بریدهای از کتاب جاناتان، مرغ نوروزی اثر ریچارد باخ
1402/2/21
صفحۀ 113
_ اوه فلچ ، تو عاشق نشده ای ، البته تو نه عاشق و نه نفرت زده ای . تو باید تمرین کنی و مرغان واقعی را ببینی . خوبی را در هر کدام از آنها .ببینی کمکشان کنی که آنها نیز خوبی را در خودشان ببینند. من عشق را در همین می دانم . شور و حال می دهد، وقتی به آن دست یابی... من مرغ جوان خشمگینی را به یاد می آورم که فرض بگیریم اسمش فلچر لیند، مرغ نوروزی است و تازه طرد شده . حاضر است که با دسته ی مرغان بجنگد تا بمیرد . جهنم تلخ روزگار خود را روی صخره های دور ساخته . امروز در آنجا بهشت خود را دارد می سازد و همه ی دسته ی مرغان را به سوی آن راهنمایی میکند .
_ اوه فلچ ، تو عاشق نشده ای ، البته تو نه عاشق و نه نفرت زده ای . تو باید تمرین کنی و مرغان واقعی را ببینی . خوبی را در هر کدام از آنها .ببینی کمکشان کنی که آنها نیز خوبی را در خودشان ببینند. من عشق را در همین می دانم . شور و حال می دهد، وقتی به آن دست یابی... من مرغ جوان خشمگینی را به یاد می آورم که فرض بگیریم اسمش فلچر لیند، مرغ نوروزی است و تازه طرد شده . حاضر است که با دسته ی مرغان بجنگد تا بمیرد . جهنم تلخ روزگار خود را روی صخره های دور ساخته . امروز در آنجا بهشت خود را دارد می سازد و همه ی دسته ی مرغان را به سوی آن راهنمایی میکند .
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.