بریدههای کتاب در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان ! Se Mo Ha ! 1403/11/8 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 231 شاید هیچکس را نتوان یافت که، با همهی پارسایی، روزی بر اثر پیچیدگی شرایط انسانی ناگزیر از همراهی با گناهی نشود که بیش از همه طردش میکند ... 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/9/27 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 70 عادت! سامانده کارساز اما کند، که در آغاز ذهن ما را وامیگذارد تا هفتهها در جایگاهی موقت رنج بکشد؛ با این همه ذهن از آن خرسند است زیرا بدون عادت و تنها با تواناییهای خود نمیتواند جایی را برای ما نشستنی کند. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/10/24 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 91 چشم از مادرم برنمیداشتم، میدانستم که اجازه نخواهم داشت تا پایان شام سر میز بمانم و مادرم برای آن که پدر ناراحت نشود اجازه نخواهد داد جلو چشم دیگران او را، آنگونه که در اتاقم، چند بار ببوسم. از این رو، بر آن بودم که در اتاق پذیرایی، در حالی که شام را آغاز میکردیم و میدیدم که زمان رفتن فرامیرسید، پیشاپیش همهی آنچه را که به تنهایی از دستم برمیآمد با آن بوسهی آنقدر گذرا و دزدانه بکنم، که با نگاهم نقطهای از گونهی مادر را که میبوسیدم برگزینم، ذهنم را آماده کنم تا به یاری این آغاز ذهنی بوسه بتوانم سرتاسر دقیقهای را که مادر به من ارزانی میداشت صرف حس کردن تماس گونهاش با لبهایم کنم، به همان گونه که نقاشی که نمیتواند مدلش را زمان درازی نشسته در برابر خود داشته باشد، از پیش تخته شستیاش را آماده میکند و همهی آنچه را که در نهایت میتواند بدون حضور مدل بکشد از پیش به یاری حافظه و طرحهای اولیهاش میسازد. 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/9/28 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 70 البته، دیگر بیدار شده بودم، تنم برای واپسین بار چرخی زده و فرشتهی یقین همه چیز را در پیرامونم از جنبش باز ایستانده بود، مرا زیر پتوها در اتاقم خوابانده، و در تاریکی گنجه، میز کار، شومینه، پنجرهی رو به کوچه و دو در اتاقم را کمابیش سر جاهایشان قرار داده بود. اما گرچه خوب میدانستم در اتاقهایی نبودم که بیخبریِ لحظهی بیداری برای یک آن اگر نه تصویر روشن آنها را به من نمایانده، دستکم امکان حضورشان را به من باورانده بود، با این همه حافظهام برانگیخته شده بود ... 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/13 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 67 شاید سکون چیزهای پیرامون ما از آنجا میآید که مطمئنیم آنها همانهاییاند که هستند و نه چیزهای دیگری، و از سکون اندیشهی ما در برابر آنها. در هر حال، هنگامی که بدینگونه بیدار میشدم، و ذهنم بیهوده تکاپو میکرد تا دریابم کجا هستم، در تاریکی همهی چیزها، سرزمینها و سالها به دورم میچرخیدند. بدنم، کرختر از آن که بجنبد، به تناسب چگونگی خستگیاش میکوشید وضعیت اندامهایش را دریابد و بدینگونه جهت دیوار و جای اثاثه را برآورد کند تا مکانی را که در آن بود بازیابد و بازشناسد. یادش، یاد دندهها، زانوان، شانههایش، اتاقهای بسیاری را که در آنها خوابیده بود یکییکی در نظرش میآورد و در پیرامون او دیوارهای نامرئی در تاریکی میچرخیدند و به پیروی از شکل اتاقی که به یاد میآورد جابهجا میشدند. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/9/25 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 69 ... آنجا که آینهای شگرف و نامهربان با پایههای چهارگوش یکی از زاویههای اتاق را کجکج میبست و در نرمی و همواریِ میدان دیدِ همیشگیام حفرهای ناگهانی و پیشبینی نشده میکَند ... 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/11/21 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 375 چه خوشبختیهای ممکنی که تحققشان را بدینگونه فدای بیشکیبی لذتی آنی میکنیم! 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/12/5 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 427 هرگز جز برای خود، و برای آنانی که دوست میداریم، نمیلرزیم. و هنگامی که خوشبختیمان دیگر به دست آنان نیست، در برابرشان چه آرام، چه آسوده، چه گستاخ میشویم! 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/9/9 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 64 دیرزمانی زود به بستر میرفتم. گاهی، هنوز شمع را خاموش نکرده، چشمانم چنان زود بسته میشد که فرصت نمیکردم با خود بگویم: " دیگر میخوابم". و نیم ساعت بعد، از فکر اینکه زمان خوابیدن است بیدار میشدم؛ میخواستم کتابی را که میپنداشتم به دست دارم کنار بگذارم و شمع را خاموش کنم؛ در خواب، همچنان به آنچه خوانده بودم میاندیشیدم، اما این اندیشهها حالتی اندکی شگرف به خود گرفته بودند؛ به نظرم میآمد خود من آن چیزی بودم که کتاب دربارهاش سخن میگفت: یک کلیسا، یک کوارتت ... این باور تا چند لحظه پس از بیداری با من بود؛ مایه شگفتیام نمیشد اما چون فلسهایی روی چشمانم سنگینی میکرد و نمیگذاشت دریابم که شمعدان روشن نیست. سپس رفتهرفته برایم نامفهوم میشد، آنگونه که افکار موجود پیشین در تناسخ. موضوع کتاب از من جدا میشد، با من بود که خود را با آن یکی بدانم یا نه؛ آنگاه بود که چشمانم میدید و در شگفت میشدم از تاریکی پیرامونم، که برای چشمانم خوب و آرامبخش بود، اما شاید بیشتر برای ذهنم که تاریکی را چیزی بیدلیل، بیمفهوم و به راستی گنگ و تیره مییافت. از خود میپرسیدم چه ساعتی میتوانست باشد ... 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/10/27 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 105 ... چون گرچه کتابهای سبک را به همان اندازه زیانآور میدانست که آبنبات و شیرینی را، فکر نمیکرد که نفس سنگین نوابغ میتوانست بر ذهن کودک اثری خطرناکتر و ضعفآورتر از آنی بگذارد که هوای آزاد و باد دریا برای آن او داشت. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/12/7 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 488 آنچه ما عشق، یا حسادت خود، میپنداریم، شوری یکسان و پیوسته و بخشناپذیر نیست. عشق و حسادت از بینهایت عشقهای پیاپی، حسادتهای گوناگون ساخته شدهاند که همگی گذرایند، اما بسیاری و بههمپیوستگیشان احساس تداوم و توهم یگانگی را پدید میآورد. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/12/8 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 510 کسانی که اندکی عصبیاند، آنگونه که من بودم، برای پیمودن روزها همانند اتومبیل «دنده»های متفاوت دارند. برخی روزها کوهستانی و دشوارند و پیمودنشان بینهایت زمان میبرد و برخی دیگر سرازیرند که میتوان با شتاب تمام و آوازخوانان پشت سر گذاشت. 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 66 اما در همان بستر خودم هم، اگر خوابم سنگین بود و یک سره هوش از سرم میبرد، ذهنم شناخت مکانی را که در آن خوابیده بودم وا مینهاد، و هنگامی که در میانه شب بیدار میشدم به همانگونه که نمیدانستم کجا هستم در لحظه اول نمیدانستم حتی کیستم؛ تنها احساسی ساده و بدوی از وجود داشتم آنگونه که جانوری میتواند در ژرفای خود حس کند؛ از انسان غارنشین هم سادهتر بودم؛ اما آنگاه یادِ - نه هنوز آنجایی که بودم، بلکه برخی از جاهایی که در گذشته آنجا بودم یا میشد بوده باشم - چون امدادی آسمانی به سراغم میآمد تا مرا از خلائی که خود به تنهایی توان رهایی از آن را نداشتم بیرون بکشد؛ در یک ثانیه از ورای قرنها تمدن گذشتم و پیکره گنگ چراغ نفتی، و سپس پیرهنهای یقهبرگشته، آهستهآهسته تصویر اصلی منِ مرا بازمیساخت. 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/11/22 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 400 حرف اودت تنها زمانی به نظرش دروغ میآمد که پیشتر دربارهی راستیاش شک کرده باشد. برای این که بپذیرد که او دروغ میگوید، شرط لازم این بود که اول به او بدگمان شده باشد. و همین شرط کافی هم بود. آنگاه، هر آنچه اودت به او میگفت به نظرش مشکوک میآمد. 0 4 مطهره زمانی 1404/3/22 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مارسل پروست 4.4 31 صفحۀ 257 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/10/10 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 75 هنگامیکه میرفتم بخوابم، تنها مایهی دلخوشیام این بود که مادر بیاید و مرا در بسترم ببوسد. اما این «شبخوش» آنچنان کوتاه بود، و او چنان زود میگذاشت و میرفت، که لحظهای که میشنیدم بالا میآمد، و از راهروی دو دَر میگذشت، و پیرهن ململ آبیاش که رشتههای نازک کاهبافته از آن آویخته بود به نرمی صدا میکرد، برایم لحظهای دردآور بود. از یک لحظه بعد خبر میداد که مادر مرا ترک کرده و رفته بود، به گونهای که آرزو میکردم آن «شبخوش»ی که آن همه دلبستهاش بودم هرچه دیرتر از راه برسد، و زمان آرامشی که مادر هنوز نیامده بود هرچه بیشتر طول بکشد. 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/10/9 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 73 ... و مادربزرگ دلسرد و غمگین، اما لبخند به لب، میرفت، چون آنچنان خوشدل و مهربان بود که محبتش به دیگران و بیاعتناییاش به وجود خود و رنجهایش در نگاه او در لبخندی با هم کنار میآمدند که، بر خلاف آنچه در چهرهی بسیاری از آدمها دیده میشود، اگر تمسخری در آن بود فقط برای خودش بود، و برای همهی ما بسان بوسهای بود که چشمانش، که نمیتوانستند کسانی را که دوست میداشت بدون نوازش عاشقانه نگاه کنند، نثارمان میکردند. 0 13 ریحان 1404/1/1 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 139 ... سعی کنید همیشه یک تکه آسمان بالای زندگی تان نگه دارید. 0 9 زینب 1403/6/17 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مارسل پروست 4.4 31 صفحۀ 348 من به سنی رسیدهام که دیگر باید انتخاب کرد، باید یکبار و برای همیشه تصمیم بگیری کیها را دوست داشته باشی و کیها را ول کنی، با آنهایی که دوست داری یکی بشوی و برای جبرانِ وقتی که با بقیه هدر دادهای تا دمِ مرگ از آنها جدا نشوی. 1 15 ! Se Mo Ha ! 1403/10/26 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 95 او، دلشورهی زمانی را که حس میکنی آنی که دوست میداری دور از تو در جایی خوش است، دستت به او نمیرسد، از عشق آموخته بود، عشقی که به نوعی همزاد دلشوره است، که آن را یکسره از آن خود و فقط برای خود میخواهد؛ اما هنگامی که، مانند آنچه بر من میگذشت، دلشوره پیش از آن که عشق در زندگیمان پدیدار شده باشد در ما رخنه میکند، در انتظار آن زمان، آزاد و ناشناس در درون ما، بی کارکرد معینی، هر روز در خدمت هر احساسی که پیش آید، زمانی مهر فرزندانه و زمانی دوستی پسربچگانه، جریان دارد. 0 3
بریدههای کتاب در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان ! Se Mo Ha ! 1403/11/8 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 231 شاید هیچکس را نتوان یافت که، با همهی پارسایی، روزی بر اثر پیچیدگی شرایط انسانی ناگزیر از همراهی با گناهی نشود که بیش از همه طردش میکند ... 0 4 ! Se Mo Ha ! 1403/9/27 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 70 عادت! سامانده کارساز اما کند، که در آغاز ذهن ما را وامیگذارد تا هفتهها در جایگاهی موقت رنج بکشد؛ با این همه ذهن از آن خرسند است زیرا بدون عادت و تنها با تواناییهای خود نمیتواند جایی را برای ما نشستنی کند. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/10/24 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 91 چشم از مادرم برنمیداشتم، میدانستم که اجازه نخواهم داشت تا پایان شام سر میز بمانم و مادرم برای آن که پدر ناراحت نشود اجازه نخواهد داد جلو چشم دیگران او را، آنگونه که در اتاقم، چند بار ببوسم. از این رو، بر آن بودم که در اتاق پذیرایی، در حالی که شام را آغاز میکردیم و میدیدم که زمان رفتن فرامیرسید، پیشاپیش همهی آنچه را که به تنهایی از دستم برمیآمد با آن بوسهی آنقدر گذرا و دزدانه بکنم، که با نگاهم نقطهای از گونهی مادر را که میبوسیدم برگزینم، ذهنم را آماده کنم تا به یاری این آغاز ذهنی بوسه بتوانم سرتاسر دقیقهای را که مادر به من ارزانی میداشت صرف حس کردن تماس گونهاش با لبهایم کنم، به همان گونه که نقاشی که نمیتواند مدلش را زمان درازی نشسته در برابر خود داشته باشد، از پیش تخته شستیاش را آماده میکند و همهی آنچه را که در نهایت میتواند بدون حضور مدل بکشد از پیش به یاری حافظه و طرحهای اولیهاش میسازد. 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/9/28 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 70 البته، دیگر بیدار شده بودم، تنم برای واپسین بار چرخی زده و فرشتهی یقین همه چیز را در پیرامونم از جنبش باز ایستانده بود، مرا زیر پتوها در اتاقم خوابانده، و در تاریکی گنجه، میز کار، شومینه، پنجرهی رو به کوچه و دو در اتاقم را کمابیش سر جاهایشان قرار داده بود. اما گرچه خوب میدانستم در اتاقهایی نبودم که بیخبریِ لحظهی بیداری برای یک آن اگر نه تصویر روشن آنها را به من نمایانده، دستکم امکان حضورشان را به من باورانده بود، با این همه حافظهام برانگیخته شده بود ... 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/13 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 67 شاید سکون چیزهای پیرامون ما از آنجا میآید که مطمئنیم آنها همانهاییاند که هستند و نه چیزهای دیگری، و از سکون اندیشهی ما در برابر آنها. در هر حال، هنگامی که بدینگونه بیدار میشدم، و ذهنم بیهوده تکاپو میکرد تا دریابم کجا هستم، در تاریکی همهی چیزها، سرزمینها و سالها به دورم میچرخیدند. بدنم، کرختر از آن که بجنبد، به تناسب چگونگی خستگیاش میکوشید وضعیت اندامهایش را دریابد و بدینگونه جهت دیوار و جای اثاثه را برآورد کند تا مکانی را که در آن بود بازیابد و بازشناسد. یادش، یاد دندهها، زانوان، شانههایش، اتاقهای بسیاری را که در آنها خوابیده بود یکییکی در نظرش میآورد و در پیرامون او دیوارهای نامرئی در تاریکی میچرخیدند و به پیروی از شکل اتاقی که به یاد میآورد جابهجا میشدند. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/9/25 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 69 ... آنجا که آینهای شگرف و نامهربان با پایههای چهارگوش یکی از زاویههای اتاق را کجکج میبست و در نرمی و همواریِ میدان دیدِ همیشگیام حفرهای ناگهانی و پیشبینی نشده میکَند ... 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/11/21 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 375 چه خوشبختیهای ممکنی که تحققشان را بدینگونه فدای بیشکیبی لذتی آنی میکنیم! 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/12/5 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 427 هرگز جز برای خود، و برای آنانی که دوست میداریم، نمیلرزیم. و هنگامی که خوشبختیمان دیگر به دست آنان نیست، در برابرشان چه آرام، چه آسوده، چه گستاخ میشویم! 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/9/9 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 64 دیرزمانی زود به بستر میرفتم. گاهی، هنوز شمع را خاموش نکرده، چشمانم چنان زود بسته میشد که فرصت نمیکردم با خود بگویم: " دیگر میخوابم". و نیم ساعت بعد، از فکر اینکه زمان خوابیدن است بیدار میشدم؛ میخواستم کتابی را که میپنداشتم به دست دارم کنار بگذارم و شمع را خاموش کنم؛ در خواب، همچنان به آنچه خوانده بودم میاندیشیدم، اما این اندیشهها حالتی اندکی شگرف به خود گرفته بودند؛ به نظرم میآمد خود من آن چیزی بودم که کتاب دربارهاش سخن میگفت: یک کلیسا، یک کوارتت ... این باور تا چند لحظه پس از بیداری با من بود؛ مایه شگفتیام نمیشد اما چون فلسهایی روی چشمانم سنگینی میکرد و نمیگذاشت دریابم که شمعدان روشن نیست. سپس رفتهرفته برایم نامفهوم میشد، آنگونه که افکار موجود پیشین در تناسخ. موضوع کتاب از من جدا میشد، با من بود که خود را با آن یکی بدانم یا نه؛ آنگاه بود که چشمانم میدید و در شگفت میشدم از تاریکی پیرامونم، که برای چشمانم خوب و آرامبخش بود، اما شاید بیشتر برای ذهنم که تاریکی را چیزی بیدلیل، بیمفهوم و به راستی گنگ و تیره مییافت. از خود میپرسیدم چه ساعتی میتوانست باشد ... 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/10/27 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 105 ... چون گرچه کتابهای سبک را به همان اندازه زیانآور میدانست که آبنبات و شیرینی را، فکر نمیکرد که نفس سنگین نوابغ میتوانست بر ذهن کودک اثری خطرناکتر و ضعفآورتر از آنی بگذارد که هوای آزاد و باد دریا برای آن او داشت. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/12/7 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 488 آنچه ما عشق، یا حسادت خود، میپنداریم، شوری یکسان و پیوسته و بخشناپذیر نیست. عشق و حسادت از بینهایت عشقهای پیاپی، حسادتهای گوناگون ساخته شدهاند که همگی گذرایند، اما بسیاری و بههمپیوستگیشان احساس تداوم و توهم یگانگی را پدید میآورد. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/12/8 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 510 کسانی که اندکی عصبیاند، آنگونه که من بودم، برای پیمودن روزها همانند اتومبیل «دنده»های متفاوت دارند. برخی روزها کوهستانی و دشوارند و پیمودنشان بینهایت زمان میبرد و برخی دیگر سرازیرند که میتوان با شتاب تمام و آوازخوانان پشت سر گذاشت. 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 66 اما در همان بستر خودم هم، اگر خوابم سنگین بود و یک سره هوش از سرم میبرد، ذهنم شناخت مکانی را که در آن خوابیده بودم وا مینهاد، و هنگامی که در میانه شب بیدار میشدم به همانگونه که نمیدانستم کجا هستم در لحظه اول نمیدانستم حتی کیستم؛ تنها احساسی ساده و بدوی از وجود داشتم آنگونه که جانوری میتواند در ژرفای خود حس کند؛ از انسان غارنشین هم سادهتر بودم؛ اما آنگاه یادِ - نه هنوز آنجایی که بودم، بلکه برخی از جاهایی که در گذشته آنجا بودم یا میشد بوده باشم - چون امدادی آسمانی به سراغم میآمد تا مرا از خلائی که خود به تنهایی توان رهایی از آن را نداشتم بیرون بکشد؛ در یک ثانیه از ورای قرنها تمدن گذشتم و پیکره گنگ چراغ نفتی، و سپس پیرهنهای یقهبرگشته، آهستهآهسته تصویر اصلی منِ مرا بازمیساخت. 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/11/22 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 400 حرف اودت تنها زمانی به نظرش دروغ میآمد که پیشتر دربارهی راستیاش شک کرده باشد. برای این که بپذیرد که او دروغ میگوید، شرط لازم این بود که اول به او بدگمان شده باشد. و همین شرط کافی هم بود. آنگاه، هر آنچه اودت به او میگفت به نظرش مشکوک میآمد. 0 4 مطهره زمانی 1404/3/22 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مارسل پروست 4.4 31 صفحۀ 257 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/10/10 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 75 هنگامیکه میرفتم بخوابم، تنها مایهی دلخوشیام این بود که مادر بیاید و مرا در بسترم ببوسد. اما این «شبخوش» آنچنان کوتاه بود، و او چنان زود میگذاشت و میرفت، که لحظهای که میشنیدم بالا میآمد، و از راهروی دو دَر میگذشت، و پیرهن ململ آبیاش که رشتههای نازک کاهبافته از آن آویخته بود به نرمی صدا میکرد، برایم لحظهای دردآور بود. از یک لحظه بعد خبر میداد که مادر مرا ترک کرده و رفته بود، به گونهای که آرزو میکردم آن «شبخوش»ی که آن همه دلبستهاش بودم هرچه دیرتر از راه برسد، و زمان آرامشی که مادر هنوز نیامده بود هرچه بیشتر طول بکشد. 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/10/9 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 73 ... و مادربزرگ دلسرد و غمگین، اما لبخند به لب، میرفت، چون آنچنان خوشدل و مهربان بود که محبتش به دیگران و بیاعتناییاش به وجود خود و رنجهایش در نگاه او در لبخندی با هم کنار میآمدند که، بر خلاف آنچه در چهرهی بسیاری از آدمها دیده میشود، اگر تمسخری در آن بود فقط برای خودش بود، و برای همهی ما بسان بوسهای بود که چشمانش، که نمیتوانستند کسانی را که دوست میداشت بدون نوازش عاشقانه نگاه کنند، نثارمان میکردند. 0 13 ریحان 1404/1/1 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 139 ... سعی کنید همیشه یک تکه آسمان بالای زندگی تان نگه دارید. 0 9 زینب 1403/6/17 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مارسل پروست 4.4 31 صفحۀ 348 من به سنی رسیدهام که دیگر باید انتخاب کرد، باید یکبار و برای همیشه تصمیم بگیری کیها را دوست داشته باشی و کیها را ول کنی، با آنهایی که دوست داری یکی بشوی و برای جبرانِ وقتی که با بقیه هدر دادهای تا دمِ مرگ از آنها جدا نشوی. 1 15 ! Se Mo Ha ! 1403/10/26 در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان جلد 1 مهدی سحابی 4.4 31 صفحۀ 95 او، دلشورهی زمانی را که حس میکنی آنی که دوست میداری دور از تو در جایی خوش است، دستت به او نمیرسد، از عشق آموخته بود، عشقی که به نوعی همزاد دلشوره است، که آن را یکسره از آن خود و فقط برای خود میخواهد؛ اما هنگامی که، مانند آنچه بر من میگذشت، دلشوره پیش از آن که عشق در زندگیمان پدیدار شده باشد در ما رخنه میکند، در انتظار آن زمان، آزاد و ناشناس در درون ما، بی کارکرد معینی، هر روز در خدمت هر احساسی که پیش آید، زمانی مهر فرزندانه و زمانی دوستی پسربچگانه، جریان دارد. 0 3