بریده کتابهای باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری مغربی 1402/7/23 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 200 0 4 مغربی 1402/5/4 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 1 همیشه پیدا کردن حقیقت همین قدر سخت است. اگر چیزی به اسم حقیقت راحت در دسترستان قرار گرفت، به آن شک کنید. آنچه خیلی زود به دست شما رسیده، چیزی است که دیگرانی خواسته اند، شما آن را حقیقت بدانید. 0 1 مغربی 1402/5/4 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 1 0 2 مغربی 1402/5/4 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 1 گاهی موقعیت ها بیشتر از اتفاق ها آدم را وادار به تامل و تفکر می کنند. 0 2 محمّد صالحی بابادی 1402/9/19 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 10 تا امروز آنچه از جنگ سوریه روایت یا ثبت شده، مردانه است. انکارناپذیر است که همهچیز در خطّ اوّلِ جنگها مردانه باشد و وابسته به قدرت جسمانی. قدرت مردانه منجر به سلحشوری است در رویاروییهای سخت و نفسگیرِ طرفین. مردان خطّ اوّل ایستادهاند تا برای آنچه و آن کس که پشت سرشان دارند، خون و جان بدهند که مبادا «شهر» و «زن» که در شهر ساکن است، تصرّف شود. بهقول فردوسی: شبستانِ ما گر به دست آورند/ بر این نامداران شکست آورند. ناموس را اگر همان قانون و قواعد حاکم بر هستی بدانیم که همهچیز را منظّم میکند و ذات پنهان هر شهر است، گویا در جنگها، آن ذات پنهانی و قاعدهْ زن است. او حقیقتی است پوشیده، امّا موقعیّتی مرکزی دارد و باید مراقبت و حفظ شود. در واقع، حرمی است که اگر از دست برود، همهچیز از بین رفته است. درست مثل روح که از دست برود، بدن هم ناگزیر از هم میپاشد. انگار زین عین برپایی کلّ شهر است و مرز انتقال شهر، تصرّفِ اوست. 0 3 محمّد صالحی بابادی 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 45 نیمی از مدارس شهر بهخاطر کمبود کتاب، مهاجرتها، کشته شدن معلّمها و دانشآموزان تعطیل شده بود. برای همین، مساجد شهر را تبدیل به آموزشگاه کردیم. آفتاب که میزد، ما زنها، دست بچههایمان را میگرفتیم و سمت مساجد راه میافتادیم. چند نفرمان از بچهها مراقبت میکردند و بقیه مشغول مطالعه و مباحثه یا حفظ قرآن میدند. این کار ساده ما را از تنهایی و ترسی نجات میداد که همیشه با ما بود. کنار هم بودن، قلبهایمان را قدرتمند میکرد. اثرات همین کار سادۀ ما کمکم مردم و علمما را به این تصمیم رساند که باید دوباره مدرسهها و دانشگاههای شهر را باز کنند. درهای مدارس با همان امکانات کم باز شد. دختران ما دوباره مدرسه رفتن را شروع کردند. بسیاری از زنان «نبل» که قبل از محاصره هرگز قصد درس خواندن و ادامۀ تحصیل نداشتند، همپای دخترهای نوجوانشان در زمان محاصره به مساجد و دانشگاهها پناه بردند و شروع کردند به درس خواندن. شاید خندهدار به نظر بیاید که با وجود محاصره، جنگ روانی، ویرانی و گرسنگی، کسی دنبال علم و معرف برود؛ امّا ما آن روزها این کار عجیب را انجام دادیم. میدانستیم گرسنگی بیایمان است و بدون غذای ذهن، دیر یا زود، هم ما تسلیم دشمن میشویم هم بچههایمان. بعد از طلوع آفتاب با آتش در خانههایمان نانی برای سیر کردن جسم بچههایمان آماده میکریم: خودمان گندم آرد میکردیم، آرد خمیر میکردیم، آتش روشن میکردیم و نان میچختیم. همۀ اینها در حالی بود که بچههایمان با چشمهای معصومشان کنارمان مینشستند و انتظار میکشیدند تا این نان آماده شود و فقط کمی نان بخورند. بعد از تلاش برای پیدا کردن سبزیجات و زیتون و نان، سراغ دفتر و کتاب و قلممان میرفتیم و خسته و با دستهای سوخته، برای تأمین غذای ذهنشان مثل رود از خانههایمان سمت مساجد و دانشگاه جاری میشدیم. بچههایمان را به جای امنی میرساندیم و میرفتیم دانشگاه. زنانی در مساجد بودند که بچههای زنان دیگر را که قصد درس خواندن داشتند، نگه میداشتند. بعد از چند ساعت جدا شدن از جنگ، باز به خانه برمیگشتیم برای ایفای نقش مادری، خواهری یا همسری. این کتابها بودند که شبها بعد از آرامش بچهها از ترس بمباران شهر، برای قدرتمند ماندن، پناه خستگی ما زنها بودند. رنج آن روزها بزرگ بود و کلمات برای گفتنشان ظرفیّت مناسبی ندارند. سادهاش این است که ما زنان در آسایش و آرامش شهر خیلی چیزها را بلد نبودیم و محاصره مجبورمان کرد یاد بگیریم و به هم یاد بدهیم. 0 2 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 97 0 1 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 98 ...امید به زندگی از هر اسلحهای قدرتمندتر است. همین سلاح به ما توان می داد بتوانیم با مرگی زندگی کنیم که هر روز بر سرمان می بارید. 0 2 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 84 ...یک شیطان وسط این جنگ بود که نمیخواست این آتش سرد شود؛ یک نفر که آشوب در سرزمین امن من به نفعش بود. ...ما اعتقاد داشتیم روزی همه غم ها از بین میرود و جبهه کم جمعیت حق پیروز خواهد شد. ... ما فقط باید تا وقتی زنده بودیم ، شعله ضعیف اما گرمابخش امید را در دلها ی خودمان و دیگران روشن نگه می داشتیم که نفس سرد تروریست ها ، آن را خاموش نکند. ...شغل مردان شهر یک چیز بود : نگهبانی و دفاع ! و کار زنان دادن روحیه و شجاعت به بچه ها و مردها. 0 2 نرجس رخشانی 1402/10/1 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 1 در هیچ کجای دنیا نمیتوانی مدرسه و کودکان را بزنی و حس کنی خیلی قوی هستی بلکه بیشتر این نشان حقارت و کوچکی توست. 0 0 بهار .ص 1402/9/19 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 56 هیچ کس دقیقا نمیدانست ما زنان برنده جنگیم یا مسلحین، آنها انسان را میکشتند و ما به دنیا می آوردیم.کشتن آسان است؛اما زنده کردن سخت ترین کار دنیاست که از عهده هرکسی برنحمی آید. ...من یاد گرفته بودم معجزه های روزهای جنگ کوچک هستند.باید دنبال آنها گشت و پیدایشان کرد.باغچه کوچک من معجزه آن روزهای خانه ما بود. ...ما زنها یاد گرفته بودیم که شادی های کوچک، بهترین دوا و مرهم نامهربانی جنگند. ...جنگ کور است؛چنان کور که حتی در انتخاب دشمن و دوست خطا میکند. ...وقتی گرد و خاک ظلم بلند شده باشد و غبارش جلوی چشمها را گرفته باشد ، فاصله مظلوم و ظالم فقط یک خط باریک میشود. ...این جنگ داشت ما مردم سوریه را می کشت و هر دو طرف این ماجرا سوریه بود!.هم وطن ما راه را گم کرده و سر از خانه شیطان در آورده بود و داشت ما را قربانی میکرد. مهمان خانه ی کسی شده بود که میخواست ما خودمان را ویران کنیم، کسانی که نیاز داشتند آن همه زیبایی و تاریخ و امنیتی را که داشتیم ، به دست خودمان متلاشی کند.کسانی که می خواستند ما پاره پاره و تکه تکه شویم. همان هایی که خود شیطان شده بودند. ...معترضین حتی برای یک لحظه هم فکر نمی کردند وطنی که با کمک تروریستها خرابش میکردند، خانه همه ماست و سالها طول میکشد تا دوباره آن را بسازیم.(صفحه ۵۶_۶۷) 0 3 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 90 0 0 مغربی 1402/7/23 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 198 مردم یک شهر جنگ زده، زمان جنگ با امیدهایشان زندگی میکنند و بعد از جنگ، با حسرت هایشان. 0 0 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 97 ...اگر قراره به دست شما بمیریم، پس خودمون انتخاب میکنیم که چطور بمیریم! 0 0 مُتَوَسِم 1403/2/17 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 11 هر جراحتی داستانی دارد و زن ها خوب بلدند از جای زخم ها و ترمیم ها قصه بگویند. 0 5 محمّد صالحی بابادی 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 50 زنهایی که از مرگ برگشتهاند و از گرسنگی نمردهاند و محاصره و بمباران و شایعه و ترس از تعرّضْ آنها را نکشته، فرزندانی میزایند که هیچکدم از اینها در حافظهشان نیست. دخترانی که تکههای عزیزانشان را از ویرانههای خانههایشان بیرون کشیدهاند و غسل دادهاند، بزرگ و بالغ میشوند، عاشق میشوند، لباس بلند عروس میپوشند، برای دامادها ریز میخندند و چند سال بعد دخترانی به دنیا میآورند که کاستیها را به انتخاب پدر و مادرشان پیوند میزنند، نه جنگی که بر آنها رفته و جای زخمهای عمیقش را هنوز بر تن دارند. هر جراحتی داستانی دارد و زنها خوب بلدند از جای زخمها و ترمیمها قصّه بگویند. 0 1 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 89 0 1 نرجس رخشانی 1402/10/1 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 105 چقدر ذلیل بودند که با کشتن دختر بچه های بی دفاع احساس پیروزی می کردند. این عدالت نبود! آن ها با اسلحه به جنگ ما می آمدند؛ اما ما فقط قلم و دفتر و کتاب داشتیم. ما گرسنه و تشنه بودیم و بی دارو و آن ها سیر و سیراب و در فراوانی و رفاه. فکر میکنم در این جبهه ی نابرابر، ما حتی اگر کشته می شدیم، باز هم برنده بودیم. 0 2 مغربی 1402/7/23 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 175 در محاصره همیشه عمر شادی بسیار کوتاه تر از غم است. 0 5 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 80 ...زنی که کودکی را حمل میکند،نشانه زندگی است و نباید ناامید باشد. ...آن کسی که کینه داشت و ما را میکشت، به زبان دیگری حرف نمی زد که ما او را بشناسیم! او هم زبان ما بود! ... تاریخ نمی نویسد که جنگ و محاصره ، محبت و عشق نمی شناسد. ..."نبل" از آن بالا شبیه تن یکپارچه ما بود که با هر بمب، تکه ای از آن می سوخت ومجروح می شد. ... در تاریکی خانه هایمان دعا میکردیم که دشمنانمان فردا آرامتر از خواب بیدار شوند، ما یاد گرفته بودیم برای دشمن هم دعای خیر کنیم! ... هر روز سختی که بر ما میگذشت و از آن زنده بیرون می آمدیم، حس تولد دوباره داشتیم؛ عمری که باید آن را به بهترین نحو زندگی میکردیم.(صفحات ۷۰_۸۰) 0 0
بریده کتابهای باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری مغربی 1402/7/23 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 200 0 4 مغربی 1402/5/4 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 1 همیشه پیدا کردن حقیقت همین قدر سخت است. اگر چیزی به اسم حقیقت راحت در دسترستان قرار گرفت، به آن شک کنید. آنچه خیلی زود به دست شما رسیده، چیزی است که دیگرانی خواسته اند، شما آن را حقیقت بدانید. 0 1 مغربی 1402/5/4 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 1 0 2 مغربی 1402/5/4 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 1 گاهی موقعیت ها بیشتر از اتفاق ها آدم را وادار به تامل و تفکر می کنند. 0 2 محمّد صالحی بابادی 1402/9/19 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 10 تا امروز آنچه از جنگ سوریه روایت یا ثبت شده، مردانه است. انکارناپذیر است که همهچیز در خطّ اوّلِ جنگها مردانه باشد و وابسته به قدرت جسمانی. قدرت مردانه منجر به سلحشوری است در رویاروییهای سخت و نفسگیرِ طرفین. مردان خطّ اوّل ایستادهاند تا برای آنچه و آن کس که پشت سرشان دارند، خون و جان بدهند که مبادا «شهر» و «زن» که در شهر ساکن است، تصرّف شود. بهقول فردوسی: شبستانِ ما گر به دست آورند/ بر این نامداران شکست آورند. ناموس را اگر همان قانون و قواعد حاکم بر هستی بدانیم که همهچیز را منظّم میکند و ذات پنهان هر شهر است، گویا در جنگها، آن ذات پنهانی و قاعدهْ زن است. او حقیقتی است پوشیده، امّا موقعیّتی مرکزی دارد و باید مراقبت و حفظ شود. در واقع، حرمی است که اگر از دست برود، همهچیز از بین رفته است. درست مثل روح که از دست برود، بدن هم ناگزیر از هم میپاشد. انگار زین عین برپایی کلّ شهر است و مرز انتقال شهر، تصرّفِ اوست. 0 3 محمّد صالحی بابادی 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 45 نیمی از مدارس شهر بهخاطر کمبود کتاب، مهاجرتها، کشته شدن معلّمها و دانشآموزان تعطیل شده بود. برای همین، مساجد شهر را تبدیل به آموزشگاه کردیم. آفتاب که میزد، ما زنها، دست بچههایمان را میگرفتیم و سمت مساجد راه میافتادیم. چند نفرمان از بچهها مراقبت میکردند و بقیه مشغول مطالعه و مباحثه یا حفظ قرآن میدند. این کار ساده ما را از تنهایی و ترسی نجات میداد که همیشه با ما بود. کنار هم بودن، قلبهایمان را قدرتمند میکرد. اثرات همین کار سادۀ ما کمکم مردم و علمما را به این تصمیم رساند که باید دوباره مدرسهها و دانشگاههای شهر را باز کنند. درهای مدارس با همان امکانات کم باز شد. دختران ما دوباره مدرسه رفتن را شروع کردند. بسیاری از زنان «نبل» که قبل از محاصره هرگز قصد درس خواندن و ادامۀ تحصیل نداشتند، همپای دخترهای نوجوانشان در زمان محاصره به مساجد و دانشگاهها پناه بردند و شروع کردند به درس خواندن. شاید خندهدار به نظر بیاید که با وجود محاصره، جنگ روانی، ویرانی و گرسنگی، کسی دنبال علم و معرف برود؛ امّا ما آن روزها این کار عجیب را انجام دادیم. میدانستیم گرسنگی بیایمان است و بدون غذای ذهن، دیر یا زود، هم ما تسلیم دشمن میشویم هم بچههایمان. بعد از طلوع آفتاب با آتش در خانههایمان نانی برای سیر کردن جسم بچههایمان آماده میکریم: خودمان گندم آرد میکردیم، آرد خمیر میکردیم، آتش روشن میکردیم و نان میچختیم. همۀ اینها در حالی بود که بچههایمان با چشمهای معصومشان کنارمان مینشستند و انتظار میکشیدند تا این نان آماده شود و فقط کمی نان بخورند. بعد از تلاش برای پیدا کردن سبزیجات و زیتون و نان، سراغ دفتر و کتاب و قلممان میرفتیم و خسته و با دستهای سوخته، برای تأمین غذای ذهنشان مثل رود از خانههایمان سمت مساجد و دانشگاه جاری میشدیم. بچههایمان را به جای امنی میرساندیم و میرفتیم دانشگاه. زنانی در مساجد بودند که بچههای زنان دیگر را که قصد درس خواندن داشتند، نگه میداشتند. بعد از چند ساعت جدا شدن از جنگ، باز به خانه برمیگشتیم برای ایفای نقش مادری، خواهری یا همسری. این کتابها بودند که شبها بعد از آرامش بچهها از ترس بمباران شهر، برای قدرتمند ماندن، پناه خستگی ما زنها بودند. رنج آن روزها بزرگ بود و کلمات برای گفتنشان ظرفیّت مناسبی ندارند. سادهاش این است که ما زنان در آسایش و آرامش شهر خیلی چیزها را بلد نبودیم و محاصره مجبورمان کرد یاد بگیریم و به هم یاد بدهیم. 0 2 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 97 0 1 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 98 ...امید به زندگی از هر اسلحهای قدرتمندتر است. همین سلاح به ما توان می داد بتوانیم با مرگی زندگی کنیم که هر روز بر سرمان می بارید. 0 2 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 84 ...یک شیطان وسط این جنگ بود که نمیخواست این آتش سرد شود؛ یک نفر که آشوب در سرزمین امن من به نفعش بود. ...ما اعتقاد داشتیم روزی همه غم ها از بین میرود و جبهه کم جمعیت حق پیروز خواهد شد. ... ما فقط باید تا وقتی زنده بودیم ، شعله ضعیف اما گرمابخش امید را در دلها ی خودمان و دیگران روشن نگه می داشتیم که نفس سرد تروریست ها ، آن را خاموش نکند. ...شغل مردان شهر یک چیز بود : نگهبانی و دفاع ! و کار زنان دادن روحیه و شجاعت به بچه ها و مردها. 0 2 نرجس رخشانی 1402/10/1 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 1 در هیچ کجای دنیا نمیتوانی مدرسه و کودکان را بزنی و حس کنی خیلی قوی هستی بلکه بیشتر این نشان حقارت و کوچکی توست. 0 0 بهار .ص 1402/9/19 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 56 هیچ کس دقیقا نمیدانست ما زنان برنده جنگیم یا مسلحین، آنها انسان را میکشتند و ما به دنیا می آوردیم.کشتن آسان است؛اما زنده کردن سخت ترین کار دنیاست که از عهده هرکسی برنحمی آید. ...من یاد گرفته بودم معجزه های روزهای جنگ کوچک هستند.باید دنبال آنها گشت و پیدایشان کرد.باغچه کوچک من معجزه آن روزهای خانه ما بود. ...ما زنها یاد گرفته بودیم که شادی های کوچک، بهترین دوا و مرهم نامهربانی جنگند. ...جنگ کور است؛چنان کور که حتی در انتخاب دشمن و دوست خطا میکند. ...وقتی گرد و خاک ظلم بلند شده باشد و غبارش جلوی چشمها را گرفته باشد ، فاصله مظلوم و ظالم فقط یک خط باریک میشود. ...این جنگ داشت ما مردم سوریه را می کشت و هر دو طرف این ماجرا سوریه بود!.هم وطن ما راه را گم کرده و سر از خانه شیطان در آورده بود و داشت ما را قربانی میکرد. مهمان خانه ی کسی شده بود که میخواست ما خودمان را ویران کنیم، کسانی که نیاز داشتند آن همه زیبایی و تاریخ و امنیتی را که داشتیم ، به دست خودمان متلاشی کند.کسانی که می خواستند ما پاره پاره و تکه تکه شویم. همان هایی که خود شیطان شده بودند. ...معترضین حتی برای یک لحظه هم فکر نمی کردند وطنی که با کمک تروریستها خرابش میکردند، خانه همه ماست و سالها طول میکشد تا دوباره آن را بسازیم.(صفحه ۵۶_۶۷) 0 3 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 90 0 0 مغربی 1402/7/23 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 198 مردم یک شهر جنگ زده، زمان جنگ با امیدهایشان زندگی میکنند و بعد از جنگ، با حسرت هایشان. 0 0 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 97 ...اگر قراره به دست شما بمیریم، پس خودمون انتخاب میکنیم که چطور بمیریم! 0 0 مُتَوَسِم 1403/2/17 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 11 هر جراحتی داستانی دارد و زن ها خوب بلدند از جای زخم ها و ترمیم ها قصه بگویند. 0 5 محمّد صالحی بابادی 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 50 زنهایی که از مرگ برگشتهاند و از گرسنگی نمردهاند و محاصره و بمباران و شایعه و ترس از تعرّضْ آنها را نکشته، فرزندانی میزایند که هیچکدم از اینها در حافظهشان نیست. دخترانی که تکههای عزیزانشان را از ویرانههای خانههایشان بیرون کشیدهاند و غسل دادهاند، بزرگ و بالغ میشوند، عاشق میشوند، لباس بلند عروس میپوشند، برای دامادها ریز میخندند و چند سال بعد دخترانی به دنیا میآورند که کاستیها را به انتخاب پدر و مادرشان پیوند میزنند، نه جنگی که بر آنها رفته و جای زخمهای عمیقش را هنوز بر تن دارند. هر جراحتی داستانی دارد و زنها خوب بلدند از جای زخمها و ترمیمها قصّه بگویند. 0 1 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 89 0 1 نرجس رخشانی 1402/10/1 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 105 چقدر ذلیل بودند که با کشتن دختر بچه های بی دفاع احساس پیروزی می کردند. این عدالت نبود! آن ها با اسلحه به جنگ ما می آمدند؛ اما ما فقط قلم و دفتر و کتاب داشتیم. ما گرسنه و تشنه بودیم و بی دارو و آن ها سیر و سیراب و در فراوانی و رفاه. فکر میکنم در این جبهه ی نابرابر، ما حتی اگر کشته می شدیم، باز هم برنده بودیم. 0 2 مغربی 1402/7/23 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 175 در محاصره همیشه عمر شادی بسیار کوتاه تر از غم است. 0 5 بهار .ص 1402/9/21 باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری سمیه عالمی 3.4 21 صفحۀ 80 ...زنی که کودکی را حمل میکند،نشانه زندگی است و نباید ناامید باشد. ...آن کسی که کینه داشت و ما را میکشت، به زبان دیگری حرف نمی زد که ما او را بشناسیم! او هم زبان ما بود! ... تاریخ نمی نویسد که جنگ و محاصره ، محبت و عشق نمی شناسد. ..."نبل" از آن بالا شبیه تن یکپارچه ما بود که با هر بمب، تکه ای از آن می سوخت ومجروح می شد. ... در تاریکی خانه هایمان دعا میکردیم که دشمنانمان فردا آرامتر از خواب بیدار شوند، ما یاد گرفته بودیم برای دشمن هم دعای خیر کنیم! ... هر روز سختی که بر ما میگذشت و از آن زنده بیرون می آمدیم، حس تولد دوباره داشتیم؛ عمری که باید آن را به بهترین نحو زندگی میکردیم.(صفحات ۷۰_۸۰) 0 0