بریدههای کتاب اینجا بدون تو Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 139 تیرهای کارشان به سنگ خورده بود .امکان نداشت از دستاش ناراحت دلخور باشم و کارهایش خوب پیش برود. پیامک داد:« حاج خانم بلباسی، تو راضی نیستی! اینجا داره پدرمون در میاد! اهش میکنم این دفعه رو زیر سیبیلی رد کن، سری بعد جبران میکنم !»جواب دادم :«هرچه هستی باش اما باش.» 0 0 azardokht 1404/3/20 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 207 بعضی وقت ها آدم همه را نمیخواهد.چشمش پی یک نفر است فقط. 0 4 عاطفه شکی 1404/4/25 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 48 محبوب، دلم برات تنگ میشه. جملهاش گرم بود، جان داشت، مثل آب و اکسیژن و شاخههای پتوس، جای جای قلبم کاشته شد.. 🌿☁️ 0 3 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 93 یک بار استاد گفت:« گناهانتون رو توی یه دفتر بنویسید ؛ تا شش ماه. هر شب بیارید از روش بخونید ،مرور کنید . این شرمندگی که براتون پیش میاد نورانیتی میاره که اثرش رو خودتون میبینید.» یک مدت آخر شبها کارش همین بود. از کنارش که رد میشدم، بوی اشک میآمد. بوی استجابت. 0 0 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 72 فعلاً قرار بود فقط ما خانمها را بفرستند آن طرف مرز .دیگر داشت گریه ام در میآمد. جلدی آمدم محمد را صدا زدم. گفتم:« آخه یعنی چی آخه من تنها کجا برم؟ منو دست کی میسپری؟» « دست امام حسین(علیهالسلام)» لال شدم. 0 0 azardokht 1404/3/19 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 194 من تو این دنیا بدون تو غریبم.تنهایی میترسم.خودت میدونی.فقط از تو برمیآد که حالمو خوب کنی. 0 3 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 119 مجری محمد را دعوت کرد بالای سن. دانست بچه به بغل میآید .به شوخی گفت:« آقای بلباسی همراه مخلفات تشریف بیارن بالا.» 0 0 azardokht 1404/3/20 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 208 کسی که نیست، کسی که هست را از پا درآورده! 0 2 azardokht 1404/3/19 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 191 آدمها با امید زنده اند! 0 17 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 211 آقا وصیتنامه محمد را خوانده بودند. گفتند:« شهید خطاب به این خانم گفته که اگر شما نبودی ، من به این راه نمیرفتم.» سرم را زیر انداختم. من سرتا پا گناه که خودم مرید محمد بودم ! من که ذکر ستارالعیوب زیر لبم بود! 0 2 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 127 علامه حسنزاده وقتی خانمش مریض شد و دو هفته بیمارستان بستری بود یک خط هم نتونست کتابش رو بنویسه .مجبور به رتق وفتق خونه بود .بعد از مرخصی به خانمش گفت :«تا الان تو بودی که داشتی کتاب مینوشتی، نه من!» 0 4 azardokht 1404/3/18 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 164 رنج جز اصلی زندگیست. 4 18 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 199 میگفتند شوهرت برای پول رفته. یک روز خانمی زنگ خانه را زد. گفت:« پرسون پرسون پیداتون کردم، شوهرتون بدهی داشت ؟مشکل خاصی داشت که رفت؟» مات و مبهوت نگاهش کردم. با زبانش زخمی کاشت روی جگرم. لبخند سردی زدم .به زور .گفتم:« به اون عکس نگاه کن؛ این تصویر مردیه که خانوادهشو دوست نداره؟» 0 3 azardokht 1404/3/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 48 محبوب ،دلم برات تنگ میشه. جمله اش گرم بود،جان داشت،مثل آب و اکسیژن و شاخه های پتوس،جای جایِ قلبم کاشته شد. 0 10 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 96 یهو گفت:«نمیدونی چه کیفی میده وقتی این نفس رو زیر پات له میکنی و میری کارگری مردم. چه حالی میده آدم منش رو کنار بذاره.» دستش را گرفتم ماساژ دادم. شده بود مثل رنده. گفتم:« چه کاریه آخه با این زبون روزه تو این گرما خودتو داغون میکنی!» چشمان خستهاش را ریز کرد و خواند:« دلا باید دهان دهن را بسته داری ،تن خسته دل بشکسته داری،که سالک را دهان بسته باید، تن خسته دل بشکسته باید!» 0 0 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 198 «الان که دارم این وصیتنامه را مینویسم خیلی دلتنگ شدهام و گریه امانم نمیدهد. اگر خداوند به این کمترین عنایتی بکند و مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد، آن را به تو مدیون هستم...» 0 3 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 175 قرار بود به کسی چیزی نگوییم. محمد گفت اگر بفهمند تو بارداری و من رفتهام سوریه ، جنون هر دویمان اثبات میشود و بیشتر باید درشت بشنوی. 0 0 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 147 یواشکی دم گوشش گفتم :«این دنیا که بعیده بهت برسم کاش لااقل اون دنیا پیشت باشم.» صبح با چشمان گود افتاده و رنگ و روی پریده رسید. بوی عرق پا خانه را برداشت .پاهایی که چند روز چپیده بودند توی پوتین. «جون جدت رحم کن! برو پاهاتو بشور. الان بیهوش میشیم» « دلت خوشهها! فعلاً که من دارم بیهوش می شم.» 0 0 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 150 یکی از روایات گفته بود اگر یک لیوان آب دست شوهرت بدهی ،چقدر ثواب دارد .من هم هر وقت یادم میآمد به محمد میگفتم:« تشنه ات نیست؟ گشنه ات نیست ؟» او هم دستم میانداخت:«حالا فقط لیوان آب ثواب داره یا آبمیوه و چایی و اینا هم جوابه؟» 0 0 azardokht 1404/3/15 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 148 عشق میتواند یک خبر باشد. تیتر یک روزنامه،زنگ یک تلفن و یا سرو صدای یک اتفاقی که قلبی را آرام میکند،یا حتی به هول و ولا میاندازد. گاهی به وسعت یک ملت است. گاهی صدای زنگ در یک خانه که نوید بازگشتن پدر را میدهد برای اهل و عیالش. 0 17
بریدههای کتاب اینجا بدون تو Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 139 تیرهای کارشان به سنگ خورده بود .امکان نداشت از دستاش ناراحت دلخور باشم و کارهایش خوب پیش برود. پیامک داد:« حاج خانم بلباسی، تو راضی نیستی! اینجا داره پدرمون در میاد! اهش میکنم این دفعه رو زیر سیبیلی رد کن، سری بعد جبران میکنم !»جواب دادم :«هرچه هستی باش اما باش.» 0 0 azardokht 1404/3/20 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 207 بعضی وقت ها آدم همه را نمیخواهد.چشمش پی یک نفر است فقط. 0 4 عاطفه شکی 1404/4/25 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 48 محبوب، دلم برات تنگ میشه. جملهاش گرم بود، جان داشت، مثل آب و اکسیژن و شاخههای پتوس، جای جای قلبم کاشته شد.. 🌿☁️ 0 3 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 93 یک بار استاد گفت:« گناهانتون رو توی یه دفتر بنویسید ؛ تا شش ماه. هر شب بیارید از روش بخونید ،مرور کنید . این شرمندگی که براتون پیش میاد نورانیتی میاره که اثرش رو خودتون میبینید.» یک مدت آخر شبها کارش همین بود. از کنارش که رد میشدم، بوی اشک میآمد. بوی استجابت. 0 0 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 72 فعلاً قرار بود فقط ما خانمها را بفرستند آن طرف مرز .دیگر داشت گریه ام در میآمد. جلدی آمدم محمد را صدا زدم. گفتم:« آخه یعنی چی آخه من تنها کجا برم؟ منو دست کی میسپری؟» « دست امام حسین(علیهالسلام)» لال شدم. 0 0 azardokht 1404/3/19 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 194 من تو این دنیا بدون تو غریبم.تنهایی میترسم.خودت میدونی.فقط از تو برمیآد که حالمو خوب کنی. 0 3 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 119 مجری محمد را دعوت کرد بالای سن. دانست بچه به بغل میآید .به شوخی گفت:« آقای بلباسی همراه مخلفات تشریف بیارن بالا.» 0 0 azardokht 1404/3/20 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 208 کسی که نیست، کسی که هست را از پا درآورده! 0 2 azardokht 1404/3/19 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 191 آدمها با امید زنده اند! 0 17 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 211 آقا وصیتنامه محمد را خوانده بودند. گفتند:« شهید خطاب به این خانم گفته که اگر شما نبودی ، من به این راه نمیرفتم.» سرم را زیر انداختم. من سرتا پا گناه که خودم مرید محمد بودم ! من که ذکر ستارالعیوب زیر لبم بود! 0 2 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 127 علامه حسنزاده وقتی خانمش مریض شد و دو هفته بیمارستان بستری بود یک خط هم نتونست کتابش رو بنویسه .مجبور به رتق وفتق خونه بود .بعد از مرخصی به خانمش گفت :«تا الان تو بودی که داشتی کتاب مینوشتی، نه من!» 0 4 azardokht 1404/3/18 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 164 رنج جز اصلی زندگیست. 4 18 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 199 میگفتند شوهرت برای پول رفته. یک روز خانمی زنگ خانه را زد. گفت:« پرسون پرسون پیداتون کردم، شوهرتون بدهی داشت ؟مشکل خاصی داشت که رفت؟» مات و مبهوت نگاهش کردم. با زبانش زخمی کاشت روی جگرم. لبخند سردی زدم .به زور .گفتم:« به اون عکس نگاه کن؛ این تصویر مردیه که خانوادهشو دوست نداره؟» 0 3 azardokht 1404/3/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 48 محبوب ،دلم برات تنگ میشه. جمله اش گرم بود،جان داشت،مثل آب و اکسیژن و شاخه های پتوس،جای جایِ قلبم کاشته شد. 0 10 Ãsemoon✨🪐 1404/4/2 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 96 یهو گفت:«نمیدونی چه کیفی میده وقتی این نفس رو زیر پات له میکنی و میری کارگری مردم. چه حالی میده آدم منش رو کنار بذاره.» دستش را گرفتم ماساژ دادم. شده بود مثل رنده. گفتم:« چه کاریه آخه با این زبون روزه تو این گرما خودتو داغون میکنی!» چشمان خستهاش را ریز کرد و خواند:« دلا باید دهان دهن را بسته داری ،تن خسته دل بشکسته داری،که سالک را دهان بسته باید، تن خسته دل بشکسته باید!» 0 0 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 198 «الان که دارم این وصیتنامه را مینویسم خیلی دلتنگ شدهام و گریه امانم نمیدهد. اگر خداوند به این کمترین عنایتی بکند و مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد، آن را به تو مدیون هستم...» 0 3 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 175 قرار بود به کسی چیزی نگوییم. محمد گفت اگر بفهمند تو بارداری و من رفتهام سوریه ، جنون هر دویمان اثبات میشود و بیشتر باید درشت بشنوی. 0 0 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 147 یواشکی دم گوشش گفتم :«این دنیا که بعیده بهت برسم کاش لااقل اون دنیا پیشت باشم.» صبح با چشمان گود افتاده و رنگ و روی پریده رسید. بوی عرق پا خانه را برداشت .پاهایی که چند روز چپیده بودند توی پوتین. «جون جدت رحم کن! برو پاهاتو بشور. الان بیهوش میشیم» « دلت خوشهها! فعلاً که من دارم بیهوش می شم.» 0 0 Ãsemoon✨🪐 1404/4/3 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 150 یکی از روایات گفته بود اگر یک لیوان آب دست شوهرت بدهی ،چقدر ثواب دارد .من هم هر وقت یادم میآمد به محمد میگفتم:« تشنه ات نیست؟ گشنه ات نیست ؟» او هم دستم میانداخت:«حالا فقط لیوان آب ثواب داره یا آبمیوه و چایی و اینا هم جوابه؟» 0 0 azardokht 1404/3/15 اینجا بدون تو محبوبه بلباسی 4.5 9 صفحۀ 148 عشق میتواند یک خبر باشد. تیتر یک روزنامه،زنگ یک تلفن و یا سرو صدای یک اتفاقی که قلبی را آرام میکند،یا حتی به هول و ولا میاندازد. گاهی به وسعت یک ملت است. گاهی صدای زنگ در یک خانه که نوید بازگشتن پدر را میدهد برای اهل و عیالش. 0 17