بریدههای کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3) Maryam 🌱 1403/7/27 هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3) جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 210 ~اسنیپ با حالتی سرد و خشک~ گفت: - دوشیزه گرنجر، من تعیین میکنم که چه درسی رو بخونیم نه شما. حالا همه صفحه سیصد و نود و چهار کتابتونو باز کنین. 0 1 فهیمه پورمحمدی 1403/7/8 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 357 0 30 سیدحسین موسوی 1402/12/12 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 124 دنبال من بیایید دوستان عزیز، یا به هدفمان میرسیم یا در راه رسیدن به آن شجاعانه کشته میشویم. 0 10 سیدحسین موسوی 1402/12/12 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 129 آهای عزیزم، وقتی اولین فنجانت را شکستی خواهش میکنم از فنجانهای گل آبی بردار. آخه من از رنگ صورتی خوشم میاد. 😅😁😁😁 0 7 سیدحسین موسوی 1402/12/11 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 94 من دنبال دردسر نمیگردم. همیشه دردسر دنبال من میاد. چقد حق 🥹🥹 11 10 سیدحسین موسوی 1402/12/11 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 85 0 13 فرفری موی غزلساز 1404/1/17 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 488 تو فکر میکنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن ما رو تنها میگذارن؟ مگه هر موقع که توی دردسر میافتیم واضحتر از همیشه اونا رو به یاد نمیاریم؟ 0 28 دختر خونده ی سیلکو:) 1403/5/8 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 488 << تو فکر میکنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن مارو تنها میگذارن؟ مگه هرموقع توی دردسر میافتیم واضحتر از همیشه اونارو به یاد نمیاریم؟ >> 0 26 فاطمه رحمانیفر 1403/10/1 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 297 وود: میتونی یه نیمبوس دو هزار و یک بخری، از همونایی که مالفوی داره. هری با صراحت گفت: من چیزی رو که مالفوی میپسنده نمیخرم! 0 2 فرفری موی غزلساز 1404/1/17 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 487 همیشه عواقب اعمال ما خیلی پیچیده و متنوعه و اصلاً نمیشه پیشبینی کرد که چه چیزی در آینده پیش میاد. 0 3 سیریوس بلک 1404/1/4 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 94 -چرا باید دنبال کسی برم که میدونم میخواد منو بکشه؟ 0 2 فاطمه رحمانیفر 1403/10/2 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 328 هاگرید: هیچ انتظار نداشتم برای یه جارو و یه موش بیشتر از دوستتون ارزش قائل باشین! 0 10 هانیه 1403/6/18 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 81 +برای چی باید ادب بشیم؟ ادب و تربیت همهی لذت های زندگی رو از بین میبره :) 4 2 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪 1404/1/26 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 191 چیزی که بیشتر از همه تو رو می ترسونه خود ترسه! 0 41 فاطمه رحمانیفر 1403/10/2 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 344 0 3 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪 1404/1/26 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 488 تو فکر می کنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن ما رو تنها می گذارن؟ مگه هر موقع که توی دردسر می افتیم واضح تر از همیشه اونا رو به یاد نمیاریم؟ 1 14 ریحانه 1403/11/24 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 191 -این معنیش اینه که چیزی که بیشتر از همه تورو میترسونه خود ترسه! خیلی باهوشی،هری! 0 3 فصل کتاب 1403/6/30 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 488 هری سرش رو بلند کرد و گفت: _ دیشب فکر میکردم... پدرم سپر مدافعمو درست کرده. منظورم اینه که وقتی خودمو اون طرف دریاچه دیدم... فکر کردم دارم اونو میبینم. دامبلدور به نرمی گفت: _ اشتباه به جایی بوده میدونم که از بس این حرف رو شنیدی خسته شدی ولی هری تو شباهت فوقالعادهای به جیمز داری. فقط چشمهات... شبیه مادرته. هری با ناراحتی سرش رو تکون داد و گفت: _ خیلی احمقانهس. نمیدونم چرا فکر کردم اونو دیدهم. خب آخه... من که میدونستم اون مرده... _ تو فکر میکنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن ما رو تنها میگذارن؟ مگه هر موقع که توی دردسر میافتیم واضحتر از همیشه اونا رو به یاد نمیاریم؟ هری، پدرت در وجود تو زندهس و هر وقت به وجود اون نیاز داشته باشی در وجودت متجلی میشه. پس فکر میکنی چرا تونستی اون سپر مدافع رو با اون شکل درست کنی. دیشب شاخدار دوباره در محوطه جولان داده. مدتی طول کشید تا هری منظور دامبلدور را درک کرد. 0 2 فصل کتاب 1403/6/30 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 476 هری که نفس نفس میزد گفت: _ سیریوس، بهتره زودتر بری. هر لحظه ممکنه به دفتر فیلتویک برسن و بفهمن تو فرار کردی. کج منقار چنگالهایش را به زمین کشید و سرش را تکان داد. سیریوس در آخرین لحظات گفت: _ اون یکی پسره چی شد؟رون بود؟ _ حالش خوب میشه. هنوز به هوش نیومده. ولی خانم پامفری گفت میتونه معالجش کنه. برو دیگه، زود باش! ولی بلک که هنوز به هری خیره نگاه میکرد گفت: _ چطوری میتونم ازت تشکر کنم... هری و هرمیون یکصدا فریادزدند: _ برو! بلک دور زد و گفت: _ دوباره همدیگر رو میبینیم... هری، الحق که پسر پدرتی... 0 2 باران هاشمی 1402/11/20 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 300 هری سرش را تکان داد. زیر لب گفت:« تصور اینکه ممکنه اون باشه احمقانه بود. آخه خب میدونستم که مرده.» «فکر میکنی رفتگانی که دوستشون داشتیم واقعا از ما جدا میشن؟ فکر نمیکنی هنگام رویارویی با مشکلات بزرگ، دقیقتر از هر زمان دیگهای اون ها رو به یاد میآریم؟ پدرت در وجود تو زندهست هری و وقتی به حضورش نیاز داری، آشکارتر از هر زمان دیگهای خودش رو نشون میده. اگه اینطور نبود، پس چطور ممکن بود بتونی پتروناسی به اون شکل خاص ظاهر کنی؟ شاخ دراز دیشب دوباره جون گرفت.» 0 4
بریدههای کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3) Maryam 🌱 1403/7/27 هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3) جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 210 ~اسنیپ با حالتی سرد و خشک~ گفت: - دوشیزه گرنجر، من تعیین میکنم که چه درسی رو بخونیم نه شما. حالا همه صفحه سیصد و نود و چهار کتابتونو باز کنین. 0 1 فهیمه پورمحمدی 1403/7/8 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 357 0 30 سیدحسین موسوی 1402/12/12 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 124 دنبال من بیایید دوستان عزیز، یا به هدفمان میرسیم یا در راه رسیدن به آن شجاعانه کشته میشویم. 0 10 سیدحسین موسوی 1402/12/12 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 129 آهای عزیزم، وقتی اولین فنجانت را شکستی خواهش میکنم از فنجانهای گل آبی بردار. آخه من از رنگ صورتی خوشم میاد. 😅😁😁😁 0 7 سیدحسین موسوی 1402/12/11 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 94 من دنبال دردسر نمیگردم. همیشه دردسر دنبال من میاد. چقد حق 🥹🥹 11 10 سیدحسین موسوی 1402/12/11 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 85 0 13 فرفری موی غزلساز 1404/1/17 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 488 تو فکر میکنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن ما رو تنها میگذارن؟ مگه هر موقع که توی دردسر میافتیم واضحتر از همیشه اونا رو به یاد نمیاریم؟ 0 28 دختر خونده ی سیلکو:) 1403/5/8 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 488 << تو فکر میکنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن مارو تنها میگذارن؟ مگه هرموقع توی دردسر میافتیم واضحتر از همیشه اونارو به یاد نمیاریم؟ >> 0 26 فاطمه رحمانیفر 1403/10/1 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 297 وود: میتونی یه نیمبوس دو هزار و یک بخری، از همونایی که مالفوی داره. هری با صراحت گفت: من چیزی رو که مالفوی میپسنده نمیخرم! 0 2 فرفری موی غزلساز 1404/1/17 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 487 همیشه عواقب اعمال ما خیلی پیچیده و متنوعه و اصلاً نمیشه پیشبینی کرد که چه چیزی در آینده پیش میاد. 0 3 سیریوس بلک 1404/1/4 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 94 -چرا باید دنبال کسی برم که میدونم میخواد منو بکشه؟ 0 2 فاطمه رحمانیفر 1403/10/2 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 328 هاگرید: هیچ انتظار نداشتم برای یه جارو و یه موش بیشتر از دوستتون ارزش قائل باشین! 0 10 هانیه 1403/6/18 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 81 +برای چی باید ادب بشیم؟ ادب و تربیت همهی لذت های زندگی رو از بین میبره :) 4 2 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪 1404/1/26 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 191 چیزی که بیشتر از همه تو رو می ترسونه خود ترسه! 0 41 فاطمه رحمانیفر 1403/10/2 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 344 0 3 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪 1404/1/26 هری پاتر و زندانی آزکابان جلد 3 جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 488 تو فکر می کنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن ما رو تنها می گذارن؟ مگه هر موقع که توی دردسر می افتیم واضح تر از همیشه اونا رو به یاد نمیاریم؟ 1 14 ریحانه 1403/11/24 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 191 -این معنیش اینه که چیزی که بیشتر از همه تورو میترسونه خود ترسه! خیلی باهوشی،هری! 0 3 فصل کتاب 1403/6/30 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 488 هری سرش رو بلند کرد و گفت: _ دیشب فکر میکردم... پدرم سپر مدافعمو درست کرده. منظورم اینه که وقتی خودمو اون طرف دریاچه دیدم... فکر کردم دارم اونو میبینم. دامبلدور به نرمی گفت: _ اشتباه به جایی بوده میدونم که از بس این حرف رو شنیدی خسته شدی ولی هری تو شباهت فوقالعادهای به جیمز داری. فقط چشمهات... شبیه مادرته. هری با ناراحتی سرش رو تکون داد و گفت: _ خیلی احمقانهس. نمیدونم چرا فکر کردم اونو دیدهم. خب آخه... من که میدونستم اون مرده... _ تو فکر میکنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن ما رو تنها میگذارن؟ مگه هر موقع که توی دردسر میافتیم واضحتر از همیشه اونا رو به یاد نمیاریم؟ هری، پدرت در وجود تو زندهس و هر وقت به وجود اون نیاز داشته باشی در وجودت متجلی میشه. پس فکر میکنی چرا تونستی اون سپر مدافع رو با اون شکل درست کنی. دیشب شاخدار دوباره در محوطه جولان داده. مدتی طول کشید تا هری منظور دامبلدور را درک کرد. 0 2 فصل کتاب 1403/6/30 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 476 هری که نفس نفس میزد گفت: _ سیریوس، بهتره زودتر بری. هر لحظه ممکنه به دفتر فیلتویک برسن و بفهمن تو فرار کردی. کج منقار چنگالهایش را به زمین کشید و سرش را تکان داد. سیریوس در آخرین لحظات گفت: _ اون یکی پسره چی شد؟رون بود؟ _ حالش خوب میشه. هنوز به هوش نیومده. ولی خانم پامفری گفت میتونه معالجش کنه. برو دیگه، زود باش! ولی بلک که هنوز به هری خیره نگاه میکرد گفت: _ چطوری میتونم ازت تشکر کنم... هری و هرمیون یکصدا فریادزدند: _ برو! بلک دور زد و گفت: _ دوباره همدیگر رو میبینیم... هری، الحق که پسر پدرتی... 0 2 باران هاشمی 1402/11/20 هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ 4.6 92 صفحۀ 300 هری سرش را تکان داد. زیر لب گفت:« تصور اینکه ممکنه اون باشه احمقانه بود. آخه خب میدونستم که مرده.» «فکر میکنی رفتگانی که دوستشون داشتیم واقعا از ما جدا میشن؟ فکر نمیکنی هنگام رویارویی با مشکلات بزرگ، دقیقتر از هر زمان دیگهای اون ها رو به یاد میآریم؟ پدرت در وجود تو زندهست هری و وقتی به حضورش نیاز داری، آشکارتر از هر زمان دیگهای خودش رو نشون میده. اگه اینطور نبود، پس چطور ممکن بود بتونی پتروناسی به اون شکل خاص ظاهر کنی؟ شاخ دراز دیشب دوباره جون گرفت.» 0 4