بریده‌ای از کتاب باغ های معلق؛ تجربه چهارسال محاصره به روایت هفت زن سوری اثر سمیه عالمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

ما مادران «نبل» و «الزهراء»، مثل مادران ایرانی و لبنانی نبودیم که فرهنگ جهاد و فداکاری و تقدیم فرزند را بشناسیم. آن‌ها تجربۀ زندگی در جنگ و تبعاتش را داشتند و باور داشتند که آزادی به‌قیمت خون به دست می‌آید. زنان سوریه پیش از آن این‌طور نبودند. نهایت دغدغۀ آن‌ها فقط فکر کردن و حرف زدن دربارۀ جهاد و شهادت بود، هیچ‌وقت آن را تمرین نکرده بودند. برای همین، نگران حال پسرانشان بودند و روزهای اوّل به آن ‌ها اجازۀ رفتن به میدان نمی‌دادند. امّا جنگ جدّی شده بود و تا پشت در خانه‌هایمان آمده بود. حتّی خودش را توی سفره‌های ما سهیم کرده بود. دیگر هیچ‌کس به امید درست شدن اوضاع دست روی دست نمی‌گذاشت و منتظر نمی‌ماند. با شگفتنی می‌دیدم که ایمان و عقیده‌ای که در فطرتِ همه بوده، چطور خیلی زود دوباره زنده شده بود و همه داشتند بی‌چشمداشت خودشان را آمادۀ فدا شدن برای شهر و دیگران می‌کردند. هر مردی که می‌توانست اسلحه حمل کند، بچه و همسر و مادر را گذاشته بود و رفته بود برای شکستن محاصره. مردها یا در جادۀ «حلب» بودند یا در دروازه‌های ورودی شهر. ما زن‌ها مانده بودیم و خانه‌ها و خیابان‌های خلوت نبل. باغ‌های معلَّق؛ سمیّه عالمی

ما مادران «نبل» و «الزهراء»، مثل مادران ایرانی و لبنانی نبودیم که فرهنگ جهاد و فداکاری و تقدیم فرزند را بشناسیم. آن‌ها تجربۀ زندگی در جنگ و تبعاتش را داشتند و باور داشتند که آزادی به‌قیمت خون به دست می‌آید. زنان سوریه پیش از آن این‌طور نبودند. نهایت دغدغۀ آن‌ها فقط فکر کردن و حرف زدن دربارۀ جهاد و شهادت بود، هیچ‌وقت آن را تمرین نکرده بودند. برای همین، نگران حال پسرانشان بودند و روزهای اوّل به آن ‌ها اجازۀ رفتن به میدان نمی‌دادند. امّا جنگ جدّی شده بود و تا پشت در خانه‌هایمان آمده بود. حتّی خودش را توی سفره‌های ما سهیم کرده بود. دیگر هیچ‌کس به امید درست شدن اوضاع دست روی دست نمی‌گذاشت و منتظر نمی‌ماند. با شگفتنی می‌دیدم که ایمان و عقیده‌ای که در فطرتِ همه بوده، چطور خیلی زود دوباره زنده شده بود و همه داشتند بی‌چشمداشت خودشان را آمادۀ فدا شدن برای شهر و دیگران می‌کردند. هر مردی که می‌توانست اسلحه حمل کند، بچه و همسر و مادر را گذاشته بود و رفته بود برای شکستن محاصره. مردها یا در جادۀ «حلب» بودند یا در دروازه‌های ورودی شهر. ما زن‌ها مانده بودیم و خانه‌ها و خیابان‌های خلوت نبل. باغ‌های معلَّق؛ سمیّه عالمی

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.