بریده‌ای از کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ اثر جی. کی. رولینگ

بریدۀ کتاب

صفحۀ 360

ضربه‌های کوبنده‌ی قلبش را در سینه حس می‌کرد. چه‌قدر عجیب بود که در هراس از مرگ، سخت‌تر می‌تپید و شجاعانه او را زنده نگه می‌داشت. اما ناچار به توقف بود و چه زود باید از کار می‌ایستاد. ضربانش به شماره افتاده بود. چند ضربه‌ی دیگر باقی مانده بود تا از جایش برخیزد و برای آخرین بار از قلعه بگذرد و محوطه را طی کند و وارد جنگل بشود؟

ضربه‌های کوبنده‌ی قلبش را در سینه حس می‌کرد. چه‌قدر عجیب بود که در هراس از مرگ، سخت‌تر می‌تپید و شجاعانه او را زنده نگه می‌داشت. اما ناچار به توقف بود و چه زود باید از کار می‌ایستاد. ضربانش به شماره افتاده بود. چند ضربه‌ی دیگر باقی مانده بود تا از جایش برخیزد و برای آخرین بار از قلعه بگذرد و محوطه را طی کند و وارد جنگل بشود؟

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.