بریدههای کتاب خانواده ی پاسکوآل دوآرته امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/11 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 105 چه سرّی است در عشق که درست در آن دم که بیش از همه به آن نیازمندیم، از ما میگریزد؟ 0 41 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/10 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 122 من به آن زاهد که تقدسش در چهرهاش نوشته شده، به پرندهای که در آسمانش و بهشتش پرواز میکند، به ماهی در اقیانوسش، حسادت میکنم، حتی به جانوری وحشی که در بیشه می خزد حسادت میکنم، چون همهی آنها خاطری آسوده دارند. 0 8 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/9 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 110 از کجا معلوم که در طومارهای الهی نوشته نشده باشد که بدبختی تنها طالع من است و راه مصیبت تنها راهی است که قدمهای سمج من در تمام روزهای غمگرفتهام میتواند در آن سیر کند؟ 0 6 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/9 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 110 هرگز نمیشود به بدبختی عادت کرد، باور کنید، چون ما همیشه مطمئنیم که بلای فعلی آخری است، گرچه بعدها، با گذشت زمان، متقاعد میشویم که هنوز بدتر از این در راه است. 0 17 Shaqayeq 1403/10/19 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 92 خیلی بد است که هرگز نمیدانیم حال و روز خوش،ما را به کجا میکشد،چون اگر میدانستیم مطمئنا میشد کمی از بار غصههامان کم کنیم 0 5 مهران م 1403/1/28 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 27 من آدم بدی نیستم اقا،و در حقیقت دلیلی هم ندارد که آدم بدی باشم.ما همه پاک به دنیا می آییم و با وجود این وقتی رفته رفته بزرگ میشویم دست تقدیر خوش دارد که تغییرمان دهد،انگار که از موم ساخته شده ایم.آنوقت همه ی ما به راه های مختلفی کشانده میشویم که به یک جا ختم میشود: مرگ. 1 20 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/10 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 146 چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزهایی که باید بارشان را تکوتنها روی گرده بکشیم، مثل صلیب شهدا، و پیش خودمان نگه داریم. نمیشود از چیزی که در درون ما جریان دارد با همه حرف زد. بیشتر وقتها حتی نمیفهمند از چه چیزی حرف میزنیم. 0 12 فاطمه شاهواری 1403/5/12 خانواده پاسکوآل دورآته کامیلو خوسه سلا 3.8 21 صفحۀ 140 و زمین آنقدر پهناور نبود که بین من و جنایتم فاصله بیاندازد. آنقدر طولانی یا عمیق نبود که های و هوی وجدان خودم را خاموش کند. 0 2 فاطمه شاهواری 1403/5/11 خانواده پاسکوآل دورآته کامیلو خوسه سلا 3.8 21 صفحۀ 122 واقعا درست بود که هیچکس نبود که بهش بگوید. چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزهایی که باید بارشان را تک و تنها روی گرده بکشیم، مثل صلیب شهدا، و پیش خودمان نگه داریم. نمیشود از چیزی که در درون ما جریان دارد با همه حرف زد. بیشتر وقتها حتی نمیفهمند از چه چیزی حرف میزنیم. 1 7
بریدههای کتاب خانواده ی پاسکوآل دوآرته امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/11 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 105 چه سرّی است در عشق که درست در آن دم که بیش از همه به آن نیازمندیم، از ما میگریزد؟ 0 41 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/10 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 122 من به آن زاهد که تقدسش در چهرهاش نوشته شده، به پرندهای که در آسمانش و بهشتش پرواز میکند، به ماهی در اقیانوسش، حسادت میکنم، حتی به جانوری وحشی که در بیشه می خزد حسادت میکنم، چون همهی آنها خاطری آسوده دارند. 0 8 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/9 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 110 از کجا معلوم که در طومارهای الهی نوشته نشده باشد که بدبختی تنها طالع من است و راه مصیبت تنها راهی است که قدمهای سمج من در تمام روزهای غمگرفتهام میتواند در آن سیر کند؟ 0 6 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/9 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 110 هرگز نمیشود به بدبختی عادت کرد، باور کنید، چون ما همیشه مطمئنیم که بلای فعلی آخری است، گرچه بعدها، با گذشت زمان، متقاعد میشویم که هنوز بدتر از این در راه است. 0 17 Shaqayeq 1403/10/19 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 92 خیلی بد است که هرگز نمیدانیم حال و روز خوش،ما را به کجا میکشد،چون اگر میدانستیم مطمئنا میشد کمی از بار غصههامان کم کنیم 0 5 مهران م 1403/1/28 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 27 من آدم بدی نیستم اقا،و در حقیقت دلیلی هم ندارد که آدم بدی باشم.ما همه پاک به دنیا می آییم و با وجود این وقتی رفته رفته بزرگ میشویم دست تقدیر خوش دارد که تغییرمان دهد،انگار که از موم ساخته شده ایم.آنوقت همه ی ما به راه های مختلفی کشانده میشویم که به یک جا ختم میشود: مرگ. 1 20 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/10 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.8 21 صفحۀ 146 چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزهایی که باید بارشان را تکوتنها روی گرده بکشیم، مثل صلیب شهدا، و پیش خودمان نگه داریم. نمیشود از چیزی که در درون ما جریان دارد با همه حرف زد. بیشتر وقتها حتی نمیفهمند از چه چیزی حرف میزنیم. 0 12 فاطمه شاهواری 1403/5/12 خانواده پاسکوآل دورآته کامیلو خوسه سلا 3.8 21 صفحۀ 140 و زمین آنقدر پهناور نبود که بین من و جنایتم فاصله بیاندازد. آنقدر طولانی یا عمیق نبود که های و هوی وجدان خودم را خاموش کند. 0 2 فاطمه شاهواری 1403/5/11 خانواده پاسکوآل دورآته کامیلو خوسه سلا 3.8 21 صفحۀ 122 واقعا درست بود که هیچکس نبود که بهش بگوید. چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزهایی که باید بارشان را تک و تنها روی گرده بکشیم، مثل صلیب شهدا، و پیش خودمان نگه داریم. نمیشود از چیزی که در درون ما جریان دارد با همه حرف زد. بیشتر وقتها حتی نمیفهمند از چه چیزی حرف میزنیم. 1 7