بریده‌های کتاب چه شد که شاه الف هیم از قصه ها متنفر شد؟ - جلد 3.5 از مجموعهٔ پادشاه پریان

تو هم فکر میکنی من منتظر طلوع خورشید بودم ، نه ملکه. صدای قدم‌هاش رو نمیشنوی؟ اون هیچ وقت نمیتونه مثل پریان بی سروصدا حرکت کنه. حتماً آوازه‌ش به گوشت خورده ؛ جود دوارت. کسی که گریما ماگ کلاه‌قرمر رو شکست داد و دربار دندان‌ها رو به زانو انداخت. اون همیشه من رو از مخمصه نجات می‌ده. واقعاً نمیدونم بدون اون باید چی‌کار کنم.

حتی قلب های سنگی هم می‌شکنن.

همه به هم آسیب می‌رسانند و آسیبی که دوست ها می‌زنند، کاری تر است.

اوک اتاقش را به آن‌ها داده تا آنجا بخوابند.اتاقی کوچک است،اما کاردن اهمیتی نمی‌دهد،چون می‌تواند جود را در آغوش بگیرد.

توی هر چیزی درسی هست، فقط باید پیداش کنی.

همه به هم آسیب می رسانند اما آسیبی که دوست ها می زنند کاری تر است

_ آینده را نمی شود انتخاب کرد. فقط باید مسیری را انتخاب کنی که نمی دانی راه به کجا می برد

قلب داشتن وحشتناکه، با این حال، بهش احتیاج داری.

همه به هم آسیب می رسانند و آسیبی که دوست ها می زنند، کاری تر است.

حتی قلب های سنگی هم میشکنن.

قلبش سنگی نبود،از آتش بود.

به او گفت:«وقتشه که آینده‌ت رو انتخاب کنی» اما آینده را نمی شود انتخاب کرد. فقط باید مسیری را انتخاب کنی که نمیدانی راه به کجا می برد. مسیری تو را به هیولایی می رساند که بدنت را می درد مسیر دیگری قلبت را سنگی یا آتشین یا شیشه ای میکند.

حتی قلب های سنگی هم می‌شکنن...

همه به هم آسیب می‌رسانند و آسیبی که دوست‌ها می‌زنند، کاری‌تر است.

زبون تند‌و‌تیز در حد‌واندازه‌ی دندون تیز نیست

ماده ترول به کاردن نگاه کرد و گفت:چرا، من فکر می کنم درسی توی این قصه هست، شاهزاده‌ی جوان: زبون تند و تیز در حد و اندازه ی دندون تیز نیست.

قصه ها هرچیزی رو توجیح میکنن؛ مهم نیست پسری که قلبش از سنگه قهرمانه یا شرور ، به جز راوی هیچکس نمیتونه بهش پاداش بده یا مجازاتش کنه !