بریدههای کتاب ما دروغگو بودیم بیتا پاتر" 1403/4/8 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 26 ما گرم بودیم و میلرزیدیم. جوان بودیم و قدیمی، و زنده. داشتم فکر میکردم واقعی است. ما پیش از این عاشق همدیگر بودیم. پیش از این بودیم. 0 7 سِـتی؛ 1403/12/17 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 43 مادربزرگ از دنیا رفته است. داشتن عکسی از او هیچ چیزی را تغییر نمی دهد.:) 0 1 سِـتی؛ 1403/12/17 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 153 مثل یک مرد گریه کرد نه یک پسر. نه مثل این که سرخورده شده یا راهش را گم کرده است، بلکه مثل این که زندگی تلخ بود. مثل این که زخم هایش التیام پیدا نمی کنند.:) 0 1 رایآ؛ 1403/3/13 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 30 سکوت یه جور روکش محافظه در مقابل درد . 0 31 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 188 مطمئن نیستم دختری که در آینه است من ام 0 2 ela.he 1402/7/9 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 51 این روز ها عجوزه ای خشن است با ناخن های بی رحمش گوشت خام مغزم را لمس میکند،با عصب های بی حفاظم ور می رود تا ببیند که آیا میخواهد در جمجه ام ساکن شود یانه.اگر داخل شود یک روز یا شاید دو روز در تختخوابم می افتم! 0 6 haniyeh samani 1402/8/22 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 92 0 14 khatere 1403/9/11 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 7 "دیگر نمیتوانست سعی کند باشد. نمیتوانست لبخند بزند، نمیتوانست دروغ بگوید، نمیتوانست بخشی از آن خانواده زیبا باشد" 0 1 soul... 1403/12/8 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 38 0 3 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 39 دارم احساساتم را بیان میکنم، جانی! آدم برای همین زنده س، نفس کشیدنش برای همینه، نیست؟ 0 2 زهرا 1403/1/19 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 117 آنها هیچوقت جایی نمیروند. هیچجا.هیچکس را نمیبینند.حالا وقتی که من مریض بودم، همهجا رفتند، همه را دیدند؟ 0 2 s.h 1402/9/13 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 82 از این ذهن آشفته ، از این حال مزخرف متنفرم 0 7 s.h 1402/9/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 30 《میفهمی کیدی ؟ سکوت یه جور روکش محافظه در مقابل درد.》 0 8 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 97 کمی مهربان تر از چیزی باش که باید باشی! ♡ 0 0 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 4 جهان خوب بود چون او در آن بود 0 0 سِـتی؛ 1403/12/17 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 91 هیچ دلیلی نداشت که بیدار شود؛ تا این حد تنها و منزوی بود. 0 0 مهتاب علیزاده 1402/5/5 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 178 برای خودمان خواستار خیلی چیزها بودم : زندگی ای عاری از فشار و تبعیض. زندگی ای آزاد برای عشق ورزیدن و عشق دیدن. 0 28 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 22 به جمجمه من خوش آمدید. کامیونی بر روی استخوان های گردن و سرم چرخ می زند. مهره ها می شکنند، مغزم منفجر می شود و شیره اش به بیرون می چکد 0 1 𝐒𝐨𝐩𝐡𝐢𝐞 1403/9/20 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 78 0 8 Villian 1403/12/19 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 18 جهان خوب بود، چون او در آن بود. 0 6
بریدههای کتاب ما دروغگو بودیم بیتا پاتر" 1403/4/8 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 26 ما گرم بودیم و میلرزیدیم. جوان بودیم و قدیمی، و زنده. داشتم فکر میکردم واقعی است. ما پیش از این عاشق همدیگر بودیم. پیش از این بودیم. 0 7 سِـتی؛ 1403/12/17 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 43 مادربزرگ از دنیا رفته است. داشتن عکسی از او هیچ چیزی را تغییر نمی دهد.:) 0 1 سِـتی؛ 1403/12/17 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 153 مثل یک مرد گریه کرد نه یک پسر. نه مثل این که سرخورده شده یا راهش را گم کرده است، بلکه مثل این که زندگی تلخ بود. مثل این که زخم هایش التیام پیدا نمی کنند.:) 0 1 رایآ؛ 1403/3/13 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 30 سکوت یه جور روکش محافظه در مقابل درد . 0 31 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 188 مطمئن نیستم دختری که در آینه است من ام 0 2 ela.he 1402/7/9 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 51 این روز ها عجوزه ای خشن است با ناخن های بی رحمش گوشت خام مغزم را لمس میکند،با عصب های بی حفاظم ور می رود تا ببیند که آیا میخواهد در جمجه ام ساکن شود یانه.اگر داخل شود یک روز یا شاید دو روز در تختخوابم می افتم! 0 6 haniyeh samani 1402/8/22 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 92 0 14 khatere 1403/9/11 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 7 "دیگر نمیتوانست سعی کند باشد. نمیتوانست لبخند بزند، نمیتوانست دروغ بگوید، نمیتوانست بخشی از آن خانواده زیبا باشد" 0 1 soul... 1403/12/8 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 38 0 3 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 39 دارم احساساتم را بیان میکنم، جانی! آدم برای همین زنده س، نفس کشیدنش برای همینه، نیست؟ 0 2 زهرا 1403/1/19 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 117 آنها هیچوقت جایی نمیروند. هیچجا.هیچکس را نمیبینند.حالا وقتی که من مریض بودم، همهجا رفتند، همه را دیدند؟ 0 2 s.h 1402/9/13 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 82 از این ذهن آشفته ، از این حال مزخرف متنفرم 0 7 s.h 1402/9/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 30 《میفهمی کیدی ؟ سکوت یه جور روکش محافظه در مقابل درد.》 0 8 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 97 کمی مهربان تر از چیزی باش که باید باشی! ♡ 0 0 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 4 جهان خوب بود چون او در آن بود 0 0 سِـتی؛ 1403/12/17 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 91 هیچ دلیلی نداشت که بیدار شود؛ تا این حد تنها و منزوی بود. 0 0 مهتاب علیزاده 1402/5/5 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 178 برای خودمان خواستار خیلی چیزها بودم : زندگی ای عاری از فشار و تبعیض. زندگی ای آزاد برای عشق ورزیدن و عشق دیدن. 0 28 ☆"ملکهٔ عذاداری"☆ 1403/4/12 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 22 به جمجمه من خوش آمدید. کامیونی بر روی استخوان های گردن و سرم چرخ می زند. مهره ها می شکنند، مغزم منفجر می شود و شیره اش به بیرون می چکد 0 1 𝐒𝐨𝐩𝐡𝐢𝐞 1403/9/20 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 78 0 8 Villian 1403/12/19 ما دروغگو بودیم امیلی لاک هارت 3.6 83 صفحۀ 18 جهان خوب بود، چون او در آن بود. 0 6