بریده‌ای از کتاب چه شد که شاه الف هیم از قصه ها متنفر شد؟ - جلد 3.5 از مجموعهٔ پادشاه پریان اثر هالی بلک

بریدۀ کتاب

صفحۀ 179

تو هم فکر میکنی من منتظر طلوع خورشید بودم ، نه ملکه. صدای قدم‌هاش رو نمیشنوی؟ اون هیچ وقت نمیتونه مثل پریان بی سروصدا حرکت کنه. حتماً آوازه‌ش به گوشت خورده ؛ جود دوارت. کسی که گریما ماگ کلاه‌قرمر رو شکست داد و دربار دندان‌ها رو به زانو انداخت. اون همیشه من رو از مخمصه نجات می‌ده. واقعاً نمیدونم بدون اون باید چی‌کار کنم.

تو هم فکر میکنی من منتظر طلوع خورشید بودم ، نه ملکه. صدای قدم‌هاش رو نمیشنوی؟ اون هیچ وقت نمیتونه مثل پریان بی سروصدا حرکت کنه. حتماً آوازه‌ش به گوشت خورده ؛ جود دوارت. کسی که گریما ماگ کلاه‌قرمر رو شکست داد و دربار دندان‌ها رو به زانو انداخت. اون همیشه من رو از مخمصه نجات می‌ده. واقعاً نمیدونم بدون اون باید چی‌کار کنم.

10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.