بریدههای کتاب اسم تو مصطفاست سین صاد 1404/3/21 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 86 ما نیاز به اتفاقات بزرگ نداشتیم تا بخندیم و شاد باشیم. همین که همدیگر را داشتیم اتفاق بزرگی بود. 0 4 محمدمهدی حیدری 1402/9/2 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 199 گفتی: بریم برای محمدعلی شناسنامه بگیریم. من و محمدعلی آمدیم داخل ماشین. فرصت خوبی بود کنارت باشم. ساعتی بعد شناسنامه را گرفتی و آمدی. _ بفرما ، اینم شناسنامهٔ شازده، فقط یه مُهر کم داره! _ مُهرِ چی؟! _ شهادت !! _ از حالا؟ _آره دیگه ، یادت باشه قراره بره! نگاهی به شناسنامه کردم و نگاهی به محمدعلی: «قبول!» 0 11 نسرین مختاری 1404/3/1 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 170 ❤️ - سوریه شده رقیب من و من از این پس این رقیب بر نمی آم. اون داره مرد منو میگیره! نشستی کنارم و در آغوشم کشیدی:" ولی من فقط عاشق توام، اما قبول کن که آرمان و هدفم رو هم می پرستم سمیه. هر چی هم بگی پاش ایستاده ام!" 0 3 معصومه هاشمی 1402/8/6 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 197 از اینکه کنارت راه می رفتم احساس غرور می کردم. می دانستم طبق آیه قرآن به وقت قدم زدن نباید به زمین فخر فروخت، ولی نمی توانستم به وجود و همراهی ت فخر نفروشم. 0 10 نسرین مختاری 1404/2/30 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 38 ❤️ قبلا یکی از دوستانم گفته بود: " سمیه، یه هدیه برای آقا مصطفی بخر و همون شب (شب عقد) بده بهش." _چرا؟ چون کسی که اولین هدیه رو بده، برای همیشه تو خاطر طرف مقابل می مونه. 0 3 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 47 ❤️ گلدان را روی دامنم گذاشتی و رو به مادرم گفتی: " مادر جون، اینا رو برای عزیز آوردم تا حالش خوبِ خوب بشه!" بعد از عقد بیشتر عزیز صدایم می زدی. 0 1 نسرین مختاری 1404/3/1 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 85 ❤️ کارهایت غافلگیرم می کرد، اما دیوانگی هایت را دوست داشتم. تو آدم پیش بینی نشده ای بودی و من تو را با همه ی ویژگی هایت دوست داشتم. همین که بودی، همین که به صدایت گوش می کردم، طرز صحبتت، تکه کلامت، نگاه کردنت، خندیدنت، نظردادنت، پیشنهادها، طرز فکرت، حتی اخم ها و مخالفت هایت. این اسمش چه بود؟ عشق؟ اگر عشق، پس من روز به روز بیشتر عاشقت می شدم. 0 0 🇮🇷 • خاوَردُخت •🇵🇸 1403/8/24 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 193 نمی دانستم چطور زخم های روحت را نوازش کنم .چطور!؟ 0 2 نسرین مختاری 1404/3/1 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 84 ❤️ یک بار پرسیدم: " چطور توی کارای اقتصادی می تونی وارد بشی و به سودم برسی؟" گفتی: " مثه یه شطرنج باز اول فکر می کنم و بعد عمل." #اسم_تو_مصطفاست 0 1 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 58 ❤️ ما نیاز به اتفاقات بزرگ نداشتیم تا بخندیم و شاد باشیم،. همین که هم را داشتیم اتفاق بزرگی بود. 0 1 محمدمهدی حیدری 1402/8/7 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 10 0 15 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 52 ❤️ چقدر خوب بلد بودی با من راه بیایی، نه دعوا می کردی نه اخم وتخم. یک بار گفتی: " مرد باید خیلی بی دست و پا باشه که ندونه چطور فرمون زندگی رو توی دست بگیره!" 0 1 نسرین مختاری 1404/3/1 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 173 ❤️ اگر جر و بحثی بود بین خودمان بود، هیچ وقت جلوی نفر سوم داد و بیداد نمیکردیم. نداری و اخم و ناراحتی بین خودمان، مال خودمان بود. آن هم به مدت بسیار کم، بدون توهین به هم. اگر قرار بود برای کسی هدیه ببریم بهترین را میبردیم. همیشه سفره باز بودی و برای مهمان رو گشاده. اگر در تب و تاب نگه داشتن تو پیش خودم بودم، برای این بود که عاشقت بودم، فقط همین! 0 10 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 62 ❤️ هر چه جلوتر می رفتیم بیشتر عاشقت می شدم. می گفتی:" این قدر به من وابسته نشو، دلبستگی خوبه، وابستگی نه!" 0 2 اَمیرْرِضا|Amirreza 1403/9/19 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 39 مرا همراه مادرت بردی آرایشگاه. دم در پرسیدی: « خیلی طول میکشه؟نکنه مثه اون بار...!» -همینجا بمون الان برمیگردیم! -اما حالا وقت اذونه باید برم مسجد! -یعنی چی ؟ حالا یک امشب رو نرو مادر! -زشته باید برم! -چی چی رو زشته؟ -اینکه به خدا بگم چون زنم آرایشگاه بود نیومدم مسجد، زشته! و رفتی. 0 2 زهرا رحمانی 1404/2/24 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 202 0 1 نسرین مختاری 1404/2/30 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 37 ❤️ نشستم پای سفره و خنچه ی عقد. هوا گرم بود. نشستی کنارم. نگاهم به زیر بود که یکی قرآن را گذاشت روی دامنم. شروع کردم به خواندن سوره ی یوسف. 0 2 محمدمهدی حیدری 1402/9/5 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 1 همیشه آدم با چیزایی که خیلی دوست داره امتحان میشه . من نگران امتحانی هستم که تو باید پس بدی... 🥲💓 0 27 نِگـآر رفیعی؛ 1403/10/5 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 120 آدما همیشه با چیزایی که دوستشون دارن،امتحان میشن؛ 0 5 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 49 ❤️ بعضی ها به شوخی به سجاد و سبحان می گفتند:" عروس کِشونه و شما برادرا اینقدر بی خیال؟" می خندیدند: " ما قبلا دومادکُشون راه انداختیم و دیگه نگران نیستیم!" 0 1
بریدههای کتاب اسم تو مصطفاست سین صاد 1404/3/21 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 86 ما نیاز به اتفاقات بزرگ نداشتیم تا بخندیم و شاد باشیم. همین که همدیگر را داشتیم اتفاق بزرگی بود. 0 4 محمدمهدی حیدری 1402/9/2 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 199 گفتی: بریم برای محمدعلی شناسنامه بگیریم. من و محمدعلی آمدیم داخل ماشین. فرصت خوبی بود کنارت باشم. ساعتی بعد شناسنامه را گرفتی و آمدی. _ بفرما ، اینم شناسنامهٔ شازده، فقط یه مُهر کم داره! _ مُهرِ چی؟! _ شهادت !! _ از حالا؟ _آره دیگه ، یادت باشه قراره بره! نگاهی به شناسنامه کردم و نگاهی به محمدعلی: «قبول!» 0 11 نسرین مختاری 1404/3/1 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 170 ❤️ - سوریه شده رقیب من و من از این پس این رقیب بر نمی آم. اون داره مرد منو میگیره! نشستی کنارم و در آغوشم کشیدی:" ولی من فقط عاشق توام، اما قبول کن که آرمان و هدفم رو هم می پرستم سمیه. هر چی هم بگی پاش ایستاده ام!" 0 3 معصومه هاشمی 1402/8/6 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 197 از اینکه کنارت راه می رفتم احساس غرور می کردم. می دانستم طبق آیه قرآن به وقت قدم زدن نباید به زمین فخر فروخت، ولی نمی توانستم به وجود و همراهی ت فخر نفروشم. 0 10 نسرین مختاری 1404/2/30 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 38 ❤️ قبلا یکی از دوستانم گفته بود: " سمیه، یه هدیه برای آقا مصطفی بخر و همون شب (شب عقد) بده بهش." _چرا؟ چون کسی که اولین هدیه رو بده، برای همیشه تو خاطر طرف مقابل می مونه. 0 3 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 47 ❤️ گلدان را روی دامنم گذاشتی و رو به مادرم گفتی: " مادر جون، اینا رو برای عزیز آوردم تا حالش خوبِ خوب بشه!" بعد از عقد بیشتر عزیز صدایم می زدی. 0 1 نسرین مختاری 1404/3/1 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 85 ❤️ کارهایت غافلگیرم می کرد، اما دیوانگی هایت را دوست داشتم. تو آدم پیش بینی نشده ای بودی و من تو را با همه ی ویژگی هایت دوست داشتم. همین که بودی، همین که به صدایت گوش می کردم، طرز صحبتت، تکه کلامت، نگاه کردنت، خندیدنت، نظردادنت، پیشنهادها، طرز فکرت، حتی اخم ها و مخالفت هایت. این اسمش چه بود؟ عشق؟ اگر عشق، پس من روز به روز بیشتر عاشقت می شدم. 0 0 🇮🇷 • خاوَردُخت •🇵🇸 1403/8/24 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 193 نمی دانستم چطور زخم های روحت را نوازش کنم .چطور!؟ 0 2 نسرین مختاری 1404/3/1 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 84 ❤️ یک بار پرسیدم: " چطور توی کارای اقتصادی می تونی وارد بشی و به سودم برسی؟" گفتی: " مثه یه شطرنج باز اول فکر می کنم و بعد عمل." #اسم_تو_مصطفاست 0 1 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 58 ❤️ ما نیاز به اتفاقات بزرگ نداشتیم تا بخندیم و شاد باشیم،. همین که هم را داشتیم اتفاق بزرگی بود. 0 1 محمدمهدی حیدری 1402/8/7 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 10 0 15 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 52 ❤️ چقدر خوب بلد بودی با من راه بیایی، نه دعوا می کردی نه اخم وتخم. یک بار گفتی: " مرد باید خیلی بی دست و پا باشه که ندونه چطور فرمون زندگی رو توی دست بگیره!" 0 1 نسرین مختاری 1404/3/1 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 173 ❤️ اگر جر و بحثی بود بین خودمان بود، هیچ وقت جلوی نفر سوم داد و بیداد نمیکردیم. نداری و اخم و ناراحتی بین خودمان، مال خودمان بود. آن هم به مدت بسیار کم، بدون توهین به هم. اگر قرار بود برای کسی هدیه ببریم بهترین را میبردیم. همیشه سفره باز بودی و برای مهمان رو گشاده. اگر در تب و تاب نگه داشتن تو پیش خودم بودم، برای این بود که عاشقت بودم، فقط همین! 0 10 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 62 ❤️ هر چه جلوتر می رفتیم بیشتر عاشقت می شدم. می گفتی:" این قدر به من وابسته نشو، دلبستگی خوبه، وابستگی نه!" 0 2 اَمیرْرِضا|Amirreza 1403/9/19 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 39 مرا همراه مادرت بردی آرایشگاه. دم در پرسیدی: « خیلی طول میکشه؟نکنه مثه اون بار...!» -همینجا بمون الان برمیگردیم! -اما حالا وقت اذونه باید برم مسجد! -یعنی چی ؟ حالا یک امشب رو نرو مادر! -زشته باید برم! -چی چی رو زشته؟ -اینکه به خدا بگم چون زنم آرایشگاه بود نیومدم مسجد، زشته! و رفتی. 0 2 زهرا رحمانی 1404/2/24 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 202 0 1 نسرین مختاری 1404/2/30 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 37 ❤️ نشستم پای سفره و خنچه ی عقد. هوا گرم بود. نشستی کنارم. نگاهم به زیر بود که یکی قرآن را گذاشت روی دامنم. شروع کردم به خواندن سوره ی یوسف. 0 2 محمدمهدی حیدری 1402/9/5 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 1 همیشه آدم با چیزایی که خیلی دوست داره امتحان میشه . من نگران امتحانی هستم که تو باید پس بدی... 🥲💓 0 27 نِگـآر رفیعی؛ 1403/10/5 اسم تو مصطفی است: زندگی نامه داستانی مصطفی صدرزاده به روایت سمیه ابراهیم پور همسر شهید راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 120 آدما همیشه با چیزایی که دوستشون دارن،امتحان میشن؛ 0 5 نسرین مختاری 1404/2/31 اسم تو مصطفاست راضیه تجار 4.3 75 صفحۀ 49 ❤️ بعضی ها به شوخی به سجاد و سبحان می گفتند:" عروس کِشونه و شما برادرا اینقدر بی خیال؟" می خندیدند: " ما قبلا دومادکُشون راه انداختیم و دیگه نگران نیستیم!" 0 1