بریده کتابهای چمران: به روایت همسر شهید اسب 1402/5/1 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 12 نمیفهمیدم چرا مردم باید هم را بکشند. حتی نمیفهمیدم چه میشود کرد که اینطور نباشد. فقط غمگین بودم از جنگ داخلی، از مصیبت. خانهٔ ما در صور زیبا بود، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها که اسرائیل خرابش کرد. شبها در این بالکن مینشستم، گریه میکردم و مینوشتم. از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف میزدم. با ماهیها، با آسمان. اینها به صورت شعر و مقاله در روزنامه چاپ میشد. مصطفی اسم مرا پای همین نوشتهها دیده بود. من هم اسم او را شنیده بودم، اما فقط همین. دربارهاش هیچ چیز نمیدانستم. ندیده بودمش، اما تصورم از او آدم جنگجوی خشنی بود که شریک این جنگ است. 0 11 مهران داودی 1403/8/15 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 47 برای من این عجیب بود که مصطفی که در وسط بمباران خم به ابرویش نمی آمد در مقابل این زیبایی که از خدا می دید اشکش سرازیر می شد. در نوشته هایش هست که من به ملکه مرگ حمله می کنم تا اورا در آغوش بگیرم و او از من فرار می کند. بالاترین لذت , لذت مرگ و قربانی شدن در راه خداست. 0 1 مهران داودی 1403/8/15 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 64 مصطفی گوش می داد , گفتم آن قدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو می آمدی نمی توانستی مرا تسلی بدهی .او خندید و گفت توبه عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق به خداست. باید به این مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند. 0 1 اسب 1402/5/1 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 44 اولین باری که امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید، خواست تنها با من صحبت کند. گفت «غاده! شما میدانید با چه کسی ازدواج کردهاید؟ شما با مردی خیلی بزرگ ازدواج کردهاید. خدا به شما بزرگترین چیز در عالم را داده، باید قدرش را بدانید.» من از حرف آقای صدر تعجب کردم. گفتم «من قدرش را میدانم.» و شروع کردم از اخلاق مصطفی گفتن. آقای صدر حرف مرا قطع کرد و یک جمله به من گفت «ایین خلقوخوی مصطفی که شما میبینی، تراوش باطن اوست و نشستن حقیقت سیروسلوک در کانون دلش. این همه معاشرت و رفتوآمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام معنوی او است به عالم صورت و اعتبار.» 0 22 مهران داودی 1403/8/15 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 15 من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم, ولی با همین روشنایی کوچک فرق بین ظلمت ونور و حق و باطل را نشان می دهم و کسی که دنبال نور است این نور هر چقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود. 0 1
بریده کتابهای چمران: به روایت همسر شهید اسب 1402/5/1 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 12 نمیفهمیدم چرا مردم باید هم را بکشند. حتی نمیفهمیدم چه میشود کرد که اینطور نباشد. فقط غمگین بودم از جنگ داخلی، از مصیبت. خانهٔ ما در صور زیبا بود، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها که اسرائیل خرابش کرد. شبها در این بالکن مینشستم، گریه میکردم و مینوشتم. از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف میزدم. با ماهیها، با آسمان. اینها به صورت شعر و مقاله در روزنامه چاپ میشد. مصطفی اسم مرا پای همین نوشتهها دیده بود. من هم اسم او را شنیده بودم، اما فقط همین. دربارهاش هیچ چیز نمیدانستم. ندیده بودمش، اما تصورم از او آدم جنگجوی خشنی بود که شریک این جنگ است. 0 11 مهران داودی 1403/8/15 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 47 برای من این عجیب بود که مصطفی که در وسط بمباران خم به ابرویش نمی آمد در مقابل این زیبایی که از خدا می دید اشکش سرازیر می شد. در نوشته هایش هست که من به ملکه مرگ حمله می کنم تا اورا در آغوش بگیرم و او از من فرار می کند. بالاترین لذت , لذت مرگ و قربانی شدن در راه خداست. 0 1 مهران داودی 1403/8/15 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 64 مصطفی گوش می داد , گفتم آن قدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو می آمدی نمی توانستی مرا تسلی بدهی .او خندید و گفت توبه عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق به خداست. باید به این مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند. 0 1 اسب 1402/5/1 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 44 اولین باری که امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید، خواست تنها با من صحبت کند. گفت «غاده! شما میدانید با چه کسی ازدواج کردهاید؟ شما با مردی خیلی بزرگ ازدواج کردهاید. خدا به شما بزرگترین چیز در عالم را داده، باید قدرش را بدانید.» من از حرف آقای صدر تعجب کردم. گفتم «من قدرش را میدانم.» و شروع کردم از اخلاق مصطفی گفتن. آقای صدر حرف مرا قطع کرد و یک جمله به من گفت «ایین خلقوخوی مصطفی که شما میبینی، تراوش باطن اوست و نشستن حقیقت سیروسلوک در کانون دلش. این همه معاشرت و رفتوآمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام معنوی او است به عالم صورت و اعتبار.» 0 22 مهران داودی 1403/8/15 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 32 صفحۀ 15 من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم, ولی با همین روشنایی کوچک فرق بین ظلمت ونور و حق و باطل را نشان می دهم و کسی که دنبال نور است این نور هر چقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود. 0 1