بریدهای از کتاب اینجا بدون تو اثر محبوبه بلباسی
1404/4/2
صفحۀ 96
یهو گفت:«نمیدونی چه کیفی میده وقتی این نفس رو زیر پات له میکنی و میری کارگری مردم. چه حالی میده آدم منش رو کنار بذاره.» دستش را گرفتم ماساژ دادم. شده بود مثل رنده. گفتم:« چه کاریه آخه با این زبون روزه تو این گرما خودتو داغون میکنی!» چشمان خستهاش را ریز کرد و خواند:« دلا باید دهان دهن را بسته داری ،تن خسته دل بشکسته داری،که سالک را دهان بسته باید، تن خسته دل بشکسته باید!»
یهو گفت:«نمیدونی چه کیفی میده وقتی این نفس رو زیر پات له میکنی و میری کارگری مردم. چه حالی میده آدم منش رو کنار بذاره.» دستش را گرفتم ماساژ دادم. شده بود مثل رنده. گفتم:« چه کاریه آخه با این زبون روزه تو این گرما خودتو داغون میکنی!» چشمان خستهاش را ریز کرد و خواند:« دلا باید دهان دهن را بسته داری ،تن خسته دل بشکسته داری،که سالک را دهان بسته باید، تن خسته دل بشکسته باید!»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.