بریدههای کتاب کافکا در ساحل علی بدیعی 1404/2/10 کافکا در ساحل هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 317 0 6 davoud pourfathi 1403/12/1 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 606 زمان چون رویایی مبهم و کهن بر دوشت سنگینی میکند. همچنان پیش میروی و میکوشی از میان آن بلغزی. اما حتی اگر به دو انتهای زمین بروی، نمیتوانی از آن بگریزی. با اینحال ناچاری به آنجا بروی_ به کرانه دنیا. کاری هست که نمیتوان کرد، مگر با رسیدن به آنجا. 0 2 مایا 1403/12/13 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 21 مهم نیست چقدر از اینجا دور بشوی. فاصله هیچ گرهی از کار وا نمی کند 0 4 علی 1402/7/3 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 1 طبعاً من هیچ دوست و رفیقی ندارم. دیواری دورم کشیدهام و نمیگذارم کسی وارد آن شود و خودم هم سعی نمیکنم از آن بیرون بروم. چه کسی چنین آدمی را دوست دارد؟ همه از دور مرا میپایند. شاید از من بدشان بیاید، یا حتی از من بترسند، اما خوشحالم که کسی مزاحمم نمیشود. 0 7 مینا خطیبی 1402/4/28 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 1 0 8 عَلِیْرِضَآ 1402/8/11 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 429 عجیب است ... مردم به دنیا می آیند که زندگی کنند. درست؟! اما هرچه بیشتر زندگی کردم بیشتر آنچه را که در درونم بود از دست دادم و کارم به آنجا رسید که خالی شدم. هرچه بیشتر زندگی کنم خالی تر و بی ارزش تر میشوم 0 10 کسری 1403/2/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 372 ولی من شخصیت ندارم. همینطور احساسات `شاید شکل بگیرم، شاید حرف بزنم، اما نه خدایم و نه بودا ، بلکه موجودی بس احساسم که قلبش این چنین از انسان متمایز است.' 0 3 . 1403/10/17 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 1 وقتی طوفان تمام شد یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در بردی، حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت. 0 2 davoud pourfathi 1403/11/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 404 میدانی یکسره خالی بودن یعنی چه؟ خالی بودن مثل خانهای که کسی تویش نیست. مثل خانه درباز که کسی تویش زندگی نکرده. هر کس هر وقت که بخواهد میتواند واردش شود. همین بیش از همه مرا میترساند. 0 21 خلافکار 1403/11/2 کافکا در ساحل هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 7 گاهی سرنوشت مثل طوفان شنی است که مسیر همه چیز را تغییر میدهد. 0 0 علیرضا 1402/7/12 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 436 2 27 علیرضا خسروی 1403/4/28 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 136 0 2 علیرضا خسروی 1403/4/22 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 75 - «مردم مدام میگفتند "کودنی، کودنی" خب لابد هستم.» 0 5 مایا 1404/4/4 Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 259 :he was young, healthy, carefree, with nothing to fear 0 0 آریا ابراهیمی 1404/1/5 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 22 گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد. تو سمت را تغییر می دهی، اما توفان دنبالت میکند. تو باز برمی گردی، اما توفان با تو میزان می شود. این بازی مدام تکرار می شود، مثل رقص شومی با مرگ پیش از سپیده دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که دو را دور بدمد چیزی که به تو مربوط نباشد. این توفان خود توست. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که می توانی بکنی تن در دادن به آن است، یکراست قدم گذاشتن درون توفان، بستن چشمان و گذاشتن چیزی در گوشها که شن تویش نرود و گام به گام قدم نهادن در آن در آن نه ماهی هست، نه خورشیدی، نه سمتی و نه مفهوم زمان فقط ریگهای سفید ظریف که مثل استخوان پودر شده در هوا میچرخند. 0 0 علی بدیعی 1404/2/15 کافکا در ساحل هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 361 0 9 خلافکار 1403/11/2 کافکا در ساحل هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 13 باید در یادگیری مثل اسفنجی باشی که هر آنچه آب ریخته شده رو میبلعد و به خودش جذب میکند . 0 0 Kimia 1403/9/24 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 525 « نمادها ما را به نقشی که داریم هدایت میکنند .» 0 4 علیرضا خسروی 1403/4/21 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 29 صورتم را در آینه برانداز میکنم. ژنهایی که از پدر و مادرم به ارث بردهام _نه اینکه صورت مادرم یادم مانده باشد_ این صورت را ساختهاند. 0 13 نرگس 1402/9/26 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 218 0 14
بریدههای کتاب کافکا در ساحل علی بدیعی 1404/2/10 کافکا در ساحل هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 317 0 6 davoud pourfathi 1403/12/1 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 606 زمان چون رویایی مبهم و کهن بر دوشت سنگینی میکند. همچنان پیش میروی و میکوشی از میان آن بلغزی. اما حتی اگر به دو انتهای زمین بروی، نمیتوانی از آن بگریزی. با اینحال ناچاری به آنجا بروی_ به کرانه دنیا. کاری هست که نمیتوان کرد، مگر با رسیدن به آنجا. 0 2 مایا 1403/12/13 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 21 مهم نیست چقدر از اینجا دور بشوی. فاصله هیچ گرهی از کار وا نمی کند 0 4 علی 1402/7/3 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 1 طبعاً من هیچ دوست و رفیقی ندارم. دیواری دورم کشیدهام و نمیگذارم کسی وارد آن شود و خودم هم سعی نمیکنم از آن بیرون بروم. چه کسی چنین آدمی را دوست دارد؟ همه از دور مرا میپایند. شاید از من بدشان بیاید، یا حتی از من بترسند، اما خوشحالم که کسی مزاحمم نمیشود. 0 7 مینا خطیبی 1402/4/28 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 1 0 8 عَلِیْرِضَآ 1402/8/11 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 429 عجیب است ... مردم به دنیا می آیند که زندگی کنند. درست؟! اما هرچه بیشتر زندگی کردم بیشتر آنچه را که در درونم بود از دست دادم و کارم به آنجا رسید که خالی شدم. هرچه بیشتر زندگی کنم خالی تر و بی ارزش تر میشوم 0 10 کسری 1403/2/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 372 ولی من شخصیت ندارم. همینطور احساسات `شاید شکل بگیرم، شاید حرف بزنم، اما نه خدایم و نه بودا ، بلکه موجودی بس احساسم که قلبش این چنین از انسان متمایز است.' 0 3 . 1403/10/17 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 1 وقتی طوفان تمام شد یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در بردی، حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت. 0 2 davoud pourfathi 1403/11/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 404 میدانی یکسره خالی بودن یعنی چه؟ خالی بودن مثل خانهای که کسی تویش نیست. مثل خانه درباز که کسی تویش زندگی نکرده. هر کس هر وقت که بخواهد میتواند واردش شود. همین بیش از همه مرا میترساند. 0 21 خلافکار 1403/11/2 کافکا در ساحل هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 7 گاهی سرنوشت مثل طوفان شنی است که مسیر همه چیز را تغییر میدهد. 0 0 علیرضا 1402/7/12 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 436 2 27 علیرضا خسروی 1403/4/28 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 136 0 2 علیرضا خسروی 1403/4/22 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 75 - «مردم مدام میگفتند "کودنی، کودنی" خب لابد هستم.» 0 5 مایا 1404/4/4 Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 259 :he was young, healthy, carefree, with nothing to fear 0 0 آریا ابراهیمی 1404/1/5 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 22 گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد. تو سمت را تغییر می دهی، اما توفان دنبالت میکند. تو باز برمی گردی، اما توفان با تو میزان می شود. این بازی مدام تکرار می شود، مثل رقص شومی با مرگ پیش از سپیده دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که دو را دور بدمد چیزی که به تو مربوط نباشد. این توفان خود توست. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که می توانی بکنی تن در دادن به آن است، یکراست قدم گذاشتن درون توفان، بستن چشمان و گذاشتن چیزی در گوشها که شن تویش نرود و گام به گام قدم نهادن در آن در آن نه ماهی هست، نه خورشیدی، نه سمتی و نه مفهوم زمان فقط ریگهای سفید ظریف که مثل استخوان پودر شده در هوا میچرخند. 0 0 علی بدیعی 1404/2/15 کافکا در ساحل هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 361 0 9 خلافکار 1403/11/2 کافکا در ساحل هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 13 باید در یادگیری مثل اسفنجی باشی که هر آنچه آب ریخته شده رو میبلعد و به خودش جذب میکند . 0 0 Kimia 1403/9/24 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 525 « نمادها ما را به نقشی که داریم هدایت میکنند .» 0 4 علیرضا خسروی 1403/4/21 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 29 صورتم را در آینه برانداز میکنم. ژنهایی که از پدر و مادرم به ارث بردهام _نه اینکه صورت مادرم یادم مانده باشد_ این صورت را ساختهاند. 0 13 نرگس 1402/9/26 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 92 صفحۀ 218 0 14