بریدۀ کتاب
سکوت میکنیم با سکوت مان درد دل میکنیم نمیدانم چرا هر چه دوستی ام با او بیشتر شده، کمتر با هم صحبت جدی کرده ایم و چشم هامان بیشتر با هم حرف زده اند گردنم را می گیرد فشار میدهد و پهن میشویم رو دژ احساس غریبی به ام دست میدهد. ستاره ها توی آسمان سوسو میزنند. شهابی آسمان را خط می اندازد و ناپدید میشود. آرام میگویم علی تو سرستونی هر چی تو کردی. امشب همه چشمشون به توئه ها. آرام می گوید: «آره...» منتظر ادامه صحبتش هستم اما چیزی نمی گوید. سکوت میکنیم با سکوت مان درد دل میکنیم
سکوت میکنیم با سکوت مان درد دل میکنیم نمیدانم چرا هر چه دوستی ام با او بیشتر شده، کمتر با هم صحبت جدی کرده ایم و چشم هامان بیشتر با هم حرف زده اند گردنم را می گیرد فشار میدهد و پهن میشویم رو دژ احساس غریبی به ام دست میدهد. ستاره ها توی آسمان سوسو میزنند. شهابی آسمان را خط می اندازد و ناپدید میشود. آرام میگویم علی تو سرستونی هر چی تو کردی. امشب همه چشمشون به توئه ها. آرام می گوید: «آره...» منتظر ادامه صحبتش هستم اما چیزی نمی گوید. سکوت میکنیم با سکوت مان درد دل میکنیم
3