بریدهای از کتاب یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه اثر مارتین مک دونا
دیروز
صفحۀ 16
یه روزی میرسه که هیچ شاه و ملکهای نباشه. اون زمان هم آدمها باز، اونقدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمیکنه، ولی دستکم اون زمان دیگه کثافتهای کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگیشون پول کَلون بدیم.
یه روزی میرسه که هیچ شاه و ملکهای نباشه. اون زمان هم آدمها باز، اونقدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمیکنه، ولی دستکم اون زمان دیگه کثافتهای کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگیشون پول کَلون بدیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.