بریده کتابهای در جستجوی زمان از دست رفته ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 66 آدم خفته، رشته ساعتها و ترتیب سالها و افلاک را حلقهوار در پیرامون دارد. بیدار که میشود، به غریزه به آنها نظری میاندازد و در یک ثانیه میتواند جای خود را بر روی زمین، و زمانی را که تا هنگام بیداری او گذشته است، دریابد؛ اما میشود که رشتهها در هم بپیچد، و بگسلد. اگر در نزدیکی صبح، پس از مدتی بیخوابی، هنگامی که چیزی میخواند و در وضعیتی بسیار متفاوت با آنی که عادت اوست خوابش ببرد، تنها با افراشتن دستی میتواند خورشید را بایستاند و پس بزند، و در نخستین دقیقه بیداری دیگر زمان را نمیداند، و خواهد پنداشت که تازه خوابش برده بوده است. اگر در وضعیتی باز غریبتر، مثلاً پس از شام نشسته روی مبلی، به خواب رود، ازهمگسیختگی نظم افلاک کامل میشود، مبل جادویی او را شتابان در زمان و فضا میگرداند و در لحظه گشودن پلکها خواهد پنداشت که ماهها پیشتر در سرزمین دیگری به خواب رفته بوده است. 0 10 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 206 حقیقت این است که پدرم هم، که از همه بیشتر از رفتار لوگراندن رنجیده بود، شاید در ته دل دربارهی مفهوم آن شک داشت. آن رفتارش مانند همهی رفتارها و حرکتهایی بود که گوشهای ژرف و پنهانی از منش کسی را آشکار میکنند: پیوندی با گفتههای پیشتر او ندارند، نمیتوانیم آنها را به تأیید متهم - که البته اعتراف نخواهد کرد - برسانیم، تنها به گواهی حدس خودمان دسترسی داریم و در برابر این خاطرهی تک و ناهمگون از خود میپرسیم نکند حواسمان دچار توهمی شده باشند؛ بهگونهای که دربارهی چنین رفتارهایی که درست همانهاییاند که اهمیتی دارند، اغلب جای شکی باقی میگذاریم. 0 2 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 158 ... زیرا آن بعدازظهرها بیشتر از آنچه اغلب در سرتاسر یک زندگی دیده میشود از رویدادهای هیجانزا آکنده بود: رویدادهایی که در کتابهایی که میخواندم پیش میآمد؛ درست است که آدمهای آنها، آنگونه که فرانسواز میگفت، «واقعی» نبودند. اما همهی احساسهایی که خوشی یا بدبختی یک آدم واقعی در ما برمیانگیزد فقط به واسطهی تصویری از آن خوشی یا بدبختی است؛ نبوغ نخستین رماننویس در درک این نکته بوده است که چون در دستگاه عواطف ما تصویر تنها عنصر اساسی است، میتوان خیلی ساده و آسان شخصیتهای واقعی را حذف کرد و با این سادهسازی به کمالی بسیار مهم رسید. یک موجود واقعی را، هر اندازه هم که دوستیمان با او ژرف باشد، بیشتر به وسیلهی احساسهایمان درک میکنیم، یعنی که برای ما حالتی مات دارد، وزنهی بیجانی است که حساسیت ما نمیتواند آن را بلند کند. اگر اتفاق بدی برایش پیش بیاید، تنها در بخش کوچکی از برداشت کلی که از او داریم ممکن است دستخوش اندوه شویم؛ از این هم بیشتر، خود او هم تنها در بخشی از برداشت کلی که از خودش دارد میتواند احساس غصه کند. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/23 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 90 سوان شگفتزده گفت: «مخالف نیستم اما ایرادی که من به روزنامهها میگیرم این است که هر روز توجه ما را به یک مشت چیزهای بیاهمیت جلب میکنند، در حالی که کتابهایی را که چیزهای اساسی در آنها نوشته شده بیشتر از سه چهار بار در زندگی نمیخوانیم. از آنجا که ما هر روز صبح با شور و علاقه به سراغ روزنامه میرویم حق این است که به این وضع تغییر داده بشود و در روزنامهها، چه میدانم، مثلاً ... اندیشههای پاسکال را چاپ کنند!» 3 24 ! Se Mo Ha ! 1403/10/25 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 92 ... و مجبور شدم بیتوشه راهی بشوم؛ مجبور شدم تکتک پلهها را ... بر خلاف خواست دلم بالا بروم که میخواست پیش مادرم برگردم (برگردد)، چون مرا نبوسیده پس به او اجازه نداده بود که با من بیاید. آن پلکان نفرتانگیز، که همیشه بالا رفتن از آن برایم دردناک بود، بوی جلایی داشت که به نوعی آن غصهی ویژهای را که من هر شب به دل داشتم در خود گرفته و ثابت نگهداشته بود و آن را برای حواس من شاید رنجآورتر از پیش میکرد، چون فقط حالت بویایی داشت و فکرم نمیتوانست در آن دخالتی داشته باشد. هنگامیکه در خوابیم و تنها حسی که هنوز از درد دندانمان داریم به صورت رویای دختری است که دویست بار پیاپی میکوشیم از آب بیرون بکشیم با بیتی از مولیر که بیوقفه تکرار میکنیم، بسیار آرامشبخش خواهد بود اگر بیدار شویم و هوشیاری ما بتواند فکر دنداندرد را از پیرایههای قهرمانی و تکرار پیاپی آزاد کند. من عکس این آرامش را حس میکردم هنگامیکه با شنیدن بوی جلای ویژهی آن پلکان ـ که حسش بسیار بیشتر از ادراکش زهرآگین بود ـ غصهی رفتن به اتاقم بیاندازه تندتر، کمابیش در یک آن، و به گونهای هم حاد و هم نهانی، در من انگیخته میشد. 0 2 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 121 ... در سوی دیگر تخت پنجرهای بود که به کوچه باز میشد، و او برای آن که حوصلهاش سر نرود، به شیوهی شهزادگان ایرانی، از بام تا شام دفتر سرگذشت هرروزه اما ازلی کومبره را در آن میخواند و سپس دربارهاش با فرانسواز گفتگو میکرد. 0 1 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 231 واقعیتها به دنیای اعتقادات ما راهی ندارند، پدیدآورندهی آنها نبودهاند پس نمیتوانند خرابشان کنند؛ هر اندازه پیگیرانه که انکارشان کنند، باز سستشان نمیتوانند کرد، و حتی اگر بهمنی از بدبختی و بیماری پیدرپی بر خانوادهای فروببارد، در باور آن به لطف خداوند یا کاردانی پزشک خانواده خلل نمیافتد. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/13 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 67 ... و حتی پیش از آنکه فکرم، که در آستانهی زمانها و شکلها دودل مانده بود، بتواند با سنجش شرایط جایی را که در آن بودم بازبشناسد، تنم جای تخت، محل درها و چگونگی روشنایی پنجرههای هر کدام از اتاقها را با فکری که هنگام خوابیدن در سر داشتم و در بیداری بازمییافتم به خاطر میآورد. پهلوی خوابرفتهام، در جستجو برای شناختن جهتی که داشت، خود را مثلاً دراز کشیده در برابر دیواری در یک تخت پردهدار مجسم میکرد، و من با خود میگفتم: "آها، پس با اینکه مادر نیامد به من شبخوش بگوید خوابم برد" ... 0 0 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 215 چون در کومبره، برای گردش، دو «طرف» وجود داشت، و جهت این دو چنان مخالف هم بود که برای هر دوی آنها از یک در بیرون نمیرفتیم: یکی طرف مزگلیز، که آن را طرف سوان هم مینامیدیم، چون راهمان از کنار ملک آقای سوان میگذشت، و دیگری طرف گرمانت. 0 2 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 114 اما، هنگامیکه از گذشتهی کهنی هیچ چیز به جا نمیماند، پس از مرگ آدمها، پس از تباهی چیزها، تنها بو و مزه باقی میمانند که نازکتر اما چابکترند، کمتر مادیاند، پایداری و وفایشان بیشتر است، دیرزمانی، چون روح، میمانند و به یاد میآورند، منتظر، امیدوار، روی آوار همهی چیزهای دیگر، میمانند و بنای عظیم خاطره را، بیخستگی، روی ذرههای کم و بیش لمسنکردنیشان، حمل میکنند. 0 24 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 112 فنجان را میگذارم و به ذهنم رو میکنم. اوست که باید حقیقت را بیابد. اما چگونه؟ چه تردید دشواری، هر بار که ذهن حس میکند از خودش عقب میافتد؛ هنگامیکه او، جوینده، خود سرتاسرِ همان سرزمین ناشناختهای است که باید در آن بجوید و کولهبارش آنجا هیچ به کارش نمیآید. جستجو؟ نه فقط: آفریدن. ذهن در برابر چیزی است که هنوز نیست و تنها او میتواند به وجودش آورد، و سپس آن را درون روشنایی خود جا دهد. 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/9/15 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 68 ... اتاقهای زمستانی که هنگام خفتن در آنها، سر را در آشیانهای فرومیبریم که از چیزهای گونهگون ساختهایم: یک گوشهی بالش، کنارههای پتو، گوشهای از یک شال، لبهی تخت و نسخهای از روزنامهی دباروز، که همه با هم به همان شیوهی پرندگان با فشار پیگیر در هم تنیده میشوند؛ آنجا که، در یخبندان، لذت میبریم از این که خود را از هوای بیرون در امان میبینیم (چون پرستوی دریایی که در گرمای شکافهای زیرزمینی لانه میکند) و آنجا که، آتش شومینه همهی شب روشن بوده است، و پیچیده در ردایی از هوای گرم و دودناک میخوابیم که روشنای ترکههای گر گرفته در آن میدود، در پستویی لمسنکردنی، غار گرمی کنده شده در دل اتاق، فضایی سوزان و جنبان در درون پوسته حرارتیاش، با نسیمهایی که چهرهات را خنک میکند و از گوشهها میوزد، از بخشهای نزدیک پنجره یا دور از آتشگاه که سرد شدهاند ... 0 3 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 111 گذشتهی ما هم چنین است. بیهوده است اگر بکوشیم آن را به یاد بیاوریم، همهی کوشش هوش ما عبث است. گذشته در جایی در بیرون از قلمرو دسترس او، در چیزی مادی (در حسی که ممکن است این چیز مادی به ما القا کند) که از آن خبر نداریم، نهفته است. بسته به تصادف است که، پیش از مردن، به این چیز بر بخوریم یا نه. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/26 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 93 فرانسواز دربارهی آنچه باید کرد و نباید کرد قانوننامهای بیچونوچرا، پرتفصیل و دقیق در ذهن داشت که تکلیف کوچکترین و بیاهمیتترین چیزها را هم بهگونهای بحثناپذیر تعیین میکرد. 0 5 ! Se Mo Ha ! 1403/10/1 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 70 هر روز در کومبره، از همان پایان بعدازظهر، بسیار پیشتر از هنگامی که باید به بستر میرفتم و، بی آن که بخوابم، از مادر و مادربزرگم دور میماندم، اتاق خوابم گرانیگاه دردناک دلشورههایم میشد. 0 0 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 231 شاید هیچکس را نتوان یافت که، با همهی پارسایی، روزی بر اثر پیچیدگی شرایط انسانی ناگزیر از همراهی با گناهی نشود که بیش از همه طردش میکند ... 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/9/27 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 70 عادت! سامانده کارساز اما کند، که در آغاز ذهن ما را وامیگذارد تا هفتهها در جایگاهی موقت رنج بکشد؛ با این همه ذهن از آن خرسند است زیرا بدون عادت و تنها با تواناییهای خود نمیتواند جایی را برای ما نشستنی کند. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/10/24 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 91 چشم از مادرم برنمیداشتم، میدانستم که اجازه نخواهم داشت تا پایان شام سر میز بمانم و مادرم برای آن که پدر ناراحت نشود اجازه نخواهد داد جلو چشم دیگران او را، آنگونه که در اتاقم، چند بار ببوسم. از این رو، بر آن بودم که در اتاق پذیرایی، در حالی که شام را آغاز میکردیم و میدیدم که زمان رفتن فرامیرسید، پیشاپیش همهی آنچه را که به تنهایی از دستم برمیآمد با آن بوسهی آنقدر گذرا و دزدانه بکنم، که با نگاهم نقطهای از گونهی مادر را که میبوسیدم برگزینم، ذهنم را آماده کنم تا به یاری این آغاز ذهنی بوسه بتوانم سرتاسر دقیقهای را که مادر به من ارزانی میداشت صرف حس کردن تماس گونهاش با لبهایم کنم، به همان گونه که نقاشی که نمیتواند مدلش را زمان درازی نشسته در برابر خود داشته باشد، از پیش تخته شستیاش را آماده میکند و همهی آنچه را که در نهایت میتواند بدون حضور مدل بکشد از پیش به یاری حافظه و طرحهای اولیهاش میسازد. 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/9/28 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 70 البته، دیگر بیدار شده بودم، تنم برای واپسین بار چرخی زده و فرشتهی یقین همه چیز را در پیرامونم از جنبش باز ایستانده بود، مرا زیر پتوها در اتاقم خوابانده، و در تاریکی گنجه، میز کار، شومینه، پنجرهی رو به کوچه و دو در اتاقم را کمابیش سر جاهایشان قرار داده بود. اما گرچه خوب میدانستم در اتاقهایی نبودم که بیخبریِ لحظهی بیداری برای یک آن اگر نه تصویر روشن آنها را به من نمایانده، دستکم امکان حضورشان را به من باورانده بود، با این همه حافظهام برانگیخته شده بود ... 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/13 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 67 شاید سکون چیزهای پیرامون ما از آنجا میآید که مطمئنیم آنها همانهاییاند که هستند و نه چیزهای دیگری، و از سکون اندیشهی ما در برابر آنها. در هر حال، هنگامی که بدینگونه بیدار میشدم، و ذهنم بیهوده تکاپو میکرد تا دریابم کجا هستم، در تاریکی همهی چیزها، سرزمینها و سالها به دورم میچرخیدند. بدنم، کرختر از آن که بجنبد، به تناسب چگونگی خستگیاش میکوشید وضعیت اندامهایش را دریابد و بدینگونه جهت دیوار و جای اثاثه را برآورد کند تا مکانی را که در آن بود بازیابد و بازشناسد. یادش، یاد دندهها، زانوان، شانههایش، اتاقهای بسیاری را که در آنها خوابیده بود یکییکی در نظرش میآورد و در پیرامون او دیوارهای نامرئی در تاریکی میچرخیدند و به پیروی از شکل اتاقی که به یاد میآورد جابهجا میشدند. 0 0
بریده کتابهای در جستجوی زمان از دست رفته ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 66 آدم خفته، رشته ساعتها و ترتیب سالها و افلاک را حلقهوار در پیرامون دارد. بیدار که میشود، به غریزه به آنها نظری میاندازد و در یک ثانیه میتواند جای خود را بر روی زمین، و زمانی را که تا هنگام بیداری او گذشته است، دریابد؛ اما میشود که رشتهها در هم بپیچد، و بگسلد. اگر در نزدیکی صبح، پس از مدتی بیخوابی، هنگامی که چیزی میخواند و در وضعیتی بسیار متفاوت با آنی که عادت اوست خوابش ببرد، تنها با افراشتن دستی میتواند خورشید را بایستاند و پس بزند، و در نخستین دقیقه بیداری دیگر زمان را نمیداند، و خواهد پنداشت که تازه خوابش برده بوده است. اگر در وضعیتی باز غریبتر، مثلاً پس از شام نشسته روی مبلی، به خواب رود، ازهمگسیختگی نظم افلاک کامل میشود، مبل جادویی او را شتابان در زمان و فضا میگرداند و در لحظه گشودن پلکها خواهد پنداشت که ماهها پیشتر در سرزمین دیگری به خواب رفته بوده است. 0 10 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 206 حقیقت این است که پدرم هم، که از همه بیشتر از رفتار لوگراندن رنجیده بود، شاید در ته دل دربارهی مفهوم آن شک داشت. آن رفتارش مانند همهی رفتارها و حرکتهایی بود که گوشهای ژرف و پنهانی از منش کسی را آشکار میکنند: پیوندی با گفتههای پیشتر او ندارند، نمیتوانیم آنها را به تأیید متهم - که البته اعتراف نخواهد کرد - برسانیم، تنها به گواهی حدس خودمان دسترسی داریم و در برابر این خاطرهی تک و ناهمگون از خود میپرسیم نکند حواسمان دچار توهمی شده باشند؛ بهگونهای که دربارهی چنین رفتارهایی که درست همانهاییاند که اهمیتی دارند، اغلب جای شکی باقی میگذاریم. 0 2 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 158 ... زیرا آن بعدازظهرها بیشتر از آنچه اغلب در سرتاسر یک زندگی دیده میشود از رویدادهای هیجانزا آکنده بود: رویدادهایی که در کتابهایی که میخواندم پیش میآمد؛ درست است که آدمهای آنها، آنگونه که فرانسواز میگفت، «واقعی» نبودند. اما همهی احساسهایی که خوشی یا بدبختی یک آدم واقعی در ما برمیانگیزد فقط به واسطهی تصویری از آن خوشی یا بدبختی است؛ نبوغ نخستین رماننویس در درک این نکته بوده است که چون در دستگاه عواطف ما تصویر تنها عنصر اساسی است، میتوان خیلی ساده و آسان شخصیتهای واقعی را حذف کرد و با این سادهسازی به کمالی بسیار مهم رسید. یک موجود واقعی را، هر اندازه هم که دوستیمان با او ژرف باشد، بیشتر به وسیلهی احساسهایمان درک میکنیم، یعنی که برای ما حالتی مات دارد، وزنهی بیجانی است که حساسیت ما نمیتواند آن را بلند کند. اگر اتفاق بدی برایش پیش بیاید، تنها در بخش کوچکی از برداشت کلی که از او داریم ممکن است دستخوش اندوه شویم؛ از این هم بیشتر، خود او هم تنها در بخشی از برداشت کلی که از خودش دارد میتواند احساس غصه کند. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/23 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 90 سوان شگفتزده گفت: «مخالف نیستم اما ایرادی که من به روزنامهها میگیرم این است که هر روز توجه ما را به یک مشت چیزهای بیاهمیت جلب میکنند، در حالی که کتابهایی را که چیزهای اساسی در آنها نوشته شده بیشتر از سه چهار بار در زندگی نمیخوانیم. از آنجا که ما هر روز صبح با شور و علاقه به سراغ روزنامه میرویم حق این است که به این وضع تغییر داده بشود و در روزنامهها، چه میدانم، مثلاً ... اندیشههای پاسکال را چاپ کنند!» 3 24 ! Se Mo Ha ! 1403/10/25 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 92 ... و مجبور شدم بیتوشه راهی بشوم؛ مجبور شدم تکتک پلهها را ... بر خلاف خواست دلم بالا بروم که میخواست پیش مادرم برگردم (برگردد)، چون مرا نبوسیده پس به او اجازه نداده بود که با من بیاید. آن پلکان نفرتانگیز، که همیشه بالا رفتن از آن برایم دردناک بود، بوی جلایی داشت که به نوعی آن غصهی ویژهای را که من هر شب به دل داشتم در خود گرفته و ثابت نگهداشته بود و آن را برای حواس من شاید رنجآورتر از پیش میکرد، چون فقط حالت بویایی داشت و فکرم نمیتوانست در آن دخالتی داشته باشد. هنگامیکه در خوابیم و تنها حسی که هنوز از درد دندانمان داریم به صورت رویای دختری است که دویست بار پیاپی میکوشیم از آب بیرون بکشیم با بیتی از مولیر که بیوقفه تکرار میکنیم، بسیار آرامشبخش خواهد بود اگر بیدار شویم و هوشیاری ما بتواند فکر دنداندرد را از پیرایههای قهرمانی و تکرار پیاپی آزاد کند. من عکس این آرامش را حس میکردم هنگامیکه با شنیدن بوی جلای ویژهی آن پلکان ـ که حسش بسیار بیشتر از ادراکش زهرآگین بود ـ غصهی رفتن به اتاقم بیاندازه تندتر، کمابیش در یک آن، و به گونهای هم حاد و هم نهانی، در من انگیخته میشد. 0 2 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 121 ... در سوی دیگر تخت پنجرهای بود که به کوچه باز میشد، و او برای آن که حوصلهاش سر نرود، به شیوهی شهزادگان ایرانی، از بام تا شام دفتر سرگذشت هرروزه اما ازلی کومبره را در آن میخواند و سپس دربارهاش با فرانسواز گفتگو میکرد. 0 1 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 231 واقعیتها به دنیای اعتقادات ما راهی ندارند، پدیدآورندهی آنها نبودهاند پس نمیتوانند خرابشان کنند؛ هر اندازه پیگیرانه که انکارشان کنند، باز سستشان نمیتوانند کرد، و حتی اگر بهمنی از بدبختی و بیماری پیدرپی بر خانوادهای فروببارد، در باور آن به لطف خداوند یا کاردانی پزشک خانواده خلل نمیافتد. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/13 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 67 ... و حتی پیش از آنکه فکرم، که در آستانهی زمانها و شکلها دودل مانده بود، بتواند با سنجش شرایط جایی را که در آن بودم بازبشناسد، تنم جای تخت، محل درها و چگونگی روشنایی پنجرههای هر کدام از اتاقها را با فکری که هنگام خوابیدن در سر داشتم و در بیداری بازمییافتم به خاطر میآورد. پهلوی خوابرفتهام، در جستجو برای شناختن جهتی که داشت، خود را مثلاً دراز کشیده در برابر دیواری در یک تخت پردهدار مجسم میکرد، و من با خود میگفتم: "آها، پس با اینکه مادر نیامد به من شبخوش بگوید خوابم برد" ... 0 0 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 215 چون در کومبره، برای گردش، دو «طرف» وجود داشت، و جهت این دو چنان مخالف هم بود که برای هر دوی آنها از یک در بیرون نمیرفتیم: یکی طرف مزگلیز، که آن را طرف سوان هم مینامیدیم، چون راهمان از کنار ملک آقای سوان میگذشت، و دیگری طرف گرمانت. 0 2 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 114 اما، هنگامیکه از گذشتهی کهنی هیچ چیز به جا نمیماند، پس از مرگ آدمها، پس از تباهی چیزها، تنها بو و مزه باقی میمانند که نازکتر اما چابکترند، کمتر مادیاند، پایداری و وفایشان بیشتر است، دیرزمانی، چون روح، میمانند و به یاد میآورند، منتظر، امیدوار، روی آوار همهی چیزهای دیگر، میمانند و بنای عظیم خاطره را، بیخستگی، روی ذرههای کم و بیش لمسنکردنیشان، حمل میکنند. 0 24 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 112 فنجان را میگذارم و به ذهنم رو میکنم. اوست که باید حقیقت را بیابد. اما چگونه؟ چه تردید دشواری، هر بار که ذهن حس میکند از خودش عقب میافتد؛ هنگامیکه او، جوینده، خود سرتاسرِ همان سرزمین ناشناختهای است که باید در آن بجوید و کولهبارش آنجا هیچ به کارش نمیآید. جستجو؟ نه فقط: آفریدن. ذهن در برابر چیزی است که هنوز نیست و تنها او میتواند به وجودش آورد، و سپس آن را درون روشنایی خود جا دهد. 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/9/15 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 68 ... اتاقهای زمستانی که هنگام خفتن در آنها، سر را در آشیانهای فرومیبریم که از چیزهای گونهگون ساختهایم: یک گوشهی بالش، کنارههای پتو، گوشهای از یک شال، لبهی تخت و نسخهای از روزنامهی دباروز، که همه با هم به همان شیوهی پرندگان با فشار پیگیر در هم تنیده میشوند؛ آنجا که، در یخبندان، لذت میبریم از این که خود را از هوای بیرون در امان میبینیم (چون پرستوی دریایی که در گرمای شکافهای زیرزمینی لانه میکند) و آنجا که، آتش شومینه همهی شب روشن بوده است، و پیچیده در ردایی از هوای گرم و دودناک میخوابیم که روشنای ترکههای گر گرفته در آن میدود، در پستویی لمسنکردنی، غار گرمی کنده شده در دل اتاق، فضایی سوزان و جنبان در درون پوسته حرارتیاش، با نسیمهایی که چهرهات را خنک میکند و از گوشهها میوزد، از بخشهای نزدیک پنجره یا دور از آتشگاه که سرد شدهاند ... 0 3 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 111 گذشتهی ما هم چنین است. بیهوده است اگر بکوشیم آن را به یاد بیاوریم، همهی کوشش هوش ما عبث است. گذشته در جایی در بیرون از قلمرو دسترس او، در چیزی مادی (در حسی که ممکن است این چیز مادی به ما القا کند) که از آن خبر نداریم، نهفته است. بسته به تصادف است که، پیش از مردن، به این چیز بر بخوریم یا نه. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/10/26 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 93 فرانسواز دربارهی آنچه باید کرد و نباید کرد قانوننامهای بیچونوچرا، پرتفصیل و دقیق در ذهن داشت که تکلیف کوچکترین و بیاهمیتترین چیزها را هم بهگونهای بحثناپذیر تعیین میکرد. 0 5 ! Se Mo Ha ! 1403/10/1 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 70 هر روز در کومبره، از همان پایان بعدازظهر، بسیار پیشتر از هنگامی که باید به بستر میرفتم و، بی آن که بخوابم، از مادر و مادربزرگم دور میماندم، اتاق خوابم گرانیگاه دردناک دلشورههایم میشد. 0 0 ! Se Mo Ha ! 2 روز پیش در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 231 شاید هیچکس را نتوان یافت که، با همهی پارسایی، روزی بر اثر پیچیدگی شرایط انسانی ناگزیر از همراهی با گناهی نشود که بیش از همه طردش میکند ... 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/9/27 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 70 عادت! سامانده کارساز اما کند، که در آغاز ذهن ما را وامیگذارد تا هفتهها در جایگاهی موقت رنج بکشد؛ با این همه ذهن از آن خرسند است زیرا بدون عادت و تنها با تواناییهای خود نمیتواند جایی را برای ما نشستنی کند. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/10/24 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 91 چشم از مادرم برنمیداشتم، میدانستم که اجازه نخواهم داشت تا پایان شام سر میز بمانم و مادرم برای آن که پدر ناراحت نشود اجازه نخواهد داد جلو چشم دیگران او را، آنگونه که در اتاقم، چند بار ببوسم. از این رو، بر آن بودم که در اتاق پذیرایی، در حالی که شام را آغاز میکردیم و میدیدم که زمان رفتن فرامیرسید، پیشاپیش همهی آنچه را که به تنهایی از دستم برمیآمد با آن بوسهی آنقدر گذرا و دزدانه بکنم، که با نگاهم نقطهای از گونهی مادر را که میبوسیدم برگزینم، ذهنم را آماده کنم تا به یاری این آغاز ذهنی بوسه بتوانم سرتاسر دقیقهای را که مادر به من ارزانی میداشت صرف حس کردن تماس گونهاش با لبهایم کنم، به همان گونه که نقاشی که نمیتواند مدلش را زمان درازی نشسته در برابر خود داشته باشد، از پیش تخته شستیاش را آماده میکند و همهی آنچه را که در نهایت میتواند بدون حضور مدل بکشد از پیش به یاری حافظه و طرحهای اولیهاش میسازد. 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/9/28 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 70 البته، دیگر بیدار شده بودم، تنم برای واپسین بار چرخی زده و فرشتهی یقین همه چیز را در پیرامونم از جنبش باز ایستانده بود، مرا زیر پتوها در اتاقم خوابانده، و در تاریکی گنجه، میز کار، شومینه، پنجرهی رو به کوچه و دو در اتاقم را کمابیش سر جاهایشان قرار داده بود. اما گرچه خوب میدانستم در اتاقهایی نبودم که بیخبریِ لحظهی بیداری برای یک آن اگر نه تصویر روشن آنها را به من نمایانده، دستکم امکان حضورشان را به من باورانده بود، با این همه حافظهام برانگیخته شده بود ... 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/13 در جستجوی زمان از دست رفته جلد 1 مهدی سحابی 4.6 21 صفحۀ 67 شاید سکون چیزهای پیرامون ما از آنجا میآید که مطمئنیم آنها همانهاییاند که هستند و نه چیزهای دیگری، و از سکون اندیشهی ما در برابر آنها. در هر حال، هنگامی که بدینگونه بیدار میشدم، و ذهنم بیهوده تکاپو میکرد تا دریابم کجا هستم، در تاریکی همهی چیزها، سرزمینها و سالها به دورم میچرخیدند. بدنم، کرختر از آن که بجنبد، به تناسب چگونگی خستگیاش میکوشید وضعیت اندامهایش را دریابد و بدینگونه جهت دیوار و جای اثاثه را برآورد کند تا مکانی را که در آن بود بازیابد و بازشناسد. یادش، یاد دندهها، زانوان، شانههایش، اتاقهای بسیاری را که در آنها خوابیده بود یکییکی در نظرش میآورد و در پیرامون او دیوارهای نامرئی در تاریکی میچرخیدند و به پیروی از شکل اتاقی که به یاد میآورد جابهجا میشدند. 0 0