بریده‌های کتاب در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان

! Se Mo Ha !

! Se Mo Ha !

1403/11/8

بریدۀ کتاب

صفحۀ 158

... زیرا آن بعدازظهرها بیشتر از آنچه اغلب در سرتاسر یک زندگی دیده می‌شود از رویدادهای هیجان‌زا آکنده بود: رویدادهایی که در کتاب‌هایی که می‌خواندم پیش می‌آمد؛ درست است که آدم‌های آنها، آن‌گونه که فرانسواز می‌گفت، «واقعی» نبودند. اما همه‌ی احساس‌هایی که خوشی یا بدبختی یک آدم واقعی در ما برمی‌انگیزد فقط به واسطه‌ی تصویری از آن خوشی یا بدبختی است؛ نبوغ نخستین رمان‌نویس در درک این نکته بوده است که چون در دستگاه عواطف ما تصویر تنها عنصر اساسی است، می‌توان خیلی ساده و آسان شخصیت‌های واقعی را حذف کرد و با این ساده‌سازی به کمالی بسیار مهم رسید. یک موجود واقعی را، هر اندازه هم که دوستی‌مان با او ژرف باشد، بیشتر به وسیله‌ی احساس‌هایمان درک می‌کنیم، یعنی که برای ما حالتی مات دارد، وزنه‌ی بی‌جانی است که حساسیت ما نمی‌تواند آن را بلند کند. اگر اتفاق بدی برایش پیش بیاید، تنها در بخش کوچکی از برداشت کلی که از او داریم ممکن است دستخوش اندوه شویم؛ از این هم بیشتر، خود او هم تنها در بخشی از برداشت کلی که از خودش دارد می‌تواند احساس غصه کند.

2

! Se Mo Ha !

! Se Mo Ha !

1403/10/24

بریدۀ کتاب

صفحۀ 91

چشم از مادرم برنمی‌داشتم، می‌دانستم که اجازه نخواهم داشت تا پایان شام سر میز بمانم و مادرم برای آن که پدر ناراحت نشود اجازه نخواهد داد جلو چشم دیگران او را، آن‌گونه که در اتاقم، چند بار ببوسم. از این رو، بر آن بودم که در اتاق پذیرایی، در حالی که شام را آغاز می‌کردیم و می‌دیدم که زمان رفتن فرامی‌رسید، پیشاپیش همه‌ی آن‌چه را که به تنهایی از دستم برمی‌آمد با آن بوسه‌ی آن‌قدر گذرا و دزدانه بکنم، که با نگاهم نقطه‌ای از گونه‌ی مادر را که می‌بوسیدم برگزینم، ذهنم را آماده کنم تا به یاری این آغاز ذهنی بوسه بتوانم سرتاسر دقیقه‌ای را که مادر به من ارزانی می‌داشت صرف حس کردن تماس گونه‌اش با لب‌هایم کنم، به همان گونه که نقاشی که نمی‌تواند مدلش را زمان درازی نشسته در برابر خود داشته باشد، از پیش تخته شستی‌اش را آماده می‌کند و همه‌ی آن‌چه را که در نهایت می‌تواند بدون حضور مدل بکشد از پیش به یاری حافظه و طرح‌های اولیه‌اش می‌سازد.

3

! Se Mo Ha !

! Se Mo Ha !

1403/11/7

1