بریده‌ای از کتاب یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه اثر مارتین مک دونا

ریحانه؛

ریحانه؛

دیروز

بریدۀ کتاب

صفحۀ 16

یه روزی می‌رسه که هیچ شاه و ملکه‌ای نباشه. اون ‌زمان هم آدم‌ها باز، اون‌قدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمی‌کنه، ولی دست‌کم اون ‌زمان دیگه کثافت‌های کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگی‌شون پول کَلون بدیم.

یه روزی می‌رسه که هیچ شاه و ملکه‌ای نباشه. اون ‌زمان هم آدم‌ها باز، اون‌قدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمی‌کنه، ولی دست‌کم اون ‌زمان دیگه کثافت‌های کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگی‌شون پول کَلون بدیم.

25

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.