بریده‌ای از کتاب کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

گربه گفت: اسمم یادم رفته. یکی داشتم، می‌دانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم‌. بنابراین یادم رفته. پیرمرد که سر می‌خاراند، گفت‌‌‌: می‌دانم، فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمی‌خواهی راحت است‌.

گربه گفت: اسمم یادم رفته. یکی داشتم، می‌دانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم‌. بنابراین یادم رفته. پیرمرد که سر می‌خاراند، گفت‌‌‌: می‌دانم، فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمی‌خواهی راحت است‌.

12

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.