بریدههای کتاب پذیرفتن - مجموعه شعر - سین صاد 1403/4/18 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 67 دستهای هم را گرفته بودیم تو در شب قدم میزدی من در تاریکی. 0 0 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 32 چشم های بسته،بازترند و پلک،پردهایست که منظره را عمیقتر میکند 0 0 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 57 شکارچی نمیداند که سالها در درونشان بال بال خواهم زد و کودکانش کم کم به قفس بدل میشوند 0 0 توکلی 1403/5/4 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 6 0 1 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 27 نامه را از کِشو درمی آورد خواندَنش بیشتر او را گرم خواهد کرد یا سوزاندنَش؟ 0 3 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 87 باید قبول کنیم که هرگز هیچ سربازی زنده از جنگ برنگشته است 0 1 ida 1403/9/6 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 23 شخصیت هایی در من اند که باهم حرف نمی زنند که همدیگر را غمگین می کنند که هرگز دور یک میز غذا نخورده اند شخصیت هایی در من اند که با دست هایم شعر می نویسند با دست هایم اسکناس های مرده را ورق می زنند دست هایم را مشت می کنند دست هایم را بر لبهی مبل می گذارند و همزمان که این یکی می نشیند دیگری بلند می شود، می رود شخصیت هایی در من اند که با برف ها آب می شوند با رودها می روند و سال ها بعد در من می بارند شخصیت هایی در من اند که در گوشه ای نشسته اند و مثل مرگ با هیچکس حرف نمی زنند شخصیت هایی در من اند که دارند دیر می شوند دارند پایین می روند دارند غروب می کنند و آن یکی هم نشسته است روبروی این غروب، چای می خورد شخصیت هایی در من اند که همدیگر را زخمی می کنند همدیگر را می کشند همیدیگر را در خرابه های روحم خاک می کنند من اما با تمام شخصیت هایم دوستت دارم 0 0 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/26 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 19 0 2 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 84 روزهامان را در رنگهای مختلف تا کردی و در چمدانت گذاشتی کاش چون آسمان چشم های بیشتری برای گریه داشتم حتا اگر هزارپا بودم با هر هزار پا کنارت میماندم اما تو با همین دو پا تنها به رفتن فکر میکنی یادت هست تمام پیاده رو بعد از ظهر را زیر خورشید قدم زدیم؟ حالا پیاده رو بعد از ظهر قدم زدن دارند در خورشید میسوزند و صبح دیگر صبح نیست این جهنم من است که از پشت کوه ها طلوع میکند 0 0 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/27 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 27 0 3 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/26 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 4 0 6 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 86 در جنگ های زیادی جنگیده است اما حریفِ تنهاییاش نمیشود 0 1 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 70 بر فرورفتگی های این سنگ دست بِکِش و قرن ها عبور رودخانه را حس کن سنگ ها سخت عاشق میشوند اما فراموش نمی کنند 0 4 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 14 آخرین پرنده را هم رها کرده ام اما هنوز غمگینم چیزی در این قفسِ خالی هست که آزاد نمیشود 0 1 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 68 این میزِ بههم ریخته جنازهی یک مهمانیست 0 2 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/27 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 24 0 0 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 16 میخواهم جنازهام بر آب بیفتد و ساعت ها به ابرها خیره شوم مُردهام موج بردارد قایقی باشم که مسافرش را پیاده کرده است و حالا بی خیالِ هر چیز بر این ملافهی آبی چُرت میزند مرگ میخواست این طور زیبا باشد که ما خاکش کردیم 0 3 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 31 کسی که نیست کسی که هست را از پا در می آورد 0 3 سین صاد 1403/4/17 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 1 انسان دوبار به نادانی میرسد یکبار پیش از دانایی و یکبار پس از آن؛ و تنها تفاوتِ این دو در پذیرفتن است. 0 19 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/27 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 21 0 0
بریدههای کتاب پذیرفتن - مجموعه شعر - سین صاد 1403/4/18 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 67 دستهای هم را گرفته بودیم تو در شب قدم میزدی من در تاریکی. 0 0 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 32 چشم های بسته،بازترند و پلک،پردهایست که منظره را عمیقتر میکند 0 0 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 57 شکارچی نمیداند که سالها در درونشان بال بال خواهم زد و کودکانش کم کم به قفس بدل میشوند 0 0 توکلی 1403/5/4 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 6 0 1 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 27 نامه را از کِشو درمی آورد خواندَنش بیشتر او را گرم خواهد کرد یا سوزاندنَش؟ 0 3 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 87 باید قبول کنیم که هرگز هیچ سربازی زنده از جنگ برنگشته است 0 1 ida 1403/9/6 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 23 شخصیت هایی در من اند که باهم حرف نمی زنند که همدیگر را غمگین می کنند که هرگز دور یک میز غذا نخورده اند شخصیت هایی در من اند که با دست هایم شعر می نویسند با دست هایم اسکناس های مرده را ورق می زنند دست هایم را مشت می کنند دست هایم را بر لبهی مبل می گذارند و همزمان که این یکی می نشیند دیگری بلند می شود، می رود شخصیت هایی در من اند که با برف ها آب می شوند با رودها می روند و سال ها بعد در من می بارند شخصیت هایی در من اند که در گوشه ای نشسته اند و مثل مرگ با هیچکس حرف نمی زنند شخصیت هایی در من اند که دارند دیر می شوند دارند پایین می روند دارند غروب می کنند و آن یکی هم نشسته است روبروی این غروب، چای می خورد شخصیت هایی در من اند که همدیگر را زخمی می کنند همدیگر را می کشند همیدیگر را در خرابه های روحم خاک می کنند من اما با تمام شخصیت هایم دوستت دارم 0 0 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/26 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 19 0 2 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 84 روزهامان را در رنگهای مختلف تا کردی و در چمدانت گذاشتی کاش چون آسمان چشم های بیشتری برای گریه داشتم حتا اگر هزارپا بودم با هر هزار پا کنارت میماندم اما تو با همین دو پا تنها به رفتن فکر میکنی یادت هست تمام پیاده رو بعد از ظهر را زیر خورشید قدم زدیم؟ حالا پیاده رو بعد از ظهر قدم زدن دارند در خورشید میسوزند و صبح دیگر صبح نیست این جهنم من است که از پشت کوه ها طلوع میکند 0 0 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/27 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 27 0 3 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/26 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 4 0 6 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 86 در جنگ های زیادی جنگیده است اما حریفِ تنهاییاش نمیشود 0 1 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 70 بر فرورفتگی های این سنگ دست بِکِش و قرن ها عبور رودخانه را حس کن سنگ ها سخت عاشق میشوند اما فراموش نمی کنند 0 4 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 14 آخرین پرنده را هم رها کرده ام اما هنوز غمگینم چیزی در این قفسِ خالی هست که آزاد نمیشود 0 1 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 68 این میزِ بههم ریخته جنازهی یک مهمانیست 0 2 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/27 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 24 0 0 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 16 میخواهم جنازهام بر آب بیفتد و ساعت ها به ابرها خیره شوم مُردهام موج بردارد قایقی باشم که مسافرش را پیاده کرده است و حالا بی خیالِ هر چیز بر این ملافهی آبی چُرت میزند مرگ میخواست این طور زیبا باشد که ما خاکش کردیم 0 3 Daydreamer 1403/10/15 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 31 کسی که نیست کسی که هست را از پا در می آورد 0 3 سین صاد 1403/4/17 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 1 انسان دوبار به نادانی میرسد یکبار پیش از دانایی و یکبار پس از آن؛ و تنها تفاوتِ این دو در پذیرفتن است. 0 19 Ms.nobody ؛)(= 1402/11/27 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.6 9 صفحۀ 21 0 0