بریدههای کتاب Kafka on the shore مایا 1404/1/11 Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 238 I never knew the world was full of so many beautiful, natural sounds. I've ignored them my entire life, but not now 0 0 مایا 1404/1/16 Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 270 People who look normal and live a normal lif e -they're the ones you have to watch out for 0 0 Tala 1402/6/9 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 8 وفتی از طوفان بیرون بیایید، شما همان آدم سابقی نیستید که قدم به داخل طوفان گذاشتهاید. 0 5 فرشته سجادی فر 1404/1/11 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 415 داشتن چیزی که نماد آزادی باشد، آدم را خوشحالتر از رسیدن به آزادیی میکند که آن چیز نماد آن است. 1 26 Kimia 1403/9/20 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 417 « نمیدانم کاری که دیشب کردیم درست بود یا نه. اما در آن وقت تصمیم گرفتم خودم را وادار به داوری دربارهی هیچ چیز نکنم . با خودم گفتم اگر نهر اینجاست ، بگذار هر جا که میخواهد مرا با خودش ببرد . » 0 4 Fatemeh_Helfi 1403/6/17 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 21 زاغی می گوید:(( گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد.)) 0 7 davoud pourfathi 1403/12/1 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 606 زمان چون رویایی مبهم و کهن بر دوشت سنگینی میکند. همچنان پیش میروی و میکوشی از میان آن بلغزی. اما حتی اگر به دو انتهای زمین بروی، نمیتوانی از آن بگریزی. با اینحال ناچاری به آنجا بروی_ به کرانه دنیا. کاری هست که نمیتوان کرد، مگر با رسیدن به آنجا. 0 2 مایا 1403/12/13 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 21 مهم نیست چقدر از اینجا دور بشوی. فاصله هیچ گرهی از کار وا نمی کند 0 4 علی 1402/7/3 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 1 طبعاً من هیچ دوست و رفیقی ندارم. دیواری دورم کشیدهام و نمیگذارم کسی وارد آن شود و خودم هم سعی نمیکنم از آن بیرون بروم. چه کسی چنین آدمی را دوست دارد؟ همه از دور مرا میپایند. شاید از من بدشان بیاید، یا حتی از من بترسند، اما خوشحالم که کسی مزاحمم نمیشود. 0 7 مینا خطیبی 1402/4/28 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 1 0 8 عَلِیْرِضَآ 1402/8/11 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 429 عجیب است ... مردم به دنیا می آیند که زندگی کنند. درست؟! اما هرچه بیشتر زندگی کردم بیشتر آنچه را که در درونم بود از دست دادم و کارم به آنجا رسید که خالی شدم. هرچه بیشتر زندگی کنم خالی تر و بی ارزش تر میشوم 0 10 کسری 1403/2/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 372 ولی من شخصیت ندارم. همینطور احساسات `شاید شکل بگیرم، شاید حرف بزنم، اما نه خدایم و نه بودا ، بلکه موجودی بس احساسم که قلبش این چنین از انسان متمایز است.' 0 3 . 1403/10/17 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 1 وقتی طوفان تمام شد یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در بردی، حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت. 0 2 davoud pourfathi 1403/11/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 404 میدانی یکسره خالی بودن یعنی چه؟ خالی بودن مثل خانهای که کسی تویش نیست. مثل خانه درباز که کسی تویش زندگی نکرده. هر کس هر وقت که بخواهد میتواند واردش شود. همین بیش از همه مرا میترساند. 0 21 علیرضا 1402/7/12 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 436 2 27 علیرضا خسروی 1403/4/28 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 136 0 2 علیرضا خسروی 1403/4/22 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 75 - «مردم مدام میگفتند "کودنی، کودنی" خب لابد هستم.» 0 5 آریا ابراهیمی 1404/1/5 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 22 گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد. تو سمت را تغییر می دهی، اما توفان دنبالت میکند. تو باز برمی گردی، اما توفان با تو میزان می شود. این بازی مدام تکرار می شود، مثل رقص شومی با مرگ پیش از سپیده دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که دو را دور بدمد چیزی که به تو مربوط نباشد. این توفان خود توست. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که می توانی بکنی تن در دادن به آن است، یکراست قدم گذاشتن درون توفان، بستن چشمان و گذاشتن چیزی در گوشها که شن تویش نرود و گام به گام قدم نهادن در آن در آن نه ماهی هست، نه خورشیدی، نه سمتی و نه مفهوم زمان فقط ریگهای سفید ظریف که مثل استخوان پودر شده در هوا میچرخند. 0 0 Kimia 1403/9/24 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 525 « نمادها ما را به نقشی که داریم هدایت میکنند .» 0 4 علیرضا خسروی 1403/4/21 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 29 صورتم را در آینه برانداز میکنم. ژنهایی که از پدر و مادرم به ارث بردهام _نه اینکه صورت مادرم یادم مانده باشد_ این صورت را ساختهاند. 0 13
بریدههای کتاب Kafka on the shore مایا 1404/1/11 Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 238 I never knew the world was full of so many beautiful, natural sounds. I've ignored them my entire life, but not now 0 0 مایا 1404/1/16 Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 270 People who look normal and live a normal lif e -they're the ones you have to watch out for 0 0 Tala 1402/6/9 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 8 وفتی از طوفان بیرون بیایید، شما همان آدم سابقی نیستید که قدم به داخل طوفان گذاشتهاید. 0 5 فرشته سجادی فر 1404/1/11 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 415 داشتن چیزی که نماد آزادی باشد، آدم را خوشحالتر از رسیدن به آزادیی میکند که آن چیز نماد آن است. 1 26 Kimia 1403/9/20 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 417 « نمیدانم کاری که دیشب کردیم درست بود یا نه. اما در آن وقت تصمیم گرفتم خودم را وادار به داوری دربارهی هیچ چیز نکنم . با خودم گفتم اگر نهر اینجاست ، بگذار هر جا که میخواهد مرا با خودش ببرد . » 0 4 Fatemeh_Helfi 1403/6/17 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 21 زاغی می گوید:(( گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد.)) 0 7 davoud pourfathi 1403/12/1 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 606 زمان چون رویایی مبهم و کهن بر دوشت سنگینی میکند. همچنان پیش میروی و میکوشی از میان آن بلغزی. اما حتی اگر به دو انتهای زمین بروی، نمیتوانی از آن بگریزی. با اینحال ناچاری به آنجا بروی_ به کرانه دنیا. کاری هست که نمیتوان کرد، مگر با رسیدن به آنجا. 0 2 مایا 1403/12/13 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 21 مهم نیست چقدر از اینجا دور بشوی. فاصله هیچ گرهی از کار وا نمی کند 0 4 علی 1402/7/3 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 1 طبعاً من هیچ دوست و رفیقی ندارم. دیواری دورم کشیدهام و نمیگذارم کسی وارد آن شود و خودم هم سعی نمیکنم از آن بیرون بروم. چه کسی چنین آدمی را دوست دارد؟ همه از دور مرا میپایند. شاید از من بدشان بیاید، یا حتی از من بترسند، اما خوشحالم که کسی مزاحمم نمیشود. 0 7 مینا خطیبی 1402/4/28 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 1 0 8 عَلِیْرِضَآ 1402/8/11 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 429 عجیب است ... مردم به دنیا می آیند که زندگی کنند. درست؟! اما هرچه بیشتر زندگی کردم بیشتر آنچه را که در درونم بود از دست دادم و کارم به آنجا رسید که خالی شدم. هرچه بیشتر زندگی کنم خالی تر و بی ارزش تر میشوم 0 10 کسری 1403/2/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 372 ولی من شخصیت ندارم. همینطور احساسات `شاید شکل بگیرم، شاید حرف بزنم، اما نه خدایم و نه بودا ، بلکه موجودی بس احساسم که قلبش این چنین از انسان متمایز است.' 0 3 . 1403/10/17 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 1 وقتی طوفان تمام شد یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در بردی، حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت. 0 2 davoud pourfathi 1403/11/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 404 میدانی یکسره خالی بودن یعنی چه؟ خالی بودن مثل خانهای که کسی تویش نیست. مثل خانه درباز که کسی تویش زندگی نکرده. هر کس هر وقت که بخواهد میتواند واردش شود. همین بیش از همه مرا میترساند. 0 21 علیرضا 1402/7/12 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 436 2 27 علیرضا خسروی 1403/4/28 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 136 0 2 علیرضا خسروی 1403/4/22 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 75 - «مردم مدام میگفتند "کودنی، کودنی" خب لابد هستم.» 0 5 آریا ابراهیمی 1404/1/5 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 22 گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد. تو سمت را تغییر می دهی، اما توفان دنبالت میکند. تو باز برمی گردی، اما توفان با تو میزان می شود. این بازی مدام تکرار می شود، مثل رقص شومی با مرگ پیش از سپیده دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که دو را دور بدمد چیزی که به تو مربوط نباشد. این توفان خود توست. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که می توانی بکنی تن در دادن به آن است، یکراست قدم گذاشتن درون توفان، بستن چشمان و گذاشتن چیزی در گوشها که شن تویش نرود و گام به گام قدم نهادن در آن در آن نه ماهی هست، نه خورشیدی، نه سمتی و نه مفهوم زمان فقط ریگهای سفید ظریف که مثل استخوان پودر شده در هوا میچرخند. 0 0 Kimia 1403/9/24 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 525 « نمادها ما را به نقشی که داریم هدایت میکنند .» 0 4 علیرضا خسروی 1403/4/21 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 29 صورتم را در آینه برانداز میکنم. ژنهایی که از پدر و مادرم به ارث بردهام _نه اینکه صورت مادرم یادم مانده باشد_ این صورت را ساختهاند. 0 13