بریدههای کتاب کوری gharneshin 1403/11/9 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 27 چشمهامان را به آینهای رو به درون تبدیل کردهایم تا هروقت چیزی را در دل داشتیم و به زبان انکار میکردیم، بیهیج ملاحظهای بازتابند. 0 2 gharneshin 1403/11/17 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 320 توی ما چیزی هست که اسم ندارد، آن چیز همان است که هستیم. 0 1 gharneshin 1403/11/15 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 240 با هر گلولهای که در میرفت ذرهای از قدرت خود را از دست میداد! 0 3 رها فربدراد 1404/3/11 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 135 0 1 فائزه 1402/9/6 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 109 همهمان گاهی درمانده میشویم؛ چه بهتر که هنوز میتوانیم گریه کنیم. اشک ریختن اغلب مایهٔ نجات ماست. بعضی وقتها اگر گریه نکنیم به قیمت جانمان تمام میشود و بهتر است ناراحتیهای خود را به این شکل خالی کنیم... 0 3 gharneshin 1403/11/12 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 117 گریه به نوعی خلاصی به حساب میآید، گاهی وقتها اگر گریه نکنیم میمیریم. 0 2 طاها طوری 1404/1/6 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 328 کورتر از همه کسی بود که نمیخواست ببیند 0 0 Niki 1404/2/12 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 150 چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد. 0 8 gharneshin 1403/11/15 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 232 ما اصلا برای مردن به دنیا آمدهایم، به همین دلیل هم بعضی میگویند ما مرگ را زادهایم! 0 2 ℒℯℴ 1404/3/20 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 113 راه های زیادی هست که آدم به حیوان تبدیل شود. 0 4 نرگس 1402/4/20 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 351 هرگز نمیشود رفتار آدمها را پیشبینی کرد، باید صبر کرد، باید زمان بگذرد، زمان است که بر ما حکومت میکند، زمان است که در آن سر میز حریف قمار ماست و همه برگهای برنده را در دست دارد. 0 31 طاها طوری 1404/1/6 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 350 روز به روز بیشتر کور میشوم، چون کسی نیست مرا ببیند. 0 1 gharneshin 1403/11/17 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 346 گذشتن از کنار اجساد و ندیدنشان از رسوم دیرینه است. 0 1 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/8/7 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 246 وقتی دنیا بی معنی است. اشک چه معنایی می تواند داشته باشد؟.... 0 1 فاطمه جعفری 1402/2/23 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 295 اگر دوباره بینایی ام را به دست آورم با دقت توی چشم دیگران نگاه میکنم ، انگار که توی روحشان نگاه کنم ، پیرمرد با چشم بند سیاه پرسید توی روح شان، شاید هم ذهن شان اسم زیاد مهم نیست ، عجیب است انگار با کسی حرف میزنیم که تحصیلات زیادی ندارد ، دختر با عینک تیره گفت توی ما چیزی هست که اسم ندارد ، آن چیز همان است که هستیم. 0 14 رها فربدراد 1404/2/31 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 84 0 3 gharneshin 1403/11/18 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 376 میگفتند چیزی به اسم کوری نداریم، فقط کور داریم. درحالی که تجربه به ما آموخت که آدم کور نداریم، کوری داریم. 0 2 روژان 1404/2/22 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 151 پیش از لحظه ای که کور شدیم کور بودیم ، ترس کورمان میکند، ترس ما را کور نگه میدارد. چشم پزشک پرسید کی دارد حرف میزند؟ صدا پاسخ داد: یک مرد کور، فقط یک مرد کور, چون ما اینجا همینیم و بس. 0 36 طاها طوری 1403/12/29 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 119 در کشور کور ها یک چشم پادشاه است. 0 1 نرگس 1402/4/21 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 36 دکتر خیلی سریع خودش را معرفی کرد و سریع گفت متشکرم،خیلی خوبم،لابد تلفن چی پرسیده بود حالتان چطور است دکتر، و جواب خیلی خوب هستیم ما برای این است که در حال مرگ هم نمیخواهیم ناتوان جلوه کنیم، و اسم این کار ، از تنگو تا نینداختن است، پدیده ای که فقط در نوع بشر دیده شده.. 0 3
بریدههای کتاب کوری gharneshin 1403/11/9 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 27 چشمهامان را به آینهای رو به درون تبدیل کردهایم تا هروقت چیزی را در دل داشتیم و به زبان انکار میکردیم، بیهیج ملاحظهای بازتابند. 0 2 gharneshin 1403/11/17 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 320 توی ما چیزی هست که اسم ندارد، آن چیز همان است که هستیم. 0 1 gharneshin 1403/11/15 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 240 با هر گلولهای که در میرفت ذرهای از قدرت خود را از دست میداد! 0 3 رها فربدراد 1404/3/11 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 135 0 1 فائزه 1402/9/6 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 109 همهمان گاهی درمانده میشویم؛ چه بهتر که هنوز میتوانیم گریه کنیم. اشک ریختن اغلب مایهٔ نجات ماست. بعضی وقتها اگر گریه نکنیم به قیمت جانمان تمام میشود و بهتر است ناراحتیهای خود را به این شکل خالی کنیم... 0 3 gharneshin 1403/11/12 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 117 گریه به نوعی خلاصی به حساب میآید، گاهی وقتها اگر گریه نکنیم میمیریم. 0 2 طاها طوری 1404/1/6 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 328 کورتر از همه کسی بود که نمیخواست ببیند 0 0 Niki 1404/2/12 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 150 چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد. 0 8 gharneshin 1403/11/15 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 232 ما اصلا برای مردن به دنیا آمدهایم، به همین دلیل هم بعضی میگویند ما مرگ را زادهایم! 0 2 ℒℯℴ 1404/3/20 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 113 راه های زیادی هست که آدم به حیوان تبدیل شود. 0 4 نرگس 1402/4/20 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 351 هرگز نمیشود رفتار آدمها را پیشبینی کرد، باید صبر کرد، باید زمان بگذرد، زمان است که بر ما حکومت میکند، زمان است که در آن سر میز حریف قمار ماست و همه برگهای برنده را در دست دارد. 0 31 طاها طوری 1404/1/6 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 350 روز به روز بیشتر کور میشوم، چون کسی نیست مرا ببیند. 0 1 gharneshin 1403/11/17 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 346 گذشتن از کنار اجساد و ندیدنشان از رسوم دیرینه است. 0 1 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/8/7 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 246 وقتی دنیا بی معنی است. اشک چه معنایی می تواند داشته باشد؟.... 0 1 فاطمه جعفری 1402/2/23 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 295 اگر دوباره بینایی ام را به دست آورم با دقت توی چشم دیگران نگاه میکنم ، انگار که توی روحشان نگاه کنم ، پیرمرد با چشم بند سیاه پرسید توی روح شان، شاید هم ذهن شان اسم زیاد مهم نیست ، عجیب است انگار با کسی حرف میزنیم که تحصیلات زیادی ندارد ، دختر با عینک تیره گفت توی ما چیزی هست که اسم ندارد ، آن چیز همان است که هستیم. 0 14 رها فربدراد 1404/2/31 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 84 0 3 gharneshin 1403/11/18 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 376 میگفتند چیزی به اسم کوری نداریم، فقط کور داریم. درحالی که تجربه به ما آموخت که آدم کور نداریم، کوری داریم. 0 2 روژان 1404/2/22 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 151 پیش از لحظه ای که کور شدیم کور بودیم ، ترس کورمان میکند، ترس ما را کور نگه میدارد. چشم پزشک پرسید کی دارد حرف میزند؟ صدا پاسخ داد: یک مرد کور، فقط یک مرد کور, چون ما اینجا همینیم و بس. 0 36 طاها طوری 1403/12/29 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 119 در کشور کور ها یک چشم پادشاه است. 0 1 نرگس 1402/4/21 کوری ژوزه ساراماگو 4.0 190 صفحۀ 36 دکتر خیلی سریع خودش را معرفی کرد و سریع گفت متشکرم،خیلی خوبم،لابد تلفن چی پرسیده بود حالتان چطور است دکتر، و جواب خیلی خوب هستیم ما برای این است که در حال مرگ هم نمیخواهیم ناتوان جلوه کنیم، و اسم این کار ، از تنگو تا نینداختن است، پدیده ای که فقط در نوع بشر دیده شده.. 0 3