بریدههای کتاب قصه ننه علی شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 95 0 2 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 141 0 0 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 125 0 2 Panah 1404/4/3 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 164 0 4 فاطمه محبی 1402/5/12 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 100 0 11 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 32 0 1 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 120 0 2 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 150 0 0 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 70 0 1 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 50 0 1 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 81 0 1 فاطمه دل آرامی 1403/4/12 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 153 بقچه ای را گذاشت جلوی من، آن را باز کرد. داخل بقچه چند تکه استخوان بود و جمجمه ای با موهای وز و شلواری پوسیده. از من خواست آن را شناسایی کنم. شوکه شدم. _مروتی من از کجا بفهمم این علیِ منه؟! بو بکشم؟ _آخه حاج خانم شلوارش شبیه شلوار علی بود. _نه پسر جان! این مادر مرده علی من نیست. این چه کاریه با دل من میکنید؟! چرا زجرم میدید ؟ 0 3 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 80 0 1 فاطمه محمدی 1402/9/29 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 138 التماسش کردم تا راضی شد برای یکی دو دقیقه درِ تابوت را باز کند. صورت امیرم مثل ماه شب چهارده می درخشید! تسبیح مخصوص نماز شب دور گردنش بود. چشم بستم و زبان دلم را باز کردم: «سلام پسرم! سلام مامان جان. چقدر خوشگل شدی عزیزدلم! اون شمشیر ذوالفقاری که تو خواب دیدم، تو بودی جان مادر؟! در راه خدا رفتی... خدایا! از من قبولش کن. امیر جان! خیالت راحت گریه نمی کنم، دشمن شادت نمی کنم. امروز نمی بوسمت؛ این بوسه ی من باشه طلبم از تو برای روز قیامت در محضر حضرت زینب و مادر پهلو شکستهش ... 0 5 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 132 0 0 "حنای سبز" 1404/4/26 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 121 0 7 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 118 0 0 فاٰطمهزهرا 1403/12/27 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 20 میگفت:« خدا برکت زندگی رو توی دو چیز قرار داده. نون حلالِ روز و نافلهی شب.» 0 15 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 115 0 0 زهرا عشقی مُعز 1404/1/2 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 140 جدایی و بی کسی خیلی سخت است و از آن سخت تر چشم انتظاری. 0 2
بریدههای کتاب قصه ننه علی شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 95 0 2 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 141 0 0 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 125 0 2 Panah 1404/4/3 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 164 0 4 فاطمه محبی 1402/5/12 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 100 0 11 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 32 0 1 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 120 0 2 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 150 0 0 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 70 0 1 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 50 0 1 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 81 0 1 فاطمه دل آرامی 1403/4/12 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 153 بقچه ای را گذاشت جلوی من، آن را باز کرد. داخل بقچه چند تکه استخوان بود و جمجمه ای با موهای وز و شلواری پوسیده. از من خواست آن را شناسایی کنم. شوکه شدم. _مروتی من از کجا بفهمم این علیِ منه؟! بو بکشم؟ _آخه حاج خانم شلوارش شبیه شلوار علی بود. _نه پسر جان! این مادر مرده علی من نیست. این چه کاریه با دل من میکنید؟! چرا زجرم میدید ؟ 0 3 شیما آرائیان 1403/7/15 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 80 0 1 فاطمه محمدی 1402/9/29 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 138 التماسش کردم تا راضی شد برای یکی دو دقیقه درِ تابوت را باز کند. صورت امیرم مثل ماه شب چهارده می درخشید! تسبیح مخصوص نماز شب دور گردنش بود. چشم بستم و زبان دلم را باز کردم: «سلام پسرم! سلام مامان جان. چقدر خوشگل شدی عزیزدلم! اون شمشیر ذوالفقاری که تو خواب دیدم، تو بودی جان مادر؟! در راه خدا رفتی... خدایا! از من قبولش کن. امیر جان! خیالت راحت گریه نمی کنم، دشمن شادت نمی کنم. امروز نمی بوسمت؛ این بوسه ی من باشه طلبم از تو برای روز قیامت در محضر حضرت زینب و مادر پهلو شکستهش ... 0 5 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 132 0 0 "حنای سبز" 1404/4/26 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 121 0 7 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 118 0 0 فاٰطمهزهرا 1403/12/27 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 20 میگفت:« خدا برکت زندگی رو توی دو چیز قرار داده. نون حلالِ روز و نافلهی شب.» 0 15 زینب هادی 1404/2/10 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 115 0 0 زهرا عشقی مُعز 1404/1/2 قصه ننه علی مرتضی اسدی 4.6 72 صفحۀ 140 جدایی و بی کسی خیلی سخت است و از آن سخت تر چشم انتظاری. 0 2