بریدههای کتاب ۱۹۸۴ سیده محدثه موسوی 1403/9/25 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 117 وینستن با آمیزهای از حیرت به بیهودگی رنج و ترس در زندگی فکر کرد، خیانتِ جسم انسان که درست وقتی به کوششی استثنایی نیاز داریم، همیشه سرجایش میخکوب میشود. ... ناگهان به ذهنش خطور کرد که در لحظات سرنوشتساز هرگز با دشمنی خارجی نمیجنگیم، بلکه همیشه با جسم خودمان درگیر میشویم. 0 6 Mahdiyar 1403/5/1 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 86 میفهمم <چگونه> ؛ ولی نمیفهمم <چرا> . 0 4 نشر نیلوفر 1404/2/24 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 43 1 11 پانیذ مالکی 1402/12/6 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 93 یگانه مقصود به رسمیت شناخته شده ی ازدواج این بود که برای خدمت به حزب بچه بیاورند. آمیزش جنسی را باید به چشم عملی بیاهمیت و کمو و بیش ناخوشایند نگاه میکردند، مثل دوایی تلخ. 1 6 ماهان خلیلی 1404/3/6 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 164 برخلاف وینستون، او به خوبی پی برده بود مقصود غایی حزب از تنزهطلبی جنسی چیست. نکته صرفا این نبود که غریزهی جنسی دنیای مستقل خویش را میآفرید که بیرون از سلطه حزب جای میگرفت و اژ این رو باید در صورت امکان نابود میشد. مهمتر این بود که که محرومیت جنسی باعث ایجاد هیستری میشد که مطلوب بود، زیرا میتوانست به جنون جنگ و پرستش پیشوا بدل شود. دختره اینطور توضیح داد:«آدم که انرژیش رو تخلیه میکنه بعدش احساس خوشبختی بهش دست میده و هیچی واسش اهمیت نداره. برای اونها قابل تحمل نیست که آدم همچی حالی پیدا کنه. اونها میخوان آدم مدام لبریز انرژی باشه. همه این رژه رفتنهای چپ و راست و و هورا کشیدنها و پرچم تکوندادنها جبران تمنای جنسی ترشیدهست. اگه آدم از درون شاد باشه و احساس خوشبختی بکنه، چرا باید محض خاطر برادر بزرگ و برنامههای سه ساله و „دو دقیه نفرت‟ و مابقی چرندیات مردهشوربردشون به هیجان بیاد؟» 0 11 Mahdiyar 1403/5/1 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 37 《در جایی که دیگر اثری از تاریکی نیست با همدیگر ملاقات خواهیم کرد . 》 0 1 Arash 1403/5/18 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 200 اگه با تمام وجود احساس کنی انسان موندن ارزش داره، حتی اگه هیچ نتیجه ای ازش به بار نیاد، شکست شون داده ای. 0 9 پانیذ مالکی 1402/12/5 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 71 رایجتر این بود که اگر افرادی اسباب ناخرسندی حزب را فراهم آورند بیسر و صدا ناپدید شوند و دیگر کسی اسمشان را هم نشنود. 2 12 برنا 1402/12/17 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 38 《هرکس گذشته را کنترل کند،آینده را در دست دارد و کسی که حال را کنترل می کند،گذشته را کنترل کرده است.》و بدین ترتیب،گذشته که ذاتاً تغییر ناپذیر است،تغییر می کرد.ساده بود و یگانه کاری که باید انجام می دادند کنترل حافظهی مردم بود،که به آن《کنترل واقعیت》و یا در زبان نوین《دوگانه باوری 》می گفتند. 0 4 Hooman Arabnejad 1403/10/16 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 75 آنچه از ایشان (رنجبران(حزب کارگر)) میخواستند، حب وطن بدوی بود که بتوان در صورت لزوم با توسل به آن وادارشان ساخت ساعت کار بیشتر یا سهميهی کمتری بپذیرند. حتی وقتی ناراضی میشدند، نارضایتی آنها ره به جایی نمیبرد. 0 4 Arash 1403/5/17 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 58 آدم رویدادهای سترگی را به یاد می آورد که به احتمال زیاد اتفاق نیفتاده بودند، آدم جزئیات وقایعی را به یاد می آورد که از باز آفریدن حال و هوای شان عاجز بود و دوره های خالی بسیاری بودند که آدم نمی توانست تکلیف شان را روشن کند. 0 10 Mahdiyar 1403/5/1 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 16 برادر بزرگ مراقب توست 0 1 نرگس کلانتر 1404/1/1 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 15 اگر آیندگان مانند اکنونیان باشند که به او گوش نخواهند داد و اگر توفیری داشته باشند آن وقت دیگر نگرانی اش بی معنی می شود. 0 0 سپهر ناصری 1402/12/16 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 41 کسی که گذشته را کنترل کند آینده را کنترل میکند، و کسی که حال را کنترل کند گذشته را کنترل میکند 0 36 joiboy 1404/1/24 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 91 مشخصهی اصلی زندگی مدرن خشونت و ناامنی آن نبود، بلکه صرفا خالی بودنش بود، دلگیر بودنش، بی مزگیاش. 0 6 ماهان خلیلی 1404/2/13 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 97 اگر امیدی باشد، باید نزد پرولترها نهفته باشد، زیرا فقط آنجا، میان آن فوج عظیم انسانهای نادیده گرفته شده، هشتاد و پنج درصد جمعیت اقیانوسیه، میتوانست نیرویی پدید آید که حزب را نابود کند 1 10 سید امید حسینی 1403/3/4 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 37 0 21 سمانـہ 1404/3/29 1984: میراث ادبیات باستانی جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 188 او با خودش اندیشید بهترین کتابها آنهایی هستند که دانستههایت را به خودت میگویند. 0 4 غزل✨ 1403/5/20 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 60 3 17 joiboy 1404/1/24 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 93 همهچیز درمیان غبار محو میشد. گذشته پاک شده بود، پاک شدن از یاد رفته بود، دروغ حقیقت شده بود. 0 5
بریدههای کتاب ۱۹۸۴ سیده محدثه موسوی 1403/9/25 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 117 وینستن با آمیزهای از حیرت به بیهودگی رنج و ترس در زندگی فکر کرد، خیانتِ جسم انسان که درست وقتی به کوششی استثنایی نیاز داریم، همیشه سرجایش میخکوب میشود. ... ناگهان به ذهنش خطور کرد که در لحظات سرنوشتساز هرگز با دشمنی خارجی نمیجنگیم، بلکه همیشه با جسم خودمان درگیر میشویم. 0 6 Mahdiyar 1403/5/1 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 86 میفهمم <چگونه> ؛ ولی نمیفهمم <چرا> . 0 4 نشر نیلوفر 1404/2/24 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 43 1 11 پانیذ مالکی 1402/12/6 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 93 یگانه مقصود به رسمیت شناخته شده ی ازدواج این بود که برای خدمت به حزب بچه بیاورند. آمیزش جنسی را باید به چشم عملی بیاهمیت و کمو و بیش ناخوشایند نگاه میکردند، مثل دوایی تلخ. 1 6 ماهان خلیلی 1404/3/6 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 164 برخلاف وینستون، او به خوبی پی برده بود مقصود غایی حزب از تنزهطلبی جنسی چیست. نکته صرفا این نبود که غریزهی جنسی دنیای مستقل خویش را میآفرید که بیرون از سلطه حزب جای میگرفت و اژ این رو باید در صورت امکان نابود میشد. مهمتر این بود که که محرومیت جنسی باعث ایجاد هیستری میشد که مطلوب بود، زیرا میتوانست به جنون جنگ و پرستش پیشوا بدل شود. دختره اینطور توضیح داد:«آدم که انرژیش رو تخلیه میکنه بعدش احساس خوشبختی بهش دست میده و هیچی واسش اهمیت نداره. برای اونها قابل تحمل نیست که آدم همچی حالی پیدا کنه. اونها میخوان آدم مدام لبریز انرژی باشه. همه این رژه رفتنهای چپ و راست و و هورا کشیدنها و پرچم تکوندادنها جبران تمنای جنسی ترشیدهست. اگه آدم از درون شاد باشه و احساس خوشبختی بکنه، چرا باید محض خاطر برادر بزرگ و برنامههای سه ساله و „دو دقیه نفرت‟ و مابقی چرندیات مردهشوربردشون به هیجان بیاد؟» 0 11 Mahdiyar 1403/5/1 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 37 《در جایی که دیگر اثری از تاریکی نیست با همدیگر ملاقات خواهیم کرد . 》 0 1 Arash 1403/5/18 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 200 اگه با تمام وجود احساس کنی انسان موندن ارزش داره، حتی اگه هیچ نتیجه ای ازش به بار نیاد، شکست شون داده ای. 0 9 پانیذ مالکی 1402/12/5 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 71 رایجتر این بود که اگر افرادی اسباب ناخرسندی حزب را فراهم آورند بیسر و صدا ناپدید شوند و دیگر کسی اسمشان را هم نشنود. 2 12 برنا 1402/12/17 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 38 《هرکس گذشته را کنترل کند،آینده را در دست دارد و کسی که حال را کنترل می کند،گذشته را کنترل کرده است.》و بدین ترتیب،گذشته که ذاتاً تغییر ناپذیر است،تغییر می کرد.ساده بود و یگانه کاری که باید انجام می دادند کنترل حافظهی مردم بود،که به آن《کنترل واقعیت》و یا در زبان نوین《دوگانه باوری 》می گفتند. 0 4 Hooman Arabnejad 1403/10/16 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 75 آنچه از ایشان (رنجبران(حزب کارگر)) میخواستند، حب وطن بدوی بود که بتوان در صورت لزوم با توسل به آن وادارشان ساخت ساعت کار بیشتر یا سهميهی کمتری بپذیرند. حتی وقتی ناراضی میشدند، نارضایتی آنها ره به جایی نمیبرد. 0 4 Arash 1403/5/17 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 58 آدم رویدادهای سترگی را به یاد می آورد که به احتمال زیاد اتفاق نیفتاده بودند، آدم جزئیات وقایعی را به یاد می آورد که از باز آفریدن حال و هوای شان عاجز بود و دوره های خالی بسیاری بودند که آدم نمی توانست تکلیف شان را روشن کند. 0 10 Mahdiyar 1403/5/1 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 16 برادر بزرگ مراقب توست 0 1 نرگس کلانتر 1404/1/1 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 15 اگر آیندگان مانند اکنونیان باشند که به او گوش نخواهند داد و اگر توفیری داشته باشند آن وقت دیگر نگرانی اش بی معنی می شود. 0 0 سپهر ناصری 1402/12/16 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 41 کسی که گذشته را کنترل کند آینده را کنترل میکند، و کسی که حال را کنترل کند گذشته را کنترل میکند 0 36 joiboy 1404/1/24 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 91 مشخصهی اصلی زندگی مدرن خشونت و ناامنی آن نبود، بلکه صرفا خالی بودنش بود، دلگیر بودنش، بی مزگیاش. 0 6 ماهان خلیلی 1404/2/13 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 97 اگر امیدی باشد، باید نزد پرولترها نهفته باشد، زیرا فقط آنجا، میان آن فوج عظیم انسانهای نادیده گرفته شده، هشتاد و پنج درصد جمعیت اقیانوسیه، میتوانست نیرویی پدید آید که حزب را نابود کند 1 10 سید امید حسینی 1403/3/4 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 37 0 21 سمانـہ 1404/3/29 1984: میراث ادبیات باستانی جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 188 او با خودش اندیشید بهترین کتابها آنهایی هستند که دانستههایت را به خودت میگویند. 0 4 غزل✨ 1403/5/20 1984 جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 60 3 17 joiboy 1404/1/24 ۱۹۸۴ جورج اورول 4.2 215 صفحۀ 93 همهچیز درمیان غبار محو میشد. گذشته پاک شده بود، پاک شدن از یاد رفته بود، دروغ حقیقت شده بود. 0 5