بریده کتابهای سفر به گرای 270 درجه ام العلایق 1402/12/17 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 191 دو نفر لنگ دراز کسی را گرفته اند و مثل گوسفند قربانی روی زمین می کشند و می آورند. پشت سرشان خون رو زمین خط می اندازد و زمین خون را می مکد 0 7 فاطمه سمائی 1402/12/12 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 72 بالای سرمان را ابرهای تیره پر کردهاند، اما افق به سرخی میزند و خورشید مثل مرغ سرکنده، جان میدهد. بر همه چیز رنگ سرخ پاشیده شده. شیشه ماشینهای جنگی، آن جایی که از گِل پاک شده، نور خورشید را بازمیتاباند و ماشین ها انگار نعش صدها خورشید به خون نشسته را با خود حمل میکنند. 0 2 سودآد 1402/12/13 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 123 0 0 علیرضا مجیدیان 1402/12/14 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 131 سکوت میکنیم با سکوت مان درد دل میکنیم نمیدانم چرا هر چه دوستی ام با او بیشتر شده، کمتر با هم صحبت جدی کرده ایم و چشم هامان بیشتر با هم حرف زده اند گردنم را می گیرد فشار میدهد و پهن میشویم رو دژ احساس غریبی به ام دست میدهد. ستاره ها توی آسمان سوسو میزنند. شهابی آسمان را خط می اندازد و ناپدید میشود. آرام میگویم علی تو سرستونی هر چی تو کردی. امشب همه چشمشون به توئه ها. آرام می گوید: «آره...» منتظر ادامه صحبتش هستم اما چیزی نمی گوید. سکوت میکنیم با سکوت مان درد دل میکنیم 1 3 سودآد 1402/12/18 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 223 ماها کف اتوبوس نشسته ایم.زیر پایمان تشک های ابری گذاشته اند.تشک هایی که پر هستند از خون و استفراغ و ادرار.وقتی به جنگ می آیی و مجروح می شوی،ادبی که مردمان عادی پُزش را می دهند،کنار می رود.جنگ اخلاق خود را دارد. 0 0 سید هادی میرمهدی 1403/1/5 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 121 دستش گوشه آسمان را نشانه میرود که ستارهای در این هوای گرگ و میش میدرخشد و خودش را به رخ میکشد. بر میخیزم و لبه سنگر مینشینم. توپ ها و خمپارهها در آندور میترکند و نور نارنجی رنگی را به نمایش میگذارند. علی موقع رفتن میگوید: "برم به سنگرا سری بزنم. از صب تا حالا توی سنگر پوسیدم . بی پدرا توی محلهشون مظلوم گیر آوردن!" در حالی که دور میشود، دستانش را در هوا تکان میدهدو فریاد میکشد: آخه نامردا! چند نفر به یه نفر. مردین تک به تک بیاین. قیمه قیمهتون میکنم... سلام، چهطوری؟! 0 5
بریده کتابهای سفر به گرای 270 درجه ام العلایق 1402/12/17 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 191 دو نفر لنگ دراز کسی را گرفته اند و مثل گوسفند قربانی روی زمین می کشند و می آورند. پشت سرشان خون رو زمین خط می اندازد و زمین خون را می مکد 0 7 فاطمه سمائی 1402/12/12 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 72 بالای سرمان را ابرهای تیره پر کردهاند، اما افق به سرخی میزند و خورشید مثل مرغ سرکنده، جان میدهد. بر همه چیز رنگ سرخ پاشیده شده. شیشه ماشینهای جنگی، آن جایی که از گِل پاک شده، نور خورشید را بازمیتاباند و ماشین ها انگار نعش صدها خورشید به خون نشسته را با خود حمل میکنند. 0 2 سودآد 1402/12/13 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 123 0 0 علیرضا مجیدیان 1402/12/14 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 131 سکوت میکنیم با سکوت مان درد دل میکنیم نمیدانم چرا هر چه دوستی ام با او بیشتر شده، کمتر با هم صحبت جدی کرده ایم و چشم هامان بیشتر با هم حرف زده اند گردنم را می گیرد فشار میدهد و پهن میشویم رو دژ احساس غریبی به ام دست میدهد. ستاره ها توی آسمان سوسو میزنند. شهابی آسمان را خط می اندازد و ناپدید میشود. آرام میگویم علی تو سرستونی هر چی تو کردی. امشب همه چشمشون به توئه ها. آرام می گوید: «آره...» منتظر ادامه صحبتش هستم اما چیزی نمی گوید. سکوت میکنیم با سکوت مان درد دل میکنیم 1 3 سودآد 1402/12/18 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 223 ماها کف اتوبوس نشسته ایم.زیر پایمان تشک های ابری گذاشته اند.تشک هایی که پر هستند از خون و استفراغ و ادرار.وقتی به جنگ می آیی و مجروح می شوی،ادبی که مردمان عادی پُزش را می دهند،کنار می رود.جنگ اخلاق خود را دارد. 0 0 سید هادی میرمهدی 1403/1/5 سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان 3.8 74 صفحۀ 121 دستش گوشه آسمان را نشانه میرود که ستارهای در این هوای گرگ و میش میدرخشد و خودش را به رخ میکشد. بر میخیزم و لبه سنگر مینشینم. توپ ها و خمپارهها در آندور میترکند و نور نارنجی رنگی را به نمایش میگذارند. علی موقع رفتن میگوید: "برم به سنگرا سری بزنم. از صب تا حالا توی سنگر پوسیدم . بی پدرا توی محلهشون مظلوم گیر آوردن!" در حالی که دور میشود، دستانش را در هوا تکان میدهدو فریاد میکشد: آخه نامردا! چند نفر به یه نفر. مردین تک به تک بیاین. قیمه قیمهتون میکنم... سلام، چهطوری؟! 0 5