امیرمهدی جمشیدی‌ها

امیرمهدی جمشیدی‌ها

کتابدار
@AmJamshidiha

121 دنبال شده

160 دنبال کننده

            پر از حسرتِ نخواندن
          
AmJamshidiha

یادداشت‌ها

        نیما پای شعر «شب همه شب» نوشته: «این شعر را به عمد به دو وزن ساخته‌ام.» دقت کنین: «نسروده»، که «ساخته». جای دیگه‌ای هم یدالله رؤیایی از نیما می‌پرسه: «نیما خان! مدتی است که شعر نمی‌گویید؟» و نیما توی جوابی که می‌ده، از عبارت شعر «گفتن» استفاده نمی‌کنه، از شعر «ساختن» استفاده می‌کنه. این نگاه به ادبیات رو خیلی می‌پسندم من. نگاه دقیق و فنی و مهندسی‌شده، نگاهی که توش برای هر خلق فرمی و ادبی‌ای زحمت جداگونه‌ای کشیده می‌شه و دقت‌ورزی جداگونه‌ای اتفاق می‌افته.

«یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» رو به همین دلیل دوست دارم. انگار نجدی پنس برداشته و واژه‌ها رو با دقت هرچه تمام‌تر کنار هم چیده. بعد هم حسابی حواسش بهشون بوده و گَردشون رو گرفته و عقب‌جلوشون کرده تا رسیده به ترکیب مطلوبش. تقریباً هر کدوم از داستان‌کوتاه‌های این مجموعه یه تلاش ویژه‌ی فرمی-ادبی رو توی خودشون جا داده‌ن و این محشره: توی یکی راوی عوض می‌شه، توی یکی راوی یه عروسکه، توی یکی شخصیت اصلی کر و لاله. اون چیزی که تحت‌عنوان شاعرانگی نثر بیژن نجدی ازش یاد می‌شه هم خیلی دلچسب و مناسب جلوه می‌کنه توی داستان‌ها و به میزان ظریف و مناسبی، به ایجاد ابهام، لابه‌لای سطرهای کتاب، کمک می‌کنه. نمی‌دونم اگه نجدی بیشتر عمر می‌کرد، می‌تونست رمانی همین‌قدر سنجیده و مهندسی‌شده بنویسه یا نه، ولی از پس داستان‌کوتاه نوشتن که خیلی خوب براومده.

چهارپنج‌تا از داستان‌های کتاب رو قبل‌تر خونده بودم برای یه کلاس و یه آزمونی. بالاخره تونستم باقی‌ش رو هم بخونم و راستش الان بسی تشنه‌م که دوباره از سر تا ته بخونمش کل کتاب رو. شب سهراب‌کشان، چشم‌های دکمه‌ای من و سه‌شنبه‌ی خیس دوست‌داشتنی‌تر از بقیه بودن برام. ممنون آقای نجدی و ممنون طاهر، ملیحه و مرتضی.
      

72

        بیست‌سی روزی بود دنبال کتابی بودم که وقتی شروعش می‌کنم، نتونم زمینش بذارم و راستش فکرش رو هم نمی‌کردم این کتاب اون کتابی باشه که نشه زمینش گذاشت!

وسوسه‌ی خریدنش به‌واسطه‌ی یه کل‌کل ساده به جونم افتاد: معلم کلاس نقد داستان فارسی، به‌عنوان رمانی که فقط تکنیک داره و قصه نداره ازش اسم اورد و گفت رمان ضعیفیه. منم ترغیب شدم بخونمش تا ببینم حق با معلمه یا نه. و حالا، با اطمینان می‌تونم بگم خیلی بهتر از اون تصوری بود که معلم ازش برام ساخته بود.

مسئله‌ای که توی رمان وجود داشت و بیش از هرچیز فکر منو به خودش مشغول کرد، مسئله‌ی «اصالت عمل»ه: چقدر از کارهایی که من در طول روز انجام می‌دم، چقدر از تصمیم‌هام و انتخاب‌هام ناشی از ترس یا تعلق‌خاطر به دیگرانه و چقدرش مال خودِ خودِ خودم؟ گمون می‌کنم از روی ترس کاری رو انجام دادن یا درراستای میل یه دیگری کاری رو انجام دادن، عمل آدم‌ها رو از اصالت می‌ندازه. احتمالاً گم شده‌ام خیلی خیلی خوب این مسئله رو پروَروند –لااقل برای من. تحولی که راوی در چند ساعتی که ما همراهشیم دچارش می‌شه، به‌گمونم تحولی از همین جنس باشه. اون از خودش عاملیتی نداره و یا از روی ترس کاری رو می‌کنه یا به‌واسطه‌ی تعلق‌خاطرش به دوستش، گندم. اون‌جایی که درباره‌ی خوندن «خداحافظ گاری کوپر» حرف می‌زنه، مثال خیلی پررنگیه درباره‌ی همین اصالت داشتن یا نداشتن عمل. راوی می‌گه اگه من خداحافظ گاری کوپر رو خونده‌م، به‌خاطر این بوده که گندم بهم داده بوده‌تش تا بخونم. به‌خاطر گندم بوده که اون کتابو خونده‌م. به ته داستان که می‌رسیم، راوی می‌خواد دوباره خداحافظ گاری کوپر رو بخونه، اما این‌بار به انتخاب خودش، به تصمیم خودش، از روی میل خودش و نه به‌خاطر گندم. 

احتمالاً گم شده‌ام از راه واگویه‌های درونی راوی روایت می‌شه و کل داستان محدوده به یه صبح تا شب. یه سری اتفاق داره در جهان خارج می‌افته، یه سری اتفاق یا حرف‌ها هم توی گذشته پیش اومده یا گفته شده و یه سری حرف‌ها هم توی اتاق تراپیست زده شده. واگویه‌های راوی ترکیبی از این سه‌تاست و بینشون رفت‌وبرگشت و پرش داره. به نظرم این پرش‌ها و در ضمن، تکرارها و بریده‌‌بریده صحبت کردن‌ها خیلی خوندنی از آب دراومده. منظورم از خیلی خوندنی یعنی در عین اینکه آشفتگی ذهنی راوی رو بی‌نهایت خوب نشون می‌ده، ما رو توی فهم سیر وقایع زندگی راوی دچار مشکل نمی‌کنه و اتفاقاً این‌که خواننده توی این پرش‌ها باهوش فرض می‌شه، احساس خوبی رو هم منتقل می‌کنه. 

به‌واسطه‌ی درگیری با نشخوار فکری (اورتینک!)، خیلی زیاد با راوی احساس نزدیکی کردم. هر چند خط یه بار، وقتی پرش فکری و مدل فکرهای راوی رو می‌خوندم، پیش خودم می‌گفتم: «خدای من! چقدر آشنا!» اگر خدایی‌ناکرده شما هم درگیر اورتینک باشین، احتمالاً خیلی خوب راوی رو درک بکنین. به‌طبع، قرار نیست یه کتاب شاهکار باشه این کتاب، اما خوشحالم از خوندش. گمونم باید تشکر کنم از اون معلمی که معرفی‌ش کرد. :))
      

34

        کتاب روایت‌نگاری نویسنده‌ی فلسطینی‌ش، سعاد العامری، از همراهی هیجده‌ساعته‌ش با کارگرهای فلسطینی‌ایه که هر روز ساعت ۳ صبح از خواب بلند می‌شن، از خونه‌هاشون می‌زنن بیرون و سعی می‌کنن مخفیانه وارد اسرائیل شن تا کارگریِ اسرائیلی‌ها را بکنن و اندکْ پولی دربیارن برای خودشون و خونواده‌هاشون.

ایده‌ی کتاب حرف نداره و قبل از خوندن آدم فکر می‌کنه چه چیز غریبی انتظارشو می‌کشه. منتها وقتی وارد کتاب می‌شین، می‌بینین اون‌قدرا هم چیز دندون‌گیری در کار نیست. نویسنده نه‌تنها اطلاعات کمی درباره‌ی نسبت سیاسی‌تاریخی فلسطین و اسرائیل به ما می‌ده، بلکه یه جاهایی انگار یادش می‌ره احوالات کارگرهای همراهش رو برای ما روایت کنه: می‌ره سراغ احوالات خودش و ترس‌های خودش و اضطراب‌های خودش و از اونا صحبت می‌کنه. حتی شخصیت مراد که اسمش ان‌قدر گل‌درشت توی زیرعنوان کتاب حضور داره و آدم تصور می‌کنه شخصیت محوری کتابه، اون‌قدرها برای من درست جا نیفتاد. به قولی، مرادش کم بود! (این انتظار رو خود نویسنده برام ایجاد کرد با اسمی که گذاشته روی کتاب.)

با همه‌ی این توضیح‌ها، بازم دلیل نمی‌شه کتاب کتاب خوندنی‌ای نباشه. حتماً ارزش خوندن داره، فقط اون‌قدری که باید عمیق نیست. سی درصد آخر کتاب وضعش رو بهتر کرد برای من. تجربه‌ی همراهی با کارگرها برای خود سعاد العامری که فلسطینیه، تجربه‌ی تازه و تکون‌دهنده‌ایه، چه برسه به ما. هیجان‌انگیزه این که آدم با خوندن یه کتاب بتونه، به دور پروپاگاندای سیاسی حکومت ایران یا هر حکومت دیگه‌ای، مواجه بشه با زندگی فلسطینی‌ها و نسبتشون با اسرائیل. ضمناً، ترجمه‌ی بهمن دارالشفایی هم ترجمه‌ی خوبی و تروتمیزی از آب دراومده و باعث می‌شه کتاب روون خونده بشه.

اسم سعاد العامری رو که گوگل بکنین به انگلیسی، یه ویدئو می‌آد ازش، توی TEDx رام‌الله. صحبت‌هاش بی‌نهایت شنیدنیه، مخصوصاً اون‌جایی که درباره‌ی پاسپورت گرفتن سگش، نورا، حرف می‌زنه. پیشنهاد می‌کنم  اون رو هم بشنوین. خیلی علاقه‌مندم که کتاب اولش، شارون و مادرشوهرم، رو هم بخونم، به‌علاوه‌ی کتاب‌های بیشتری درباره‌ی ماجراهای فلسطین و اسرائیل (کتاب کورش علیانی می‌تونه گزینه‌ی خوبی باشه شاید). همین و دلم برای ابویوسف و مراد و بقیه‌ی کارگرها تنگ می‌شه.
      

30

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

مفاهیم اساسی جامعه شناسی

4

          -گزارش مقدمه و فصل اول-

پیش نوشت: کتاب مهمی است برایم؛ لذا سعی می‌کنم گزارش پیشرفت محتوایی بنویسم.

مقدمه را چند وقت پیش خواندم و امروز صرفا تورق کردم. جان مطلب اینکه کتاب نه مدافع سرمایه‌داری است و نه منتقد آن. این پدیده را به عنوان یک موضوع مطالعاتی مهم مورد پژوهش قرار داده. برای این کار، آراء مهم‌ترین اندیشمندان این حوزه در باب سرمایه‌داری را آورده است. در واقع، به جز فصل یک که مروری بر بستر تاریخی شکل گیری سرمایه‌داری دارد، بقیه فصول، هر کدام به یک اندیشمند اختصاص دارند. برخی له سرمایه‌داری و برخی علیه آن. برخی رویکردهای اقتصادی‌تر و دیگران سیاسی یا فرهنگی تر. به طور مشخص هم چند کلان موضوع را قرار است که در هر فصل مورد توجه قرار بدهد. موضوعاتی که معمولا در ارتباط با سرمایه‌داری طرح و بحث شده اند. مثل فقر و ثروت، کثرت گرایی فرهنگی، اثر بر خانواده و به طور کلی اثر بر نهادهای سابق جامعه مثل دین، برابری و عدالت و... 

همان طور که گفتم، فصل یک هم در واقع مقدمه‌ای بر شروع کتاب است. در مقدمه بر مطالعه زمینه مند سرمایه داری تأکید می‌شود. اتفاقی که در تمام طول کتاب رخ می‌دهد؛ اما در فصل یک به صورت مستقل کمی به آن پرداخته می‌شود.
در این فصل از نگاه مکاتب فکری رایج تاریخ اروپا به «تجارت» به عنوان سمبل سرمایه‌داری پرداخته می‌شود. در واقع، در اینجا فعلا منظور از سرمایه‌داری، ثروت مند شدن و دست به هر کار پلیدی چون تجارت (!) زدن برای ثروت‌مند شدن است. شاید بتوان این طور به مطلب نظم داد که کلا سه مکتب کلاسیک بررسی می‌شوند. دو تا از مخالفین سر سخت تجارت و مال اندوزی، سنت مسیحیت و سنت «جمهوری خواهی مدنی» است. برای من لااقل دومی جدید بود و خیلی نشنیده بودم. اینجا هم وارد جزئیات نشده. اینها هر کدام به نحوی «ثروت» را ملازم با «فساد» و در نتیجه دوری از «فضیلت» توصیف میکردند و چه چیزی مهم‌تر از فضیلت؟ یک استدلال مهم جمهوری خواهان مدنی یا یونانیان کلاسیک، این است که تجارت، تخصصی گرایی اقتصادی را به دنبال دارد و این یعنی، هر کسی برود پی کار خودش. خب، پس تحقق منفعت عمومی و جامعه چه می‌شود؟‌ یا استدلال دیگر این است که اساسا معلوم نیست تجارت چه ارزش اقتصادی اضافه ای دارد؟‌
در بین انواع تجارت هم، ربا به عنوان تجارت پول، از همه منفورتر است. اما در دوره‌ای، به شدت به سازوکارهای وام‌دهی نیاز پیدا می‌کنند. نتیجه این می‌شود که کلیسا اجازه میدهد یهودیان که در دینشان ربا به غیریهودیان جایز است، ربا بدهند. در واقع، درآمد کلیسا از عشریه زمین‌های کشاورزی بوده. چیزی شبیه خمس در اسلام. لذا رباخواری یهودیان از دو جهت اهمیت داشته: یکی اینکه مسیحیان سراغ راه های درآمدی دیگری چون رباخواری نروند و به کشت و کار خودشان ادامه دهند و ثانیاً یهودی ها به دنبال گرفتن زمین کشاورزی نباشند که کشاورزی آنها، سودی برای کلیسا نداشته است.
اینها دو مکتب مخالف تجارت بودند. اما «قانون مدنی رومی» کلا در یک منطق فکری متفاوتی قرار دارد. طبق گفته کتاب، این قانون از قرن دوازده مجددا مورد توجه قرار میگیرد ولی طبق دیگر گفته های کتاب، میتوان گفت که اثر آن به مرور نمایان می‌شود. مهم‌ترین نقطه تمایز این آیین با دو مکتب قبل را می‌توان در فردگرایی آن دانست. در قبلی ها، اگر آزادی تأمین می‌شود، برای این است که شخص بتواند آزاد از مال و دنیا به جمهور خدمت کند. اما اینجا آزادی مطلوب است چون هر کسی حق آزادی دارد و ما نباید در کار بقیه دخالت کنیم. به تعبیر دیگر، تفاوت محوری در تلاش برای «تحقق خیر عمومی» و یا «حقوق فردی» است.
به گفته ی کتاب، ارزش های این قانون بود که در برابر مسیحیت و سنت جمهوری خواهی مدنی ایستاد و وحدت را از جامعه مسیحیت گرفت. این، یک نقطه تاریخی بسیار مهم است. جایی که پروتستانتیسم از کلیسای کاتولیک جدا میشود و خود به مرور به مذاهب مختلف تفکیک می‌شود و مهم‌تر از همه آنکه، اینها سر کوچک ترین مسائلی کارشان به درگیر کشت و کشتار می‌رسد. در واقع این وضعیت تاریخی، آبستن تولد جان لاک و هابز و دیگر اندیشمندان سیاسی است که بگویند بس است هر چه دین بر جامعه حکمرانی کرد! مذهبی ها برای اختلافات خود جان هم و آرامش هم را میگرفتند؛ پس راه پیشنهادی همه، این شد که شور مذهبی را در جامعه بکاهیم.
این شد که قانون مدنی رومی با فردگرایی پنهان خود، بر آخرت و فضیلت خواهی مسیحیان و جمهوری خواهان مدنی پیروز شد.

پ.ن: خیلی نگران بودم که کتاب سختی باشد و نفهمم. اما بسیار روان است. لااقل تا اینجا که این طور بوده. نمی‌دانم چقدر در انتقال حرف کتاب موفق بودم. به نظرم خیلی حرف مهمی زده است!
        
ذهن و بازار: جایگاه سرمایه داری در تفکر اروپای مدرن

17

آدمی همان است که می خواند

7

مبانی پدیدارشناسی
           دیگری، درد و بدن؛ 
وقتی امر بدیهی‌انگاشته شده محل سوال قرار می‌گیرد.

0- این کتاب و اینکه این ترجمه خوب است را به مدد معرفی و طرح مسئله‌ای از حامد قدیری یافت می‌کردم.
مسیر دیگر یافتن این کتاب، مطالعه و مسائلی بود که کتاب "فاصله‌‌ها، همدلی چگونه کار می‌کند" از هایدی مایبام بود. چقدر اون کتاب ضروری است و عجب ایده‌ای دارد. امیدوام وقتی تمام شد بتونم ازش بنویسم. بحث از "دیگری"، بدن‌مندی، "مسئلهٔ اذهان دیگر" و مواردی از این دست در سنت پدیدارشناسی مهم است و قدرت تحلیلی مهمی برای فهم خیلی از روابط انسانی دارد.

تذکر: پدیدارشناسی مسیری پر پیچ‌وخم است و من هم هیچ هر از بر نتوانم دهم تشخیص. نقد کنید ولی گیر ندید :)

در این متن سعی می‌کنم چندتا مورد جالب که از این متن برداشتم رو بگم و قرار نیست خلاصه‌ای چیزی از پدیدارشناسی بدست بدم، چون هم خیلی ممکن نیست، هم کار من نیست.

1- در پدیدارشناسی می‌خواهیم با امور همان‌گونه که پدیدارشده اند مواجه شویم. می‌خواهیم "به ابژه‌ها باز گردیم" و با در پرانتز گذاشتن آنها و بدون پیش فرض گرفتن هیچ نظریه و فرضی صرفا سعی کنیم ابژه‌ها و چیزها همانگونه که پدیدار شده اند خود را به ما نشان بدهند. خیلی انتزاعی و قلمبه سلبمه شد، بذار با توجه به فضای اینجا مثال از کتاب و ادبیات بزنم.
فرض کن می‌خواهی یک متن ادبی را بخوانی. تولستوی، گوگولی، همینگویی و سارتری کسی و چیزی. یک راه این است که قبل از مواجهه با متن ادبی، کلی نظریه و فهم از نویسنده و متن داشته باشی (بری جست‌و‌جو کنی و مرور بخونی ازش، متن تفسیری بخونی و...) اما جوری دیگر می‌توانی خالی‌الذهن و بدون مفروض گرفتن چیزی سعی کنی خود با متن مواجه شوی و سعی کنی متن را همان‌گونه که برای تو خود را نشان می‌دهد، پدیدار کند و متن را بفهمی. تقریبا من به این نحو از مواجهه می‌گویم "نظریه ذهن وحشی" یعنی چیزی را فرض نگیریم و سعی کنیم متن را بفهمیم ولو اینکه اشتباه باشد، شاید طرحی برانداختیم. البته نباید در اشتباه ماند اما نباید به ترس اشتباه شجاعت فهم را سلاخی کنیم.
البته یکی از مواردی که پدیدارشناسی به ما می‌آموزد این است که پدیدارها هیچ‌گاه به تمامه خود را به ما نشان نمی‌دهند. خیلی ساده، وقتی مکعبی رنگی را می‌بینیم، نسبت به زاویه دید، رنگ محیط و فاصله ما از شی، این شی نوعی خاص خود را به ما پدیدار کرده است. حال این مورد را می‌توانم در امور انتزاعی‌تر دید. عشق خود چگونه می‌تواند به عینه پدیدار شود؟ چه روایتی می‌تواند جنگ را با صورت مطلق نشان بدهد و بیان کند؟ ترسِ در جنگ، شجاعت در جنگ، گریه کودک در جنگ، رذالت در جنگ و چیزهایی از این دست. یعنی باید حواسمان باشد که پدیدارها هیچ‌گاه خود را به تمامه پدیدار نمی‌کنند و اینجا تغییر زاویه دید و کتاب "فاصله‌‌ها" وارد گود می‌شود؛ رد می‌شویم.

2- وارد بخشی دیگر از پدیدارشناسی می‌شویم. آن را به ادبیات بدن‌مندی می‌شناسیم. نمی‌خواهم شرحی از استدلال‌هایی بدهم که در این زمین طرح می‌شود، اما استفاده‌ای از آن را برای تحلیل امور مورد توجه قرار می‌دهم. بریم:
ما معمولا در لحظه کنش‌های هر روزهٔ خود التفاتی به این مورد نداریم که بدنی داریم که دارد کارها را انجام می‌دهد، به بیانی وجود بدن را مفروض گرفته ایم. اصلا اگر به بدن فکر کنیم، از کار کردن می‌افتیم. مثال مشهورِ هایدگر در چکش زدن اینجا قابل طرح است. ما چکش‌زدن را انجام می‌دهیم و اگر لحظه‌ای بخواهیم ملتفت به این امر شویم، بجای میخ، دست خود را خواهیم زد. مثالی دیگر تنیس یا پینگ پونگ بازی کردن است. ما بازی را انجام می‌دهیم و به بدن خود التفاتی نداریم  و اینجا "درد" و اضطراب وارد می‌شود. اگر عصبی درگیر شود، عضله‌ای اسپاسم شود در لحظه به بدن خود ملتفت می‌شویم و صد البته از کار کردن می‌افتیم. اما در این "لحظه اضطراب" به بدنی که داریم التفات پیدا کرده‌ایم، به موردی که تماما آن را بدیهی پنداشته‌ایم.
هایدگر می‌گوید کار فلسفه این است که سوالات برآشوبنده بپرسد و امور به ظاهر بدیهی را به پرسش بگیرد. کی این امور به پرسش گرفته می‌شوند؟ وقتی دچار اضطراب شویم، وقتی چیزهایی که هستند را محل توجه کنیم و به قولی "قصدیت" آگاهی و فهم خود را معطوف به آنها کنیم.  حال این مورد که کمکی به ما در فهم جامعه و روابط انسانی می‌کند، به بیانی در وضعیت‌های بیناسوژگی. برای نمونه بحران‌های اجتماعی کاری می‌کند که روابط بدیهی‌انگاشته شده اجتماعی و ظلم‌ها و احجاف‌ها را به پرسش بگیریم و سعی در تامل در وضعیت خود کنیم.
خلاصه باید دردمون بیاد تا فکر کنیم.

3- با توجه سخت بودن پدیدارشناسی و اینکه تازه اول راه تشریف دارم، نقدم کنید ولی اذیت نه :))

4- بازم می‌گم، این کتاب برای فهم کتاب فاصله‌‌ها خیلی خوب بود. سعی می‌کنم بازم اونجا چیزهایی بگم.


راستی، واقعا ترجمه خوبی داشت. 
        

33

پسا فاجعه (خشونت و بازساختن خود)

8