بریدهای از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته اثر مهدی سحابی
1403/10/24
صفحۀ 91
چشم از مادرم برنمیداشتم، میدانستم که اجازه نخواهم داشت تا پایان شام سر میز بمانم و مادرم برای آن که پدر ناراحت نشود اجازه نخواهد داد جلو چشم دیگران او را، آنگونه که در اتاقم، چند بار ببوسم. از این رو، بر آن بودم که در اتاق پذیرایی، در حالی که شام را آغاز میکردیم و میدیدم که زمان رفتن فرامیرسید، پیشاپیش همهی آنچه را که به تنهایی از دستم برمیآمد با آن بوسهی آنقدر گذرا و دزدانه بکنم، که با نگاهم نقطهای از گونهی مادر را که میبوسیدم برگزینم، ذهنم را آماده کنم تا به یاری این آغاز ذهنی بوسه بتوانم سرتاسر دقیقهای را که مادر به من ارزانی میداشت صرف حس کردن تماس گونهاش با لبهایم کنم، به همان گونه که نقاشی که نمیتواند مدلش را زمان درازی نشسته در برابر خود داشته باشد، از پیش تخته شستیاش را آماده میکند و همهی آنچه را که در نهایت میتواند بدون حضور مدل بکشد از پیش به یاری حافظه و طرحهای اولیهاش میسازد.
چشم از مادرم برنمیداشتم، میدانستم که اجازه نخواهم داشت تا پایان شام سر میز بمانم و مادرم برای آن که پدر ناراحت نشود اجازه نخواهد داد جلو چشم دیگران او را، آنگونه که در اتاقم، چند بار ببوسم. از این رو، بر آن بودم که در اتاق پذیرایی، در حالی که شام را آغاز میکردیم و میدیدم که زمان رفتن فرامیرسید، پیشاپیش همهی آنچه را که به تنهایی از دستم برمیآمد با آن بوسهی آنقدر گذرا و دزدانه بکنم، که با نگاهم نقطهای از گونهی مادر را که میبوسیدم برگزینم، ذهنم را آماده کنم تا به یاری این آغاز ذهنی بوسه بتوانم سرتاسر دقیقهای را که مادر به من ارزانی میداشت صرف حس کردن تماس گونهاش با لبهایم کنم، به همان گونه که نقاشی که نمیتواند مدلش را زمان درازی نشسته در برابر خود داشته باشد، از پیش تخته شستیاش را آماده میکند و همهی آنچه را که در نهایت میتواند بدون حضور مدل بکشد از پیش به یاری حافظه و طرحهای اولیهاش میسازد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.