بریدهای از کتاب کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی
1403/11/15
صفحۀ 1
گربه گفت: اسمم یادم رفته. یکی داشتم، میدانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته. پیرمرد که سر میخاراند، گفت: میدانم، فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمیخواهی راحت است.
گربه گفت: اسمم یادم رفته. یکی داشتم، میدانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته. پیرمرد که سر میخاراند، گفت: میدانم، فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمیخواهی راحت است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.