بریدههای کتاب سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار محمدرضا زاهدی 1404/1/13 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 110 این کتابهای نادان را که مدام میگویند وزن ندارد و رنگ یا طعم یا رایحه و حجم ندارد و دیده نمیشود صدای تو، زیر آن بید بلند که از شنیدن واژههایت جنون گرفت دفن کنید؛ به فتوای مرد غمگینی که هر شب آدینه بر ضریح صدایت دخیل میبندد. 0 0 محمدرضا زاهدی 1404/1/13 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 107 0 1 شهاب 1404/3/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 10 الیاس می گفت از میترا جدا شده چون میترا مثل استخر کوچک و کم عمقی بود که مدام سرت می خورد به دیواره هاش . به کف اش . نمی شد در او شنا کرد . نمی شد در او گردش کرد . می گفت آشنایی اش با میترا مثل ورود به کوچه ی بن بستی بود که دیر یا زود باید از آن بیرون می زد. 0 1 محمدرضا زاهدی 1404/1/13 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 120 راننده به او میگوید تهران شبیه فیلمی ست که هر وقت آدم آن را میبیند دلش میخواهد بزند زیر گریه اما همیشه از کسانی که دارند با او فیلم را تماشا میکنند، خجالت میکشد. 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/1/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 23 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/1/13 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 105 0 1 محمدرضا زاهدی 1404/1/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 12 0 0 فاطمه ارجمند 1403/10/15 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 1 0 1 محمدرضا زاهدی 1404/1/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 14 0 51 محمدرضا زاهدی 1404/1/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 110 0 0
بریدههای کتاب سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار محمدرضا زاهدی 1404/1/13 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 110 این کتابهای نادان را که مدام میگویند وزن ندارد و رنگ یا طعم یا رایحه و حجم ندارد و دیده نمیشود صدای تو، زیر آن بید بلند که از شنیدن واژههایت جنون گرفت دفن کنید؛ به فتوای مرد غمگینی که هر شب آدینه بر ضریح صدایت دخیل میبندد. 0 0 محمدرضا زاهدی 1404/1/13 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 107 0 1 شهاب 1404/3/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 10 الیاس می گفت از میترا جدا شده چون میترا مثل استخر کوچک و کم عمقی بود که مدام سرت می خورد به دیواره هاش . به کف اش . نمی شد در او شنا کرد . نمی شد در او گردش کرد . می گفت آشنایی اش با میترا مثل ورود به کوچه ی بن بستی بود که دیر یا زود باید از آن بیرون می زد. 0 1 محمدرضا زاهدی 1404/1/13 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 120 راننده به او میگوید تهران شبیه فیلمی ست که هر وقت آدم آن را میبیند دلش میخواهد بزند زیر گریه اما همیشه از کسانی که دارند با او فیلم را تماشا میکنند، خجالت میکشد. 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/1/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 23 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/1/13 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 105 0 1 محمدرضا زاهدی 1404/1/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 12 0 0 فاطمه ارجمند 1403/10/15 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 1 0 1 محمدرضا زاهدی 1404/1/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 14 0 51 محمدرضا زاهدی 1404/1/12 سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار مصطفی مستور 3.3 13 صفحۀ 110 0 0