بریده‌ای از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر مهدی سحابی

! Se Mo Ha !

! Se Mo Ha !

1403/9/28

بریدۀ کتاب

صفحۀ 70

البته، دیگر بیدار شده بودم، تنم برای واپسین بار چرخی زده و فرشته‌ی یقین همه چیز را در پیرامونم از جنبش باز ایستانده بود، مرا زیر پتوها در اتاقم خوابانده، و در تاریکی گنجه، میز کار، شومینه، پنجره‌ی رو به کوچه و دو در اتاقم را کمابیش سر جاهایشان قرار داده بود. اما گرچه خوب می‌دانستم در اتاق‌هایی نبودم که بی‌خبریِ لحظه‌ی بیداری برای یک آن اگر نه تصویر روشن آنها را به من نمایانده، دست‌کم امکان حضورشان را به من باورانده بود، با این همه حافظه‌ام برانگیخته شده بود ...

البته، دیگر بیدار شده بودم، تنم برای واپسین بار چرخی زده و فرشته‌ی یقین همه چیز را در پیرامونم از جنبش باز ایستانده بود، مرا زیر پتوها در اتاقم خوابانده، و در تاریکی گنجه، میز کار، شومینه، پنجره‌ی رو به کوچه و دو در اتاقم را کمابیش سر جاهایشان قرار داده بود. اما گرچه خوب می‌دانستم در اتاق‌هایی نبودم که بی‌خبریِ لحظه‌ی بیداری برای یک آن اگر نه تصویر روشن آنها را به من نمایانده، دست‌کم امکان حضورشان را به من باورانده بود، با این همه حافظه‌ام برانگیخته شده بود ...

19

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.