بریده‌ای از کتاب پذیرفتن - مجموعه شعر - اثر گروس عبدالملکیان

Daydreamer

Daydreamer

1403/10/15

پذیرفتن - مجموعه شعر -
بریدۀ کتاب

صفحۀ 84

روزهامان را در رنگهای مختلف تا کردی و در چمدانت گذاشتی کاش چون آسمان چشم های بیشتری برای گریه داشتم حتا اگر هزارپا بودم با هر هزار پا کنارت میماندم اما تو با همین دو پا تنها به رفتن فکر میکنی یادت هست تمام پیاده رو بعد از ظهر را زیر خورشید قدم زدیم؟ حالا پیاده رو بعد از ظهر قدم زدن دارند در خورشید می‌سوزند و صبح دیگر صبح نیست این جهنم من است که از پشت کوه ها طلوع میکند

روزهامان را در رنگهای مختلف تا کردی و در چمدانت گذاشتی کاش چون آسمان چشم های بیشتری برای گریه داشتم حتا اگر هزارپا بودم با هر هزار پا کنارت میماندم اما تو با همین دو پا تنها به رفتن فکر میکنی یادت هست تمام پیاده رو بعد از ظهر را زیر خورشید قدم زدیم؟ حالا پیاده رو بعد از ظهر قدم زدن دارند در خورشید می‌سوزند و صبح دیگر صبح نیست این جهنم من است که از پشت کوه ها طلوع میکند

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.