بریدههای کتاب اعمال انسانی Satoru 1403/8/16 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 17 چرا باید برای کسانی که به دست سربازها کشته شده اند سرود ملی خواند؟ چرا پرچم کشور را روی تابوت ها میکشند؟ مگر خود ملت مرتکب قتل آنان نشده است؟ -اما این ژنرال ها شورشیان اونا قدرت رو به ناحق بدست گرفتن حتماً دیدی که تو روز روشن مردم رو کتک میزنن و حتی بهشون تیراندازی میکنن سربازا از دستورات مافوقشون پیروی میکنن. چطور میتونی اونا رو جزو ملت ما بدونی؟ 0 1 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 52 به زخم چرکین پهلویم فکر میکنم به گلوله ای که آنجا را شکافت آن سرمای عجیب و نیروی آن ضربه ی اولیه که فورا تبدیل به توده ای آتشین در درونم شد. به سوراخی که در پهلوی دیگرم ایجاد کرد از آنجا بیرون پرید، و خون داغ از بدنم به بیرون فواره زد. به تفنگی که از آن شلیک شد. به آن ماشه ی صاف و صیقلی به چشمانی که مرا زیر نظر گرفته بودند. به چشمان کسی که دستور شلیک را داد 0 1 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 87 آه، به سوی من بازگرد. آه وقتی نامت را صدا میکنم به سوی من بازگرد. بیش از این معطل نکن همین حالا به سوی من بازگرد بعد از مرگت، نتوانستم عزاداری کنم بنابراین این چشمانی که زمانی نظاره گر تو بودند زیارتگاه شدند. این گوشهایی که زمانی شنونده ی صدای تو بودند زیارتگاه شدند. این ریه هایی که استنشاق کننده ی نفس تو بودند زیارتگاه شدند. 0 1 Daydreamer 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 156 این سربازها هستند که مرگ تو باید روی دوششان سنگینی کند،نه او.پس چرا او زودتر از موعد پیر شده،خیلی سریع تر از بقیه دوستانش؟ 0 3 Satoru 1403/8/16 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 21 اگه بخوایم جلوی ورود سربازا به شهر رو بگیریم باید تعداد بیشتری از ما اونجا باشیم نباید تعدادمون از اینی که هست کمتر بشه... اوضاع اصلاً خوب نیست روز به روز تعداد تابوت ها بیشتر میشه مردم برای بیرون اومدن از خونه هاشون مرددن. « یعنی به اندازه کافی خون ریخته نشده؟ چطوری میخوان اون همه خون رو به سادگی لاپوشونی کنن؟ روح اموات دارن ما رو تماشا میکنن چشماشون کاملاً بازه.» 0 1 Daydreamer 1403/8/14 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 95 ممکن است تجربیات ما مشابه هم بوده باشد،اما اصلا باهم برابر نبود.تشریح چه فایدهای میتوانست داشته باشد؟چطور میتوانیم امیدوار باشیم که درک کنیم جینسو به تنهایی،چه زجری کشیده؟اینکه او در تمام آن سال ها،چه چیزی را در خودش نگه داشته؟ 0 3 Daydreamer 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 165 چرا توی این تاریکی راه میریم،بیا بریم اونجا که گل ها شکوفه دادن. 0 5 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 49 کاش می توانستم چشم هایم را ببندم کاش میتوانستم از دیدن جسدهایمان فرار کنم، آن گوشت گندیده ای که اکنون به یک توده ی واحد تبدیل شده بود، مانند لاشه ی پوسیده ی یک هیولای چند پا. کاش میتوانستم بخوابم خوابی درست و حسابی، نه این حالت گیجی خواب و بیداری کاش میتوانستم سراسیمه در ضمیر خودآگاه تاریکم فرو بروم کاش میتوانستم در رویاهایم پنهان شوم یا شاید در خاطره هایم. 0 1 Satoru 1403/8/26 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 124 وقتی کامیون از تپه پایین می رفت هم به ما گفتند که سرمان را پایین بگیریم. اما میدانید من آن زمان خیلی کم سن و سال بودم و به گمانم حس کنجکاوی بر من چیره شد من درست لبه ی کامیون زانو زده بودم و اگر گردنم را می چرخاندم می توانستم از طریق درز دیوارهای کامیون بیرون را ببینم من... من اصلا تصورش را هم نمیکردم که ما را در دانشگاه نگه داشته باشند. ساختمانی که ما را در آن نگه میداشتند سالن اجتماعات جدید دانشگاه بوده درست پشت زمین اور ان کی ایمان و دوستانم، آخر هفته ها در آنجا فوتبال بازی می گردیم. حالا با وجود ارتش که آنجا را اشغال کرده بود، هیچ اثری از زندگی انسانی در آن دیده نمی شد. فقط صدای غرش کامیون می آمد و جاده مانند قبرستان ساکت بود. 0 1 Satoru 1403/8/16 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 37 آخه سربازا برای چی باید بیان اینجا؟ مرده ها چه آسیبی میتونن بهشون برسونن؟ «به عقیده ی اونا حتی افراد مجروحی که روی تخت بیمارستان دراز کشیدن هم "اغتشاش گر" محسوب میشن و باید کارشون رو یه سره کنن» 0 1 Satoru 1403/8/26 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 133 این فکر از ذهنت گذشت که آنها به همه این تجهیزات چه نیازی دارند؟ ما که نمی توانیم بجنگیم هیچ سلاحی نداریم 0 2 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 54 اگر بعد از آمدنمان مهلت بیشتری به ما میدادند، آیا به جایی می رسیدیم که طرف مقابل را درک کنیم؟ آیا میتوانستیم تا جایی پیش برویم که بتوانیم چند کلمه با هم حرف بزنیم و افکارمان را با هم در میان بگذاریم؟ 0 2 김소희 1403/5/12 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 147 تو تابستان آن سال، مرده بودی. درحالی که از بدن من خون می رفت، جسم تو در حال پوسیدن بود و بخشی از زمین شده بودی. 0 2 Daydreamer 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 164 من از تابستون خوشم نمیاد ولی شبای تابستون رو دوست دارم. 0 1 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 83 سؤالی که برای ما پیش می آید این است: انسانیت چیست؟ چه باید بکنیم تا انسانیت را در معنای واقعی اش حفظ کنیم؟ 0 1 Satoru 1403/8/26 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 129 تو مثل من نیستی، سئونگ هی تو به وجودی الهی اعتقاد داری و به چیزی که ما به آن انسانیت میگوییم. تو هرگز نتوانستی مرا متقاعد کنی من هرگز نتوانستم وجود موجودی را باور کنم که با عشقی تمام و کمال مراقب ماست. من حتی یک بار هم موفق نشدم بدون اینکه کلمات در گلویم خشک شوند عبادت کنم گناهان ما را ببخش همانطور که ما کسانی که در حقمان اجحاف کردند را میبخشیم. من هیچ کس را نمیبخشم و کسی نیز مرا نمی بخشد. 0 12 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 112 این چیزی که ما بهش میگیم روح اصلاً یعنی چی؟ فقط به مفهوم غیر واقعیه؟ یا چیزی که شاید اصلا وجود نداشته باشه؟ یا نه یه چیزی مثل شیشه است؟ شیشه شفافه، درسته؟ و شکستنی ماهیت اصلی شیشه همینه و واسه همینه که باید با اشیایی که از شیشه ساخته میشن با احتیاط رفتار کرد. چون اگه بشکنن یا ترک بردارن یا لب پر بشن دیگه به درد نمیخورن درسته و باید بندازیشون دور ما هم قبلا از شیشه هایی بودیم که نمیشکست این حقیقت انقدر واضح و مبرهنه که ممکنه خودش هم از جنس شیشه باشه پس بهش که فکر میکنی می بینی که وقتی وجودمون از هم پاشیده شد ثابت شد که ما روح داشتیم که ما واقعاً انسان هایی از جنس شیشه بودیم. 0 3 Daydreamer 1403/8/14 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 99 اینطور نبود که ندانیم تعداد سربازان ارتش چقدر از ما بیشتر است.اما عجیب اینکه برایمان اهمیتی نداشت.از زمان آغاز قیام،حسی در درونم شکل گرفته بود،بزرگ تر از هر ارتشی. وجدان.وجدان،وحشتناک ترین چیز در دنیا. 0 1 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 116 هرگز به خودم اجازه نمیدهم فراموش کنم هر فردی که میبینم عضوی از این نژاد بشر است. این شامل شما هم میشود جناب پروفسور که دارید به شهادت من گوش میدهید. همانطور که شامل خود من هم میشود. هر روز زخم روی دستم را نگاه میکنم همان جایی که زمانی استخوانش نمایان شده بود و ترشحات شیری رنگی از زخم چرکینش بیرون میزد. هرگاه یک روان نویس مونامی میبینم نفسم بند میآید منتظرم تا زمان مرا همچون آبی گل آلود بشوید. منتظرم تا مرگ به سراغم بیاید و مرا پاک کند و از شر آن خاطرات مرگهای کثیف و ناخوشایند که روزها و شبهایم را زهر کرده خلاصم کند. من در حال جنگیدنم تنها هر روز با این موضوع که چرا زنده ماندم میجنگم با حقیقت انسانیتم میجنگم با این حقیقت که مرگ تنها راه فرار است می جنگم خب ،پروفسور به من بگویید که چه جوابی برای من دارید؟ شما که انسانی مثل من هستید. 0 2 Satoru 1403/8/26 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 142 آقای یون از تو خواسته به یاد آوری تا با آن خاطراتت روبرو شوی، تا به آنها شهادت بدهی اما چنین چیزی چطور ممکن است؟ چطور ممکن است به این حقیقت شهادت داد که چطور شکنجه شدم؟ که با قنداق تفنگ به گردنم می کوبیدند؟ به این حقیقت که وقتی خونریزی بند نمی آمد. و من در شوک فرو می رفتم، مجبور شدند مرا برای انتقال خون به بیمارستان ببرند؟ آیا می توان با این حقیقت روبرو شد که خونریزی من تا دو سال دیگر ادامه داشت و لخته خونی که در لوله رحمم شکل گرفته بود باعث شده من هرگز نتوانم بچه دار شوم؟ آیا میتوانم به این حقیقت شهادت دهم که به جایی رسیدم که رسیدم که نسبت به تماس فیزیکی خصوصاً از جانب جنس مذکر نفرتی بیمارگونه دارم؟ که وقتی کسی نوازشم میکند یا نگاهم میکند چنان داغ میشوم انگار آهن داغ به بدنم چسبانده باشند؟ آیا میشود به این حقیقت شهات داد که به جایی رسیدم که از بدن خودم یعنی اصلی ترین چیز متعلق به من، متنفر شده ام؟ که من عمداً هر گرما و محبتی که بیشتر از حد تحملم بود سرکوب کردم و از آن فرار کردم؟ به جایی سردتر، امنتر، صرفا برای زنده ماندن 0 1
بریدههای کتاب اعمال انسانی Satoru 1403/8/16 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 17 چرا باید برای کسانی که به دست سربازها کشته شده اند سرود ملی خواند؟ چرا پرچم کشور را روی تابوت ها میکشند؟ مگر خود ملت مرتکب قتل آنان نشده است؟ -اما این ژنرال ها شورشیان اونا قدرت رو به ناحق بدست گرفتن حتماً دیدی که تو روز روشن مردم رو کتک میزنن و حتی بهشون تیراندازی میکنن سربازا از دستورات مافوقشون پیروی میکنن. چطور میتونی اونا رو جزو ملت ما بدونی؟ 0 1 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 52 به زخم چرکین پهلویم فکر میکنم به گلوله ای که آنجا را شکافت آن سرمای عجیب و نیروی آن ضربه ی اولیه که فورا تبدیل به توده ای آتشین در درونم شد. به سوراخی که در پهلوی دیگرم ایجاد کرد از آنجا بیرون پرید، و خون داغ از بدنم به بیرون فواره زد. به تفنگی که از آن شلیک شد. به آن ماشه ی صاف و صیقلی به چشمانی که مرا زیر نظر گرفته بودند. به چشمان کسی که دستور شلیک را داد 0 1 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 87 آه، به سوی من بازگرد. آه وقتی نامت را صدا میکنم به سوی من بازگرد. بیش از این معطل نکن همین حالا به سوی من بازگرد بعد از مرگت، نتوانستم عزاداری کنم بنابراین این چشمانی که زمانی نظاره گر تو بودند زیارتگاه شدند. این گوشهایی که زمانی شنونده ی صدای تو بودند زیارتگاه شدند. این ریه هایی که استنشاق کننده ی نفس تو بودند زیارتگاه شدند. 0 1 Daydreamer 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 156 این سربازها هستند که مرگ تو باید روی دوششان سنگینی کند،نه او.پس چرا او زودتر از موعد پیر شده،خیلی سریع تر از بقیه دوستانش؟ 0 3 Satoru 1403/8/16 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 21 اگه بخوایم جلوی ورود سربازا به شهر رو بگیریم باید تعداد بیشتری از ما اونجا باشیم نباید تعدادمون از اینی که هست کمتر بشه... اوضاع اصلاً خوب نیست روز به روز تعداد تابوت ها بیشتر میشه مردم برای بیرون اومدن از خونه هاشون مرددن. « یعنی به اندازه کافی خون ریخته نشده؟ چطوری میخوان اون همه خون رو به سادگی لاپوشونی کنن؟ روح اموات دارن ما رو تماشا میکنن چشماشون کاملاً بازه.» 0 1 Daydreamer 1403/8/14 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 95 ممکن است تجربیات ما مشابه هم بوده باشد،اما اصلا باهم برابر نبود.تشریح چه فایدهای میتوانست داشته باشد؟چطور میتوانیم امیدوار باشیم که درک کنیم جینسو به تنهایی،چه زجری کشیده؟اینکه او در تمام آن سال ها،چه چیزی را در خودش نگه داشته؟ 0 3 Daydreamer 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 165 چرا توی این تاریکی راه میریم،بیا بریم اونجا که گل ها شکوفه دادن. 0 5 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 49 کاش می توانستم چشم هایم را ببندم کاش میتوانستم از دیدن جسدهایمان فرار کنم، آن گوشت گندیده ای که اکنون به یک توده ی واحد تبدیل شده بود، مانند لاشه ی پوسیده ی یک هیولای چند پا. کاش میتوانستم بخوابم خوابی درست و حسابی، نه این حالت گیجی خواب و بیداری کاش میتوانستم سراسیمه در ضمیر خودآگاه تاریکم فرو بروم کاش میتوانستم در رویاهایم پنهان شوم یا شاید در خاطره هایم. 0 1 Satoru 1403/8/26 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 124 وقتی کامیون از تپه پایین می رفت هم به ما گفتند که سرمان را پایین بگیریم. اما میدانید من آن زمان خیلی کم سن و سال بودم و به گمانم حس کنجکاوی بر من چیره شد من درست لبه ی کامیون زانو زده بودم و اگر گردنم را می چرخاندم می توانستم از طریق درز دیوارهای کامیون بیرون را ببینم من... من اصلا تصورش را هم نمیکردم که ما را در دانشگاه نگه داشته باشند. ساختمانی که ما را در آن نگه میداشتند سالن اجتماعات جدید دانشگاه بوده درست پشت زمین اور ان کی ایمان و دوستانم، آخر هفته ها در آنجا فوتبال بازی می گردیم. حالا با وجود ارتش که آنجا را اشغال کرده بود، هیچ اثری از زندگی انسانی در آن دیده نمی شد. فقط صدای غرش کامیون می آمد و جاده مانند قبرستان ساکت بود. 0 1 Satoru 1403/8/16 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 37 آخه سربازا برای چی باید بیان اینجا؟ مرده ها چه آسیبی میتونن بهشون برسونن؟ «به عقیده ی اونا حتی افراد مجروحی که روی تخت بیمارستان دراز کشیدن هم "اغتشاش گر" محسوب میشن و باید کارشون رو یه سره کنن» 0 1 Satoru 1403/8/26 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 133 این فکر از ذهنت گذشت که آنها به همه این تجهیزات چه نیازی دارند؟ ما که نمی توانیم بجنگیم هیچ سلاحی نداریم 0 2 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 54 اگر بعد از آمدنمان مهلت بیشتری به ما میدادند، آیا به جایی می رسیدیم که طرف مقابل را درک کنیم؟ آیا میتوانستیم تا جایی پیش برویم که بتوانیم چند کلمه با هم حرف بزنیم و افکارمان را با هم در میان بگذاریم؟ 0 2 김소희 1403/5/12 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 147 تو تابستان آن سال، مرده بودی. درحالی که از بدن من خون می رفت، جسم تو در حال پوسیدن بود و بخشی از زمین شده بودی. 0 2 Daydreamer 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 164 من از تابستون خوشم نمیاد ولی شبای تابستون رو دوست دارم. 0 1 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 83 سؤالی که برای ما پیش می آید این است: انسانیت چیست؟ چه باید بکنیم تا انسانیت را در معنای واقعی اش حفظ کنیم؟ 0 1 Satoru 1403/8/26 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 129 تو مثل من نیستی، سئونگ هی تو به وجودی الهی اعتقاد داری و به چیزی که ما به آن انسانیت میگوییم. تو هرگز نتوانستی مرا متقاعد کنی من هرگز نتوانستم وجود موجودی را باور کنم که با عشقی تمام و کمال مراقب ماست. من حتی یک بار هم موفق نشدم بدون اینکه کلمات در گلویم خشک شوند عبادت کنم گناهان ما را ببخش همانطور که ما کسانی که در حقمان اجحاف کردند را میبخشیم. من هیچ کس را نمیبخشم و کسی نیز مرا نمی بخشد. 0 12 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 112 این چیزی که ما بهش میگیم روح اصلاً یعنی چی؟ فقط به مفهوم غیر واقعیه؟ یا چیزی که شاید اصلا وجود نداشته باشه؟ یا نه یه چیزی مثل شیشه است؟ شیشه شفافه، درسته؟ و شکستنی ماهیت اصلی شیشه همینه و واسه همینه که باید با اشیایی که از شیشه ساخته میشن با احتیاط رفتار کرد. چون اگه بشکنن یا ترک بردارن یا لب پر بشن دیگه به درد نمیخورن درسته و باید بندازیشون دور ما هم قبلا از شیشه هایی بودیم که نمیشکست این حقیقت انقدر واضح و مبرهنه که ممکنه خودش هم از جنس شیشه باشه پس بهش که فکر میکنی می بینی که وقتی وجودمون از هم پاشیده شد ثابت شد که ما روح داشتیم که ما واقعاً انسان هایی از جنس شیشه بودیم. 0 3 Daydreamer 1403/8/14 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 99 اینطور نبود که ندانیم تعداد سربازان ارتش چقدر از ما بیشتر است.اما عجیب اینکه برایمان اهمیتی نداشت.از زمان آغاز قیام،حسی در درونم شکل گرفته بود،بزرگ تر از هر ارتشی. وجدان.وجدان،وحشتناک ترین چیز در دنیا. 0 1 Satoru 1403/8/20 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 116 هرگز به خودم اجازه نمیدهم فراموش کنم هر فردی که میبینم عضوی از این نژاد بشر است. این شامل شما هم میشود جناب پروفسور که دارید به شهادت من گوش میدهید. همانطور که شامل خود من هم میشود. هر روز زخم روی دستم را نگاه میکنم همان جایی که زمانی استخوانش نمایان شده بود و ترشحات شیری رنگی از زخم چرکینش بیرون میزد. هرگاه یک روان نویس مونامی میبینم نفسم بند میآید منتظرم تا زمان مرا همچون آبی گل آلود بشوید. منتظرم تا مرگ به سراغم بیاید و مرا پاک کند و از شر آن خاطرات مرگهای کثیف و ناخوشایند که روزها و شبهایم را زهر کرده خلاصم کند. من در حال جنگیدنم تنها هر روز با این موضوع که چرا زنده ماندم میجنگم با حقیقت انسانیتم میجنگم با این حقیقت که مرگ تنها راه فرار است می جنگم خب ،پروفسور به من بگویید که چه جوابی برای من دارید؟ شما که انسانی مثل من هستید. 0 2 Satoru 1403/8/26 اعمال انسانی هان کانگ 3.9 2 صفحۀ 142 آقای یون از تو خواسته به یاد آوری تا با آن خاطراتت روبرو شوی، تا به آنها شهادت بدهی اما چنین چیزی چطور ممکن است؟ چطور ممکن است به این حقیقت شهادت داد که چطور شکنجه شدم؟ که با قنداق تفنگ به گردنم می کوبیدند؟ به این حقیقت که وقتی خونریزی بند نمی آمد. و من در شوک فرو می رفتم، مجبور شدند مرا برای انتقال خون به بیمارستان ببرند؟ آیا می توان با این حقیقت روبرو شد که خونریزی من تا دو سال دیگر ادامه داشت و لخته خونی که در لوله رحمم شکل گرفته بود باعث شده من هرگز نتوانم بچه دار شوم؟ آیا میتوانم به این حقیقت شهادت دهم که به جایی رسیدم که رسیدم که نسبت به تماس فیزیکی خصوصاً از جانب جنس مذکر نفرتی بیمارگونه دارم؟ که وقتی کسی نوازشم میکند یا نگاهم میکند چنان داغ میشوم انگار آهن داغ به بدنم چسبانده باشند؟ آیا میشود به این حقیقت شهات داد که به جایی رسیدم که از بدن خودم یعنی اصلی ترین چیز متعلق به من، متنفر شده ام؟ که من عمداً هر گرما و محبتی که بیشتر از حد تحملم بود سرکوب کردم و از آن فرار کردم؟ به جایی سردتر، امنتر، صرفا برای زنده ماندن 0 1