بریدههای کتاب قلمرو خلافکاران فرشته سجادی فر 1402/10/1 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 207 ولی ون اک چیزی از او را گرفته بود. دیگه به دردش نمیخورم. کلماتی که از نقطهای پنهانی در درونش برآمده بودند،حقیقتی که دیگر نمی توانست دانستن آن را انکار کند.باید خوشحال میشد.حقایق وحشتناک بهتر از درپغهای مهربانانه بودند. 0 4 سپیده 1403/12/18 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 306 وقتی نمیتوان دری را باز کرد، باید یک در جدید ساخت. 0 0 سپیده 1403/12/18 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 308 «چون خوندن بلد نیستی ضعیف نیستی. ضعیفی چون میترسی مردم نقطه ضعفت رو ببینن. اجازه میدی شرمساری شخصیتت رو تعریف کنه. ما میتونیم هر درد و رنجی رو تحمل کنیم. ولی این خجالته که انسان رو درسته میخوره». "کز" 0 0 هستی 1402/8/11 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 62 《توجه کردین که همه ی مردم شهر یا دنبالمونن یا از دستمون عصبانی ان یا میخوان بکشنمون؟ 》 کز گفت《 که چی؟》 《خب قبلا نصف شهر بود. 》 0 20 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 514 اسپویل : <اینژ، من فقط یکبار می تونم پسر پکا رو بکشم ولی خودش میتونه مرگشو هزار بار تصور کنه> 0 0 فرشته سقوط کرده؛ 1403/12/30 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 325 کز گفت : « اشتباهت همینجاست.من کینهرو فقط به دل نمیگیرم.بغلش میکنم.لوسش میکنم.بهش غذا میدم و به بهترین مدارس میفرستمش.من کینههام رو پرورش میدم،رولینز.» 0 5 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 306 وقتی نمی توان دری را باز کرد باید یک در جدید ساخت. 0 1 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 63 باید با ترس روبه رو بشیم ، با این مهمون غیرمنتظره روبرو شیم و ببینیم چه حرفایی واسه گفتن داره وقتی ترس از راه میرسه ، قراره یه اتفاقی بیوفته. 0 2 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 530 <بدرود. امیدوارم تا وقتی میام پیشت دیِل نگهدارت باشه.> 0 0 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 392 <بخشش چیزی نیست که از بقیه طلب کنی، کز باید به دستش بیاری.> 0 0 saleh 1403/12/23 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 325 من کینه رو فقط به دل نمیگیرم. بغلش میکنم. لوسش میکنم بهش غذا میدم و به بهترین مدارس میفرستمش. من کینههام رو پرورش میدم،رولینز. 0 0 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 41 بزار یه رازی رو بهت بگم هانا،هیولا های خیلی بد هیچ وقت شبیه هیولا نیستن. 0 2 saleh 1403/12/23 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 205 <جوری زخمیش میکنم که هیچ وقت نشه درستش کرد. کاری میکنم هیچوقت کمر راست نکنه. از اون زخمایی که هیچوقت خوب نمیشن.> <از همونایی که خودت تحمل کردی؟> <اره> 0 0 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 69 حقیقت وحشتناک بهتر از دروغ های دلگرم کننده بود. 0 1 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 225 شاید شجاع بودن مستلزم نترسیدن نبود. 0 1 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 512 <درد و رنج هم مثل چیزای دیگهاس. اگه مدتی باهاش زندگی کنی،از طمش خوشت میاد> 0 0 فرشته سجادی فر 1402/9/27 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 41 کز از عصایش استفاده کرد تا هردوی آنها را به سمت مرکز جزیره هدایت کند. _ و اگه همه حواستون به داد زدن سر همدیگه نبود، صدامون رو میشنیدین.ماتیاس، جوری با دهن باز نگاهش نکن انگار تا حالا دختری با لباس شب ندیدی. ماتیاس با نهایت وقاری که در توانش بود،گفت:_ دهنم باز نبود. ولی چه فکری باید میکرد وقتی نینا به همه جای لباسش گل زده بود؟ نینا گفت:_ ساکت باش،برکر. دوست دارم با دهن باز نگاهم کنه. 1 11 سپیده 1403/12/17 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 137 «خوبه که آدم بعضی وقتا احساس حماقت کنه» نینا 0 1 ستاره 1404/1/23 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 159 اليس چيني به بيني اش انداخت و به فكر فرو رفت:<< به نظرم يان اگه اينقدر پیر نبود خوش قيافه مي شد.>> _شانس اوردي توي دنيايي زندگی ميكنيم كه توش مردا ميتونن با پولشون پیر بودنشون رو جبران كنن. 0 0 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 538 <چاقو رو تا یه حدی میشه تیز کرد. چیزی که مهمه،کیفیت فلزشه.> 0 0
بریدههای کتاب قلمرو خلافکاران فرشته سجادی فر 1402/10/1 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 207 ولی ون اک چیزی از او را گرفته بود. دیگه به دردش نمیخورم. کلماتی که از نقطهای پنهانی در درونش برآمده بودند،حقیقتی که دیگر نمی توانست دانستن آن را انکار کند.باید خوشحال میشد.حقایق وحشتناک بهتر از درپغهای مهربانانه بودند. 0 4 سپیده 1403/12/18 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 306 وقتی نمیتوان دری را باز کرد، باید یک در جدید ساخت. 0 0 سپیده 1403/12/18 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 308 «چون خوندن بلد نیستی ضعیف نیستی. ضعیفی چون میترسی مردم نقطه ضعفت رو ببینن. اجازه میدی شرمساری شخصیتت رو تعریف کنه. ما میتونیم هر درد و رنجی رو تحمل کنیم. ولی این خجالته که انسان رو درسته میخوره». "کز" 0 0 هستی 1402/8/11 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 62 《توجه کردین که همه ی مردم شهر یا دنبالمونن یا از دستمون عصبانی ان یا میخوان بکشنمون؟ 》 کز گفت《 که چی؟》 《خب قبلا نصف شهر بود. 》 0 20 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 514 اسپویل : <اینژ، من فقط یکبار می تونم پسر پکا رو بکشم ولی خودش میتونه مرگشو هزار بار تصور کنه> 0 0 فرشته سقوط کرده؛ 1403/12/30 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 325 کز گفت : « اشتباهت همینجاست.من کینهرو فقط به دل نمیگیرم.بغلش میکنم.لوسش میکنم.بهش غذا میدم و به بهترین مدارس میفرستمش.من کینههام رو پرورش میدم،رولینز.» 0 5 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 306 وقتی نمی توان دری را باز کرد باید یک در جدید ساخت. 0 1 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 63 باید با ترس روبه رو بشیم ، با این مهمون غیرمنتظره روبرو شیم و ببینیم چه حرفایی واسه گفتن داره وقتی ترس از راه میرسه ، قراره یه اتفاقی بیوفته. 0 2 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 530 <بدرود. امیدوارم تا وقتی میام پیشت دیِل نگهدارت باشه.> 0 0 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 392 <بخشش چیزی نیست که از بقیه طلب کنی، کز باید به دستش بیاری.> 0 0 saleh 1403/12/23 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 325 من کینه رو فقط به دل نمیگیرم. بغلش میکنم. لوسش میکنم بهش غذا میدم و به بهترین مدارس میفرستمش. من کینههام رو پرورش میدم،رولینز. 0 0 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 41 بزار یه رازی رو بهت بگم هانا،هیولا های خیلی بد هیچ وقت شبیه هیولا نیستن. 0 2 saleh 1403/12/23 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 205 <جوری زخمیش میکنم که هیچ وقت نشه درستش کرد. کاری میکنم هیچوقت کمر راست نکنه. از اون زخمایی که هیچوقت خوب نمیشن.> <از همونایی که خودت تحمل کردی؟> <اره> 0 0 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 69 حقیقت وحشتناک بهتر از دروغ های دلگرم کننده بود. 0 1 آرتمیس 1403/10/15 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 225 شاید شجاع بودن مستلزم نترسیدن نبود. 0 1 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 512 <درد و رنج هم مثل چیزای دیگهاس. اگه مدتی باهاش زندگی کنی،از طمش خوشت میاد> 0 0 فرشته سجادی فر 1402/9/27 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 41 کز از عصایش استفاده کرد تا هردوی آنها را به سمت مرکز جزیره هدایت کند. _ و اگه همه حواستون به داد زدن سر همدیگه نبود، صدامون رو میشنیدین.ماتیاس، جوری با دهن باز نگاهش نکن انگار تا حالا دختری با لباس شب ندیدی. ماتیاس با نهایت وقاری که در توانش بود،گفت:_ دهنم باز نبود. ولی چه فکری باید میکرد وقتی نینا به همه جای لباسش گل زده بود؟ نینا گفت:_ ساکت باش،برکر. دوست دارم با دهن باز نگاهم کنه. 1 11 سپیده 1403/12/17 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 137 «خوبه که آدم بعضی وقتا احساس حماقت کنه» نینا 0 1 ستاره 1404/1/23 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 159 اليس چيني به بيني اش انداخت و به فكر فرو رفت:<< به نظرم يان اگه اينقدر پیر نبود خوش قيافه مي شد.>> _شانس اوردي توي دنيايي زندگی ميكنيم كه توش مردا ميتونن با پولشون پیر بودنشون رو جبران كنن. 0 0 saleh 1403/12/25 قلمرو خلافکاران لی باردوگو 4.6 20 صفحۀ 538 <چاقو رو تا یه حدی میشه تیز کرد. چیزی که مهمه،کیفیت فلزشه.> 0 0