بریدههای کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ فاطمه مناقبی 1404/5/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 47 هری به میان کلامش پرید و پرسید: _ ببخشید، ولی گفتی مرگ با اونا سخن گفت؟ _ این یه قصهی تخیلیه، هری! _ درسته، ببخشید، ادامه بده. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 224 هری گفت: اون هیچ وقت خلاص نشد. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 370 اکنون دیگر مردگانی که پابهپایش در جنگل قدم برمیداشتند بسیار واقعیتر از افراد زندهی درون قلعه بودند. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 324 نگاه آن چشمان سبز به دو چشم سیاه افتاد و لحظهای بعد، گویی در ژرفای آن چشمان سیاه چیزی از میان رفت و آنها را خالی و خیره و مات کرد. دستی که هری را گرفته بود به زمین افتاد و اسنیپ دیگر حرکتی نکرد. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 328 ای کاش هیچ احساسی نداشت... ای کاش میتوانست قلبش را از هم بدرد، اندرونش را، هر آنچه را که در درونش جیغ میکشید... 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 328 _ اسم رمز؟ _ دامبلدور! 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 347 _ سیوروس، تو همون چیزی رو میبینی که انتظار دیدنشو داری. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 352 اسنیپ با لحن خشنی گفت: - اگه به مردنت اهمیتی نمیدی، چرا نمیگذاری دراکو این کارو بکنه؟ دامبلدور گفت: - روح اون پسر هنوز آسیب چندانی ندیده. نمیخوام که به خاطر من از هم دریده بشه. 2 57 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 353 - روح لرد ولدمورت که خیلی ناقص و علیله، تحمل تمای نزدیک با روحی مثل روح هری رو نداره. مثل اینه که زبونشو به استیل منجمدی بزنه، مثل قرار گرفتن پوست در معرض آتشه_ - روح؟ ولی صحبت از ذهن بود! - در مورد هری و لرد ولدمورت، این دو با هم فرق چندانی ندارند. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 373 "هری پاتر. پسری که زنده موند." 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 356 - من برات جاسوسی کردم، به خاطرت دروغ گفتم، به خاطر تو جونمو به خطر انداختم. قرار بود همهی این کارها برای صحیح و سالم نگه داشتن پسر لیلی پاتر باشه. اون وقت حالا به من میگی اونو بزرگ کردی مثل خوکی که میپرورونند تا بعد اونو بکشند _ دامبلدور با لحنی جدی گفت: - ولی این غم انگیزه، سیوروس، بالاخره به این پسر علاقه پیدا کردی؟ اسنیپ فریاد زد: - به اون؟ اکسپکتو پاترونوم! - از نوک چوبدستیاش آهویی نقرهای بیرون پرید: به نرمی کف دفتر فرود آمد، جستی زد و به آن سوی دفتر رفت، سپس پرواز کنان از پنجره خارج شد. دامبلدور دور شدنش را تماشا میکرد و وقتی تابش نقره فامش به خاموشی گرایید با چشمهایی پر از اشک رویش را به سمت اسنیپ برگرداند و گفت: - بعد از این همه سال؟ اسنیپ گفت: -" تمام مدت." 0 1 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 357 آنگاه اسنیپ از اتاق بیرون رفت. هری بلند شد و از قدح اندیشه بیرون آمد و لحظاتی بعد، دقیقاً در همان اتاق، روی فرش افتاده بود: شاید اسنیپ تازه در را بسته بود. 0 1 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 358 و سرانجام، حقیقت رخ نمود. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 360 ضربههای کوبندهی قلبش را در سینه حس میکرد. چهقدر عجیب بود که در هراس از مرگ، سختتر میتپید و شجاعانه او را زنده نگه میداشت. اما ناچار به توقف بود و چه زود باید از کار میایستاد. ضربانش به شماره افتاده بود. چند ضربهی دیگر باقی مانده بود تا از جایش برخیزد و برای آخرین بار از قلعه بگذرد و محوطه را طی کند و وارد جنگل بشود؟ 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 361 حالا دیگر به مرگ پدر و مادرش نیز غبطه میخورد... چنین رفتن خونسردانهای به سوی ویرانی خودش، مسلتزم نوع دیگری از شجاعت بود. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 361 چه استادانه و چه ظریف بود که جانهای دیگری تباه نمیشدند و این مسئولیت پر مخاطره به گردن پسری میافتاد که از پیش، انگشت نمای این جنایت بود و مرگش فاجعهای به شمار نمیرفت و ضربهی دیگری بر علیه ولدمورت بود. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 363 ولی او در خانه بود. هاگوارتز اولین و بهترین خانهای بود که میشناخت. او و ولدمورت و اسنیپ، این پسران طرد شده، همگی آنجا را خانهی خود میدانستند... 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 368 لبخند لیلی از همه جانانهتر بود. وقتی به هری نزدیک میشد موی بلندش را به پشتش انداخت و با چشمهای سبزش که بینهایت مثل چشمهای خودش بود، با ولع به چهرهی او نگاه کرد گویی دیگر هیچگاه نمیتوانست او را سیر تماشا کند. - خیلی شجاع بودی. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 374 جنبیدن دهانش را دید و سپس پرتو نور سبز رنگی نمایان شد و همه چیز به پایان رسید. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 375 "باید چیزی فراتر از اندیشهای عاری از جسم باشد،" 0 0
بریدههای کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ فاطمه مناقبی 1404/5/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 47 هری به میان کلامش پرید و پرسید: _ ببخشید، ولی گفتی مرگ با اونا سخن گفت؟ _ این یه قصهی تخیلیه، هری! _ درسته، ببخشید، ادامه بده. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/20 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 224 هری گفت: اون هیچ وقت خلاص نشد. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 370 اکنون دیگر مردگانی که پابهپایش در جنگل قدم برمیداشتند بسیار واقعیتر از افراد زندهی درون قلعه بودند. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 324 نگاه آن چشمان سبز به دو چشم سیاه افتاد و لحظهای بعد، گویی در ژرفای آن چشمان سیاه چیزی از میان رفت و آنها را خالی و خیره و مات کرد. دستی که هری را گرفته بود به زمین افتاد و اسنیپ دیگر حرکتی نکرد. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 328 ای کاش هیچ احساسی نداشت... ای کاش میتوانست قلبش را از هم بدرد، اندرونش را، هر آنچه را که در درونش جیغ میکشید... 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 328 _ اسم رمز؟ _ دامبلدور! 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 347 _ سیوروس، تو همون چیزی رو میبینی که انتظار دیدنشو داری. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 352 اسنیپ با لحن خشنی گفت: - اگه به مردنت اهمیتی نمیدی، چرا نمیگذاری دراکو این کارو بکنه؟ دامبلدور گفت: - روح اون پسر هنوز آسیب چندانی ندیده. نمیخوام که به خاطر من از هم دریده بشه. 2 57 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 353 - روح لرد ولدمورت که خیلی ناقص و علیله، تحمل تمای نزدیک با روحی مثل روح هری رو نداره. مثل اینه که زبونشو به استیل منجمدی بزنه، مثل قرار گرفتن پوست در معرض آتشه_ - روح؟ ولی صحبت از ذهن بود! - در مورد هری و لرد ولدمورت، این دو با هم فرق چندانی ندارند. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 373 "هری پاتر. پسری که زنده موند." 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 356 - من برات جاسوسی کردم، به خاطرت دروغ گفتم، به خاطر تو جونمو به خطر انداختم. قرار بود همهی این کارها برای صحیح و سالم نگه داشتن پسر لیلی پاتر باشه. اون وقت حالا به من میگی اونو بزرگ کردی مثل خوکی که میپرورونند تا بعد اونو بکشند _ دامبلدور با لحنی جدی گفت: - ولی این غم انگیزه، سیوروس، بالاخره به این پسر علاقه پیدا کردی؟ اسنیپ فریاد زد: - به اون؟ اکسپکتو پاترونوم! - از نوک چوبدستیاش آهویی نقرهای بیرون پرید: به نرمی کف دفتر فرود آمد، جستی زد و به آن سوی دفتر رفت، سپس پرواز کنان از پنجره خارج شد. دامبلدور دور شدنش را تماشا میکرد و وقتی تابش نقره فامش به خاموشی گرایید با چشمهایی پر از اشک رویش را به سمت اسنیپ برگرداند و گفت: - بعد از این همه سال؟ اسنیپ گفت: -" تمام مدت." 0 1 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 357 آنگاه اسنیپ از اتاق بیرون رفت. هری بلند شد و از قدح اندیشه بیرون آمد و لحظاتی بعد، دقیقاً در همان اتاق، روی فرش افتاده بود: شاید اسنیپ تازه در را بسته بود. 0 1 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 358 و سرانجام، حقیقت رخ نمود. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 360 ضربههای کوبندهی قلبش را در سینه حس میکرد. چهقدر عجیب بود که در هراس از مرگ، سختتر میتپید و شجاعانه او را زنده نگه میداشت. اما ناچار به توقف بود و چه زود باید از کار میایستاد. ضربانش به شماره افتاده بود. چند ضربهی دیگر باقی مانده بود تا از جایش برخیزد و برای آخرین بار از قلعه بگذرد و محوطه را طی کند و وارد جنگل بشود؟ 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 361 حالا دیگر به مرگ پدر و مادرش نیز غبطه میخورد... چنین رفتن خونسردانهای به سوی ویرانی خودش، مسلتزم نوع دیگری از شجاعت بود. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 361 چه استادانه و چه ظریف بود که جانهای دیگری تباه نمیشدند و این مسئولیت پر مخاطره به گردن پسری میافتاد که از پیش، انگشت نمای این جنایت بود و مرگش فاجعهای به شمار نمیرفت و ضربهی دیگری بر علیه ولدمورت بود. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 363 ولی او در خانه بود. هاگوارتز اولین و بهترین خانهای بود که میشناخت. او و ولدمورت و اسنیپ، این پسران طرد شده، همگی آنجا را خانهی خود میدانستند... 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 368 لبخند لیلی از همه جانانهتر بود. وقتی به هری نزدیک میشد موی بلندش را به پشتش انداخت و با چشمهای سبزش که بینهایت مثل چشمهای خودش بود، با ولع به چهرهی او نگاه کرد گویی دیگر هیچگاه نمیتوانست او را سیر تماشا کند. - خیلی شجاع بودی. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 374 جنبیدن دهانش را دید و سپس پرتو نور سبز رنگی نمایان شد و همه چیز به پایان رسید. 0 0 فاطمه مناقبی 1404/5/21 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 375 "باید چیزی فراتر از اندیشهای عاری از جسم باشد،" 0 0