بریده‌های کتاب جاناتان مرغ دریایی

".. بهشت یک مکان نیست، زمان هم نیست. بهشت یعنی رسیدن به کمال. "

جاناتان پرسید : _فلچر ، آیا بهتر نبود اينجا را ترک میکردیم؟ _اگر چنین میکردیم ، بی تردید صدای اعتراضی در میان نبود...

چنین مکانی (بهشت) وجود ندارد، بهشت نه زمان است و نه مکان، بهشت تکامل است.

ما از طریق آنچه در این زندگی می‌آموزیم، دنیای بعدی خود را انتخاب میکنیم، اگر هیچ چیز نیاموزیم، دنیای بعدی درست مشابه با این یکی خواهد بود.

یک دلیل برای زندگی هست، میتوانیم خودمان را از جهان بیرون بکشیم و تبدیل به موجوداتی عالی مرتبه، خردمند و متبحر شویم ، میتوانیم آزاد باشیم!

او کوشید تا در چند در روز بعد همچون مرغان دریایی رفتار کند،و به راستی تلاش به خرج داد ؛فریاد می کشید ،اطراف اسکله ها و قایق های ماهیگیری با مرغان دیگر جنگ می کرد و روی تکه های نان و ماهی شیرجه می زد؛ولی نتوانست طاقت بیاورد. با خود اندیشید:"بیهوده است؛می توانستم تمام این مدت را به فراگیری پرواز بپردازم،خیلی چیز ها برای یاد گرفتن وجود دارد!

بهشت هیچ مکان و زمانی نیست . بهشت خود کامل بودنه...

به ما خوش‌آمد نمی‌گویند، ما طرد شده هستیم، نمی‌توانیم به زور به جایی که ما را نمی‌خواهند برویم، می‌توانیم؟ ما آزاد هستیم به جایی که می‌خواهیم برویم.

جاناتان گفت :«تنها قانون درست ٬قانونیه که منجر به ازادی بشه. قانون دیگه ایی وجود نداره. »

تنها قانون راستین آن است که ما را به آزادی برساند. هیچ قانون دیگری وجود ندارد.

بهشت نه زمان است و نه مکان. بهشت، یعنی رسیدن به کمال.

آن‌چه را چشمانت بهت می‌گویند باور نکن. فقط محدودیت‌ها را نشان می‌دهند. به بصیرت جان اتکا کن، حقیقتی را دریاب که در عمق وجودت پنهان است، و به برکتش می‌فهمی چه‌طور باید پرواز کرد.

جان ، تو خودت زمانی تبعیدی بودی ، چرا تصور می‌کنی شاید یکی از آن مرغ‌ها حالا له حرف هایت گوش بدهد؟این ضرب المثل را شنیده ای که "مرغی که بالاتر می‌رود ، دورتر را خواهد دید" ، و می‌دانی که حقیقت است. آن مرغانی که تو از میانشان آمده ای ، روی زمین مانده اند و بر سر هم فریاد می‌کشند و با هم جدال می‌کنند ، هزار فرسنگ از بهشت دورند و تو می‌گویی که می‌خواهی از همان جا که هستند ، بهشت را نشانشان بدهی! جان ، آن‌ها حتی تا نوک بالهای خودشان را هم نمی‌بینند! همین جا بمان و به مرغان تازه وارد کمک کن. آن هایی که آن قدر اوج گرفته اند تا مفهوم حرف‌های تو را درک کنند…

نمی فهمم چه طور می توانی به جمعیتی از مرغان عشق بورزي که سعی داشتند تو را بکشند؟ "اوه، فلچ، البته که نمی توان به نفرت و شر عشق ورزید. باید تمرین کرد تا مرغ دریایی حقیقی را دید، نیکی درون " هر یک از آنان را، و آنگاه به آنان کمک کرد تا این نیکی را درون خود ببینند. منظور من از عشق همین است. وقتی به راستی آن را درك کنی، جالب است .

عجیب است ، مرغانی که کمال را به خاطر سفر حقیر می‌شمارند ، به [خاطر] کندی نیز به جایی نمی‌رسند ، اما آنانی که سفر را به خاطر کمال کنار می‌گذارند ، یکباره به همه جا می‌رسند. به خاطر داشته باش جاناتان ، بهشت مکان یا زمان نیست ، زیرا مکان و زمان بسیار بی معنی است…

جاناتان مرغ دریایی ، یک روز میفهمی بی مسئولیتی عاقبت خوشی ندارد. زندگی ناشناخته و ناشناختنی است، و ما چیزی از آن نمی‌دانیم جز این که به دنیا آمده ایم تا شکم‌مان را سیر بکنیم ، و تا جایی که برای‌مان امکان داره زنده بمانیم.

یک مرغ دریایی بی نوا و بال بسته ی ناتوانی.

فقط یادت بماند که جسم چیزی نیست مگر اندیشه‌ی ناب...!