بریده‌های کتاب شوهر آهو خانم

زن هیچش از مرد کمتر نیست مرد و زن مثل دست چپ و راست هستند، هر کدام را که بیشتر بکار انداختی ورزیده تر خواهد شد. دوراندیش مادر حسین گلزار بود طفلش را از کودکی عادت داد با هر دو دست یکسان کار کند، در بزرگی هیچ پهلوانی قادر نبود پشتش را بخاك بیاورد.

دل سید میران از تیرگیهای خیال صاف شده بود اما به دست نیامده بود.

بی شک زیبايی و یا عشق پرتویي بود از نور آسمانی، که پروردگار عالم در وقت خلقت برجسم پاره‌اي از بندگان خاص خود می افزود ؛ همان پرتو نورانی که اگر بر روح بتابد مردان پاك و یا پیغمبران بزرگی به جهانیان میدهد.

«یگانگی» یعنی دست خدا، یعنی قدرت و موقعیت و بدبخت آن قوم و گروهی که مانند عاد و نمود در میان خود چند دستگی و ناسازگاري داشته باشند

خداوند هیچوقت همه آرزوها را یکجا برآورده نمی کند،هر چیزي موقعی دارد.

دولت اگر فشاری را که برای یک شکل کردن لباس‌ها و وضع ظاهر مردم به ملت وارد آورد، متوجه باسواد کردن عموم یا سایر قوای معنوی ملت می‌کرد، نتیجهٔ خیلی حسابی‌تری می‌گرفت.

آری تعجب نکن . چاره عشقی که وصال آتشش را تیز تر کند، به نظر می رسد که غیر از جدایی چیزی نباشد. آخرین علاج دلی که دیوانه شد داغ کردن است.

از نالیدن و شکو سرکردن بیهوده خوشم نمی آید کُنفوسیوس می گوید : عوض آنکه بر تاریکی لعنت بفرستید شمعی روشن کنید.

هر چه هست حال است تا تو با من و من با تو هستی و هستم جز این عقیده ام نیست . یعنی حقیقتش را اعتراف کنم، براي من در این سنین پیري دیگر چه آینده اي وجود دارد؟ زندگی خوب یا بد بالاخره هر طور که هست خواهد گذشت باید غم فردا را نخورد و خیام وار زیست؛ اما خیامی که آن دنیا و بهشت و جهنمش را منکر نیست، زندگی جهان دیگر را اصل و عبادت خدا را حق میداند یادم میآید.

با همان بی میلی و اضطرابی که شاهِ افشار بر اریکۀ سلطنت ایران نشست و سکۀ «اَلخَیرُ فی ما وَقَعَ» زد او هم دل به دریا افکند و خود را برای جشنی که در پیش بود آماده کرد و چرا نکند؟ با همۀ احوال مگر آن مرغی که انجیر می خورد نوکش کج بود؟ این هم براي خود عالمی داشت. مرگ عمومی عروسی است!!

گر یار اهل است ، کار سهل است‌.

در عالم زن و عشق این اعتماد براي او نوعی پاك دلی و بی نیازي بوجود آورده بود که عبادت و ریاضت براي سالکان راه خدا بوجود میاورد، فکر او که هرگز از اندیشه محبوب به دور نبود بر این پندار راسخ بود که هر گلی را بلبلی و هر دلی را دلستانی است، خلاصه اینکه اگر نخواهیم لفظ سنگین بت را بکار ببریم ملکه قابل پرستش او غیر از هما خود هما بود. از نظر او پیغمبري به محمد ختم میشد و زیبایی به هما، قرآن فصیح ترین کلام بود و هما نیکوترین جمال، غماز خانگی او خطه قلبش را اینچنین زیر نگین در آورده بود چشمی را که از هما برمیداشت کور می کرد تا بر چشم مه‌پاره‌ی دیگري نیفتد.

گدا هر چه در توبرة خود دارد خیال می کند در توبرة رفیقش هم هست.

اگر دولت آن فشاری را که برای یک شکل کردن لباس‌ها و وضع ظاهر مردم به ملت وارد آورد،متوجه باسواد کردن عموم یا سایر قوای معنوی(سواد) ملت می‌کرد،نتیجه خیلی حسابی‌تری می‌گرفت.

هیچ دروغ و تقلبی بهتر از راستی نیست.

حرکت و جنبش اگر همه جا همدم موفقیت نیست، سکون و تسلیم در عوض همسر مادام‌العمر ناکامی است. آیین زندگی را باید فهمید و به کار بست.

یکی لب بام ایستاده بود، گفتند پیش نیا میافتی، آنقدر پس رفت که از پشت به کوچه سرنگون شد.....

هرچیزي کمش خوبست، جز دوستی و عشق، که یا باید اصلاً نباشد یا اگر هست مثل آب اقیانوسها پایان ناپذیر باشد.

این زن بی شک یکی از آن گلهای سفیدی بود که از درون برف می رویند.