بریده‌ای از کتاب شوهر آهو خانم اثر علی محمد افغانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 586

پیله ور ابلهی بود که از ده به شهر بر میگشت بین راه خرش که خسته شده بود افتاد و سقط گشت. . . همچنانکه جاده دراز را به سمت منزل می برید و می رفت به هر گذرنده که می رسید به لهجه ي دهاتی خود می پرسید: -تو را بخدا از مردن خر من خبر به شهر رسیده است؟ به او جواب می دادند: -نه، هنوز چنین خبري به شهر نرسیده است -شکر خدا که نرسیده است -چرا شکر خدا؟ -براي این که شاید دروغ باشد!

پیله ور ابلهی بود که از ده به شهر بر میگشت بین راه خرش که خسته شده بود افتاد و سقط گشت. . . همچنانکه جاده دراز را به سمت منزل می برید و می رفت به هر گذرنده که می رسید به لهجه ي دهاتی خود می پرسید: -تو را بخدا از مردن خر من خبر به شهر رسیده است؟ به او جواب می دادند: -نه، هنوز چنین خبري به شهر نرسیده است -شکر خدا که نرسیده است -چرا شکر خدا؟ -براي این که شاید دروغ باشد!

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.