بریدههای کتاب یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه Little Crow 1404/4/24 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 15 "یه روزی می رسه که هیچ شاه و ملکه ای نباشه. اون زمان هم، آدم ها باز اون قدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمی کنه، ولی دست کم اون زمان دیگه کثافت های کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگی شون پول کلون بدیم." 0 4 محمد مهدی صافی 1403/8/14 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 32 0 4 ریحانه؛ 1404/2/26 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 16 یه روزی میرسه که هیچ شاه و ملکهای نباشه. اون زمان هم آدمها باز، اونقدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمیکنه، ولی دستکم اون زمان دیگه کثافتهای کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگیشون پول کَلون بدیم. 0 9 dino 1404/2/26 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 14 0 11 بیتا 1403/4/1 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 38 مارجوری: دیگه قصهها تنها چیزهایی بودن که برام باقی مونده بود ... جفتی: سه! مارجوری: حالا شما اونها رو هم کشتین. 0 0 محمد مهدی صافی 1403/8/14 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 32 0 2
بریدههای کتاب یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه Little Crow 1404/4/24 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 15 "یه روزی می رسه که هیچ شاه و ملکه ای نباشه. اون زمان هم، آدم ها باز اون قدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمی کنه، ولی دست کم اون زمان دیگه کثافت های کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگی شون پول کلون بدیم." 0 4 محمد مهدی صافی 1403/8/14 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 32 0 4 ریحانه؛ 1404/2/26 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 16 یه روزی میرسه که هیچ شاه و ملکهای نباشه. اون زمان هم آدمها باز، اونقدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمیکنه، ولی دستکم اون زمان دیگه کثافتهای کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگیشون پول کَلون بدیم. 0 9 dino 1404/2/26 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 14 0 11 بیتا 1403/4/1 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 38 مارجوری: دیگه قصهها تنها چیزهایی بودن که برام باقی مونده بود ... جفتی: سه! مارجوری: حالا شما اونها رو هم کشتین. 0 0 محمد مهدی صافی 1403/8/14 یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه مارتین مک دونا 3.7 10 صفحۀ 32 0 2