بریدۀ کتاب

سفر به گرای 270 درجه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 121

دستش گوشه آسمان را نشانه می‌رود که ستاره‌ای در این هوای گرگ و میش می‌درخشد و خودش را به رخ می‌کشد. بر میخیزم و لبه سنگر می‌نشینم. توپ ها و خمپاره‌ها در آن‌دور می‌ترکند و نور نارنجی رنگی را به نمایش می‌گذارند. علی موقع رفتن می‌گوید: "برم به سنگرا سری بزنم. از صب تا حالا توی سنگر پوسیدم . بی پدرا توی محله‌شون مظلوم گیر آوردن!" در حالی‌ که دور می‌شود، دستانش را در هوا تکان می‌دهدو فریاد می‌کشد: آخه نامردا! چند نفر به یه نفر. مردین تک به تک بیاین. قیمه قیمه‌تون می‌کنم... سلام، چه‌طوری؟!

دستش گوشه آسمان را نشانه می‌رود که ستاره‌ای در این هوای گرگ و میش می‌درخشد و خودش را به رخ می‌کشد. بر میخیزم و لبه سنگر می‌نشینم. توپ ها و خمپاره‌ها در آن‌دور می‌ترکند و نور نارنجی رنگی را به نمایش می‌گذارند. علی موقع رفتن می‌گوید: "برم به سنگرا سری بزنم. از صب تا حالا توی سنگر پوسیدم . بی پدرا توی محله‌شون مظلوم گیر آوردن!" در حالی‌ که دور می‌شود، دستانش را در هوا تکان می‌دهدو فریاد می‌کشد: آخه نامردا! چند نفر به یه نفر. مردین تک به تک بیاین. قیمه قیمه‌تون می‌کنم... سلام، چه‌طوری؟!

11

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.