بریده‌های کتاب اعمال انسانی

Satoru

Satoru

1403/8/26

بریدۀ کتاب

صفحۀ 142

آقای یون از تو خواسته به یاد آوری تا با آن خاطراتت روبرو شوی، تا به آنها شهادت بدهی اما چنین چیزی چطور ممکن است؟ چطور ممکن است به این حقیقت شهادت داد که چطور شکنجه شدم؟ که با قنداق تفنگ به گردنم می کوبیدند؟ به این حقیقت که وقتی خونریزی بند نمی آمد. و من در شوک فرو می رفتم، مجبور شدند مرا برای انتقال خون به بیمارستان ببرند؟ آیا می توان با این حقیقت روبرو شد که خونریزی من تا دو سال دیگر ادامه داشت و لخته خونی که در لوله رحمم شکل گرفته بود باعث شده من هرگز نتوانم بچه دار شوم؟ آیا میتوانم به این حقیقت شهادت دهم که به جایی رسیدم که رسیدم که نسبت به تماس‌ فیزیکی خصوصاً از جانب جنس مذکر نفرتی بیمارگونه دارم؟ که وقتی کسی نوازشم میکند یا نگاهم میکند چنان داغ میشوم انگار آهن داغ به بدنم چسبانده باشند؟ آیا میشود به این حقیقت شهات داد که به جایی رسیدم که از بدن خودم یعنی اصلی ترین چیز متعلق به من، متنفر شده ام؟ که من عمداً هر گرما و محبتی که بیشتر از حد تحملم بود سرکوب کردم و از آن فرار کردم؟ به جایی سردتر، امن‌تر، صرفا برای زنده ماندن

1