بریدههای کتاب چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا زهرا 1403/3/27 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 130 همین که بدانیم نیاز انسان دیگری به ما حکمتی دارد، کفایت میکند. 0 23 سید هادی میرمهدی 1403/9/24 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 138 دیگری ادامه داد:"عربستان سال گذشته برای شصت هزار زن افغان نهضت سوادآموزی راه انداخته." خبر خوبی بود. ذهنم رفت پشت میز قضاوت ، که یعنی در عربستان همه باسواد شده اند که سواد زنان افغانستان را تامین کند؟از این دست سوالات ذهنم بدم میآمد. ولی همیشه جوابم این بود که ، هیچ وقت کمک یک کشور به کشورهای دیگر متوقف به رفع همه نیازهای خودش نیست. 0 4 ابراهیم شجاعت 1403/7/25 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 97 جان قبلاً گفته بود که یک بچۀ پنج ساله دارد و دلش میخواهد دومی در آمریکا به دنیا بیاید تا عاقبت به خیر شود! برایم عجیب بود که یک کرهای با آن پاسپورت قوی چنین نگاهی به آمریکا داشت. همین طور که مشغول غذا بود گفت: من کره که بودم تو وزارت دادگستری کار میکردم، مدیر کل بودم. کارمم دوست داشتم ولی به هر حال اومدم آمریکا و دوست دارم اینجا پام سفت بشه. نوک چنگال را به گردن یک گل کلم زدم و پرسیدم وزارت دادگستری کشور که بد جایی نیست چرا اومدی اینجا که جاپا تو سفت کنی؟ سؤالی کردم که ممکن بود هر کس یک جور دیگر از خودم بپرسد. صورت بیمویش را خاراند و گفت: نگران اوضاع کرهام. میترسم با وضع موجود همه چیز برگرده به دهه نود. نمیدونم یادت هست یا نه یا اصلاً شنیدی که یه زمانی دلار تو کشور ما پیدا نمیشد و اقتصادمون تا مرز فروپاشی رفت؟ نوک چاقویش را بیهدف بین سیب زمینی و سس و پیاز در بشقاب تکان میداد. غصههایش را ریخته بود آن جا و جدایشان میکرد. جملههایش شبیه هر مهاجری بود که میشد جای او میزبان یا میهمان من باشد. یک عده شاکی یا نگران از وضع کشورشان که با هم یک کل غیرمنسجم از ساکنان آمریکا بودند. دوباره سرش را بلند کرد و ادامه داد: کره جنوبی تو جبههٔ چینه و آمریکا از این قضیه شاکیه و مدام و به هر بهونهای تهدیدمون میکنه که نیروهای نظامیشو از کره بیرون میبره. من اما، فهمی از این همه ادعای قدرتمند بودن و در عین حال وابستگی یک کشور به کشور دیگر را نداشتم. همین عبارت «نیروهای آمریکایی» مسئله را برایم ناملموس میکرد چه با قید «حضور» همراه میبود و چه با قید «خروج». نگاهش کردم و گفتم خب این چه نوعی از نگرانیه؟ اولاً تو که اینجایی ثانیاً ورود و خروج قوای نظامی آمریکا مگه نون و آبتون رو قطع میکنه؟ لیوان نیمه پُر را نزدیک دهانش برد و نوشید با دستمال لبهایش را پاک کرد و گفت: آمریکا اگه بره همه سرمایه گذارای خارجی هم میرن و ما اگه ضعیف شیم کره شمالی با اون قدرت نظامی و سلاحهای شیمیاییش امون نمیده، چین هم دنبالش. قطرههای ریز استرس روی پیشانیاش عرق شده بود. دوست داشتم موضوع را عوض کنم که بفهمد چه میخورد. گفتم: اینا همه ترشی هستن؟ ما تو فرهنگ غذایی مون به خوراکیهای کنار غذا به اندازه خود غذا اهمیت میدیم. خندید. دندانهای مرتبش پیدا شدند موفق شده بودم. 0 1 سید هادی میرمهدی 1404/3/26 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 217 بطری آب معدنیآشامیدنی را داخل لیوان ریخت و ادامه داد: "یکی نیست این وقتا به ونزوئلاییها بگه از ایرانیا یاد بگیرین که از زمان ملی شدن صنعت نفتشون زیر انواع و اقسام تحریمها بودهن، ولی غر نمیزنن." اینجا دیگر دست من نبود که چهرهام ذوقم را نشان ندهد. غرور از چشمهایم بیرون زده بود. ادامه داد:" سیل اومده نصف کشورشون رو آب گرفته و هلی کوپتراشون نمیتونسته آذوقه برسونه، چون تعمیر لازم داشته. ولی چون تحریم بودن تعمیرشون ممکن نبوده. اینا هرجوری دست و بالشون بسته میشه، بازم خودشون رو با سختی وفق میدن و عبور میکنن." 0 7 آرزو ارجمند 1403/10/7 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 1 تَه ذهنم یک جمله را به سمت زبانم میرساند، که بگو «نیویورک اَبَرشهر بیوطنهاست.» گفتم : «راستی وطن ثانویه برای یک هجرت کرده باید چطور ساخته بشه؟ شهر باید مثل کی باشه که اینطور آدما رو وسط جنبوجوش و پیشرفتای ثانیهای خودش ساکن کنه؟» 0 0
بریدههای کتاب چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا زهرا 1403/3/27 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 130 همین که بدانیم نیاز انسان دیگری به ما حکمتی دارد، کفایت میکند. 0 23 سید هادی میرمهدی 1403/9/24 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 138 دیگری ادامه داد:"عربستان سال گذشته برای شصت هزار زن افغان نهضت سوادآموزی راه انداخته." خبر خوبی بود. ذهنم رفت پشت میز قضاوت ، که یعنی در عربستان همه باسواد شده اند که سواد زنان افغانستان را تامین کند؟از این دست سوالات ذهنم بدم میآمد. ولی همیشه جوابم این بود که ، هیچ وقت کمک یک کشور به کشورهای دیگر متوقف به رفع همه نیازهای خودش نیست. 0 4 ابراهیم شجاعت 1403/7/25 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 97 جان قبلاً گفته بود که یک بچۀ پنج ساله دارد و دلش میخواهد دومی در آمریکا به دنیا بیاید تا عاقبت به خیر شود! برایم عجیب بود که یک کرهای با آن پاسپورت قوی چنین نگاهی به آمریکا داشت. همین طور که مشغول غذا بود گفت: من کره که بودم تو وزارت دادگستری کار میکردم، مدیر کل بودم. کارمم دوست داشتم ولی به هر حال اومدم آمریکا و دوست دارم اینجا پام سفت بشه. نوک چنگال را به گردن یک گل کلم زدم و پرسیدم وزارت دادگستری کشور که بد جایی نیست چرا اومدی اینجا که جاپا تو سفت کنی؟ سؤالی کردم که ممکن بود هر کس یک جور دیگر از خودم بپرسد. صورت بیمویش را خاراند و گفت: نگران اوضاع کرهام. میترسم با وضع موجود همه چیز برگرده به دهه نود. نمیدونم یادت هست یا نه یا اصلاً شنیدی که یه زمانی دلار تو کشور ما پیدا نمیشد و اقتصادمون تا مرز فروپاشی رفت؟ نوک چاقویش را بیهدف بین سیب زمینی و سس و پیاز در بشقاب تکان میداد. غصههایش را ریخته بود آن جا و جدایشان میکرد. جملههایش شبیه هر مهاجری بود که میشد جای او میزبان یا میهمان من باشد. یک عده شاکی یا نگران از وضع کشورشان که با هم یک کل غیرمنسجم از ساکنان آمریکا بودند. دوباره سرش را بلند کرد و ادامه داد: کره جنوبی تو جبههٔ چینه و آمریکا از این قضیه شاکیه و مدام و به هر بهونهای تهدیدمون میکنه که نیروهای نظامیشو از کره بیرون میبره. من اما، فهمی از این همه ادعای قدرتمند بودن و در عین حال وابستگی یک کشور به کشور دیگر را نداشتم. همین عبارت «نیروهای آمریکایی» مسئله را برایم ناملموس میکرد چه با قید «حضور» همراه میبود و چه با قید «خروج». نگاهش کردم و گفتم خب این چه نوعی از نگرانیه؟ اولاً تو که اینجایی ثانیاً ورود و خروج قوای نظامی آمریکا مگه نون و آبتون رو قطع میکنه؟ لیوان نیمه پُر را نزدیک دهانش برد و نوشید با دستمال لبهایش را پاک کرد و گفت: آمریکا اگه بره همه سرمایه گذارای خارجی هم میرن و ما اگه ضعیف شیم کره شمالی با اون قدرت نظامی و سلاحهای شیمیاییش امون نمیده، چین هم دنبالش. قطرههای ریز استرس روی پیشانیاش عرق شده بود. دوست داشتم موضوع را عوض کنم که بفهمد چه میخورد. گفتم: اینا همه ترشی هستن؟ ما تو فرهنگ غذایی مون به خوراکیهای کنار غذا به اندازه خود غذا اهمیت میدیم. خندید. دندانهای مرتبش پیدا شدند موفق شده بودم. 0 1 سید هادی میرمهدی 1404/3/26 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 217 بطری آب معدنیآشامیدنی را داخل لیوان ریخت و ادامه داد: "یکی نیست این وقتا به ونزوئلاییها بگه از ایرانیا یاد بگیرین که از زمان ملی شدن صنعت نفتشون زیر انواع و اقسام تحریمها بودهن، ولی غر نمیزنن." اینجا دیگر دست من نبود که چهرهام ذوقم را نشان ندهد. غرور از چشمهایم بیرون زده بود. ادامه داد:" سیل اومده نصف کشورشون رو آب گرفته و هلی کوپتراشون نمیتونسته آذوقه برسونه، چون تعمیر لازم داشته. ولی چون تحریم بودن تعمیرشون ممکن نبوده. اینا هرجوری دست و بالشون بسته میشه، بازم خودشون رو با سختی وفق میدن و عبور میکنن." 0 7 آرزو ارجمند 1403/10/7 چمدان های باز: روایت هایی از زندگی مهاجران در آمریکا سیدمحسن روحانی 3.7 21 صفحۀ 1 تَه ذهنم یک جمله را به سمت زبانم میرساند، که بگو «نیویورک اَبَرشهر بیوطنهاست.» گفتم : «راستی وطن ثانویه برای یک هجرت کرده باید چطور ساخته بشه؟ شهر باید مثل کی باشه که اینطور آدما رو وسط جنبوجوش و پیشرفتای ثانیهای خودش ساکن کنه؟» 0 0