل ائمه باشیم.» اینها را میگفت و توصیههای مهم دیگری هم میکرد: «دنبال ثروت زیاد نباشین، از پول زیاد همیشه بترسین! آدم باید از سه تا چیز بترسه: قدرت و شهرت و ثروت. این سه تا زندگی آدم رو نابود میکنه»] 0 2 حدیث یوسف زاده 1403/3/2 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 57 این ها را می گفت و توصیه های مهم دیگری هم می کرد: دنبال ثروت زیاد نباشین، از پول زیاد همیشه بترسین! آدم باید از سه تا چیز بترسه:قدرت و شهرت و ثروت. این سه تا زندگی آدم رو نابود می کنه. 0 2 عطیه عیاردولابی 1402/5/13 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 67 [حاجی] در همه زمینهها هم مطالعه داشت؛ هم مذهبی و هم موضوعات دیگر. "نهجالبلاغه" و "صحیفه سجادیه" را زیاد میخواند و نکتهبرداری میکرد. رمانهای خارجی و کتابهای سیاسی هم زیاد میخواند. از گابریل گارسیا گرفته تا کتاب خاطرات جورج بوش و زندگینامه خیلی از آدمهای مشهور دیگر. سرعت کتابخوانیاش هم خیلی زیاد بود. ابتدای یک ماموریت کتابی را شروع میکرد و هنگام برگشت، کتاب تمام شده بود و میرفت سراغ کتاب بعدی. اگر نکته خاصی برایش در کتاب جالب بود، نکتهبرداری میکرد یا زیر آن خط میکشید و هنگام سخنرانی از آنها استفاده میکرد. عاشق این هم بود که زیر نور آفتاب بنشیند و کتاب بخواند. مطالعه، یک اصل جدانشدنی از زندگی حاجی بود. همیشه قرآن و کتابهای مختلف توی دستش یا داخل کیفش بود. هر وقت زمان مناسبی پیدا میکرد، یا میخواند یا مینوشت. 0 15 ملیحه گنجی دوست 1402/10/10 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 31 0 4 ملیحه گنجی دوست 1402/10/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 66 0 1 مكتب حاج قاسم 1402/7/17 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 15 [هربار آنقدر با آنها بازی میکرد و سربهسرشان میگذاشت که صدای شادی و خنده بچهها کل خانه را پر میکرد. با اینکه بدنش پر بود از تیر و ترکشهای جنگ و هر بار به خاطر ماموریتهای طولانی و کار فراوان بدنش تحلیل میرفت، باز با بچهها کشتی میگرفت و حسابی با آنها بازی میکرد. در خانه آنها هم کسی حق نداشت به نوهها چیزی بگوید. آنها آزاد بودند که هرکاری دوست دارند، انجام بدهند و از حمایت تمام و کمال حاجی برخوردار بودند. بعضی وقتها که شیطنت بچهها اوج میگرفت و صدای اهالی خانه در میآمد، حاج قاسم میگفت: «کسی به نوههای من چیزی نگه! اینجا خونه منه و اینها آزادن توی خونه من هرکاری دوست دارن، بکنن! میخوام بچهها از خونه پدربزرگشون خاطره خوب داشته باشن.» گاهی که تهران بود و خیلی دلش برای نوهها تنگ میشد، میرفت مهدکودکشان و آنها را میدید؛ حتی بدون آنکه به پدر و مادرشان بگوید. همیشه به اطرافیانش میگفت: «من از این نوهها خیلی میترسم، میترسم این وابستگی کار دستم بده و دل کندن رو برام سخت کنه!»] 0 1 حدیث یوسف زاده 1403/3/2 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 72 مواظب اخلاقتو ن باشین. اون قدری که اخلاق شما برای من مهمه، درس خوندنتون مهم نیست؛چه با مردم، چه با خانواده و آشناها. با همه تعامل کنید. با همه کنار بیاین. همه رو دور هم جمع کنین. اگه از کسی ناراحت شدین، کوتاه بیاین. 0 2 علی سعیدی 1402/6/27 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 176 0 9 ملیحه گنجی دوست 1402/10/10 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 31 0 1 مغربی 1402/6/29 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 109 0 2 مغربی 1402/5/7 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 1 0 0 مغربی 1402/5/7 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 1 0 0 محیا داناپور 1403/9/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 46 ((نگران نباش. من یه چیز رو مطمئنم. وقتی یه بحرانی به وجود میاد، خدا توی اون بحران یه پیروزی عجیب قرار داده!)) 0 4 فاطمه محمدی 1402/11/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 111 در مسیر فرودگاه بودند که حاجی یکدفعه به راننده گفت: «نگه دار...،نگه دار!» راننده سریع ترمز کرد و گوشهای ایستاد.حاجی شیشه را کشید پایین و سرش را از پنجرهٔ ماشین بیرون برد.با اشتیاق خاصی به آسمان نگاه کرد.حاجی در بین راه دوبار دیگر هم ماشین را نگه داشت تا آسمان را ببیند.بار آخر زیر لب گفت: «چقدر آسمون امشب قشنگه!» 0 3 ملیحه گنجی دوست 1402/10/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 69 0 1 مغربی 1402/6/29 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 30 0 1 متین قاسمی 1403/7/6 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 57 این ها را میگفت و توصیه های مهم دیگری هم میکرد: «دنبال ثروت زیاد نباشین، از پول زیاد همیشه بترسین! آدم باید از سه تا چیز بترسه: قدرت و شهرت و ثروت. این سه تا زندگی آدم رو نابود میکنه.» 0 5 علی سعیدی 1402/6/27 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 174 1 25 مغربی 1402/5/5 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 1 0 10 ملیحه گنجی دوست 1402/10/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 72 0 4
بریدههای کتاب عزیز زیبای من مكتب حاج قاسم 1402/7/17 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 57 [روى آراستگى ظاهر خيلى تاكيد داشت. هميشه لباسهایی که میپوشید، هماهنگ و مرتب و زیبا بودند. اعتقاد داشت کسی که مذهبی است، باید از بقیه مرتبتر و آراستهتر باشد. گاهی هم بچهها را نصیحت میکرد و میگفت: «ائمه ما همیشه آراسته بودن. همیشه بوی خوب میدادن. ما هم باید مثل ائمه باشیم.» اینها را میگفت و توصیههای مهم دیگری هم میکرد: «دنبال ثروت زیاد نباشین، از پول زیاد همیشه بترسین! آدم باید از سه تا چیز بترسه: قدرت و شهرت و ثروت. این سه تا زندگی آدم رو نابود میکنه»] 0 2 حدیث یوسف زاده 1403/3/2 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 57 این ها را می گفت و توصیه های مهم دیگری هم می کرد: دنبال ثروت زیاد نباشین، از پول زیاد همیشه بترسین! آدم باید از سه تا چیز بترسه:قدرت و شهرت و ثروت. این سه تا زندگی آدم رو نابود می کنه. 0 2 عطیه عیاردولابی 1402/5/13 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 67 [حاجی] در همه زمینهها هم مطالعه داشت؛ هم مذهبی و هم موضوعات دیگر. "نهجالبلاغه" و "صحیفه سجادیه" را زیاد میخواند و نکتهبرداری میکرد. رمانهای خارجی و کتابهای سیاسی هم زیاد میخواند. از گابریل گارسیا گرفته تا کتاب خاطرات جورج بوش و زندگینامه خیلی از آدمهای مشهور دیگر. سرعت کتابخوانیاش هم خیلی زیاد بود. ابتدای یک ماموریت کتابی را شروع میکرد و هنگام برگشت، کتاب تمام شده بود و میرفت سراغ کتاب بعدی. اگر نکته خاصی برایش در کتاب جالب بود، نکتهبرداری میکرد یا زیر آن خط میکشید و هنگام سخنرانی از آنها استفاده میکرد. عاشق این هم بود که زیر نور آفتاب بنشیند و کتاب بخواند. مطالعه، یک اصل جدانشدنی از زندگی حاجی بود. همیشه قرآن و کتابهای مختلف توی دستش یا داخل کیفش بود. هر وقت زمان مناسبی پیدا میکرد، یا میخواند یا مینوشت. 0 15 ملیحه گنجی دوست 1402/10/10 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 31 0 4 ملیحه گنجی دوست 1402/10/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 66 0 1 مكتب حاج قاسم 1402/7/17 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 15 [هربار آنقدر با آنها بازی میکرد و سربهسرشان میگذاشت که صدای شادی و خنده بچهها کل خانه را پر میکرد. با اینکه بدنش پر بود از تیر و ترکشهای جنگ و هر بار به خاطر ماموریتهای طولانی و کار فراوان بدنش تحلیل میرفت، باز با بچهها کشتی میگرفت و حسابی با آنها بازی میکرد. در خانه آنها هم کسی حق نداشت به نوهها چیزی بگوید. آنها آزاد بودند که هرکاری دوست دارند، انجام بدهند و از حمایت تمام و کمال حاجی برخوردار بودند. بعضی وقتها که شیطنت بچهها اوج میگرفت و صدای اهالی خانه در میآمد، حاج قاسم میگفت: «کسی به نوههای من چیزی نگه! اینجا خونه منه و اینها آزادن توی خونه من هرکاری دوست دارن، بکنن! میخوام بچهها از خونه پدربزرگشون خاطره خوب داشته باشن.» گاهی که تهران بود و خیلی دلش برای نوهها تنگ میشد، میرفت مهدکودکشان و آنها را میدید؛ حتی بدون آنکه به پدر و مادرشان بگوید. همیشه به اطرافیانش میگفت: «من از این نوهها خیلی میترسم، میترسم این وابستگی کار دستم بده و دل کندن رو برام سخت کنه!»] 0 1 حدیث یوسف زاده 1403/3/2 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 72 مواظب اخلاقتو ن باشین. اون قدری که اخلاق شما برای من مهمه، درس خوندنتون مهم نیست؛چه با مردم، چه با خانواده و آشناها. با همه تعامل کنید. با همه کنار بیاین. همه رو دور هم جمع کنین. اگه از کسی ناراحت شدین، کوتاه بیاین. 0 2 علی سعیدی 1402/6/27 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 176 0 9 ملیحه گنجی دوست 1402/10/10 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 31 0 1 مغربی 1402/6/29 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 109 0 2 مغربی 1402/5/7 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 1 0 0 مغربی 1402/5/7 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 1 0 0 محیا داناپور 1403/9/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 46 ((نگران نباش. من یه چیز رو مطمئنم. وقتی یه بحرانی به وجود میاد، خدا توی اون بحران یه پیروزی عجیب قرار داده!)) 0 4 فاطمه محمدی 1402/11/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 111 در مسیر فرودگاه بودند که حاجی یکدفعه به راننده گفت: «نگه دار...،نگه دار!» راننده سریع ترمز کرد و گوشهای ایستاد.حاجی شیشه را کشید پایین و سرش را از پنجرهٔ ماشین بیرون برد.با اشتیاق خاصی به آسمان نگاه کرد.حاجی در بین راه دوبار دیگر هم ماشین را نگه داشت تا آسمان را ببیند.بار آخر زیر لب گفت: «چقدر آسمون امشب قشنگه!» 0 3 ملیحه گنجی دوست 1402/10/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 69 0 1 مغربی 1402/6/29 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 30 0 1 متین قاسمی 1403/7/6 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 57 این ها را میگفت و توصیه های مهم دیگری هم میکرد: «دنبال ثروت زیاد نباشین، از پول زیاد همیشه بترسین! آدم باید از سه تا چیز بترسه: قدرت و شهرت و ثروت. این سه تا زندگی آدم رو نابود میکنه.» 0 5 علی سعیدی 1402/6/27 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 174 1 25 مغربی 1402/5/5 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 1 0 10 ملیحه گنجی دوست 1402/10/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 72 0 4