بریده‌ای از کتاب اینجا بدون تو اثر محبوبه بلباسی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 147

یواشکی دم گوشش گفتم :«این دنیا که بعیده بهت برسم کاش لااقل اون دنیا پیشت باشم.» صبح با چشمان گود افتاده و رنگ و روی پریده رسید. بوی عرق پا خانه را برداشت .پاهایی که چند روز چپیده بودند توی پوتین. «جون جدت رحم کن! برو پاهاتو بشور. الان بیهوش می‌شیم» « دلت خوشه‌ها! فعلاً که من دارم بیهوش می شم.»

یواشکی دم گوشش گفتم :«این دنیا که بعیده بهت برسم کاش لااقل اون دنیا پیشت باشم.» صبح با چشمان گود افتاده و رنگ و روی پریده رسید. بوی عرق پا خانه را برداشت .پاهایی که چند روز چپیده بودند توی پوتین. «جون جدت رحم کن! برو پاهاتو بشور. الان بیهوش می‌شیم» « دلت خوشه‌ها! فعلاً که من دارم بیهوش می شم.»

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.