بریدههای کتاب هزارتوی پن سپیده 1403/9/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 27 آدم ها مهربانی را به همان روشنی ستمگری میدیدند. 0 0 سپیده 1403/9/12 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 17 مردم اغلب وقتی بزرگ میشوند، انگار کور میشوند. 0 3 نرگس 1403/4/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 236 مرگ آهی کشید. او به شنیدن عجزولابههای انسانها برای گرفتن فرصتی چندساله و چندماهه و گاهی چندساعته عادت داشت. همیشه کاری ناتمام یا نافرجام یا آغازنکرده داشتند. این فانیان نمیفهمیدند که زندگی کتابی نیست که بخواهی تا آخرین صفحهاش را بخوانی و سپس ببندیاش. کتاب زندگی صفحهٔ آخری ندارد، زیرا صفحهٔ آخر داستان تو، همیشه صفحهٔ اول داستان بعدی است. 0 4 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 155 هم ارنستو ویدال هم مرد رنگ پریده انسانهایی بودند که از قلب و روح تغذیه میکردند، چرا که مال خودشان را از دست داده بودند 0 1 سپیده 1403/9/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 31 اوفلیا نخواست به مادرش یادآوری کند که برای او، هیچچیزی بهتر از کتاب وجود نداشت. مادرش این را درک نمیکرد. کتاب ها میتوانستند خیلی چیزها درباره این دنیا و نقاط دوردستش برای او بگویند. کتاب ها میتوانستند به سان در و پنجره عمل کنند و با بال های کاغذی آنها، میتوانست به دوردست ها پرواز کند. 4 32 にこ 1403/11/21 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 51 فان نجوا کرد : سرانجام! فان گلی یاقوتی را از باغ سلطنتی کند و بر مزار سینتولو گذاشت . سپس یکی از پریانش را فرستاد تا دختر را پیدا کند. 0 0 سپیده 1403/9/26 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 212 با چشیدن درد است که معنای زندگی و جایگاهی را که با به دنیا آمدن از کف دادهایم، درک میکنیم. 0 0 سپیده 1403/9/27 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 225 عشق تلهای وحشتناک موثر بود و ظالمانهترین حقیقت درباره جنگ این بود که عشق ورزیدن را به خطری مرگبار تبدیل میکرد. 0 0 نرگس🌱 1403/5/19 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 54 فقط در کتاب ها می توانستی درباره ی چیزی که بزرگتر ها دوست نداشتند ازشان بپرسی ، چیزی پیدا کنی - درباره ی مرگ ، زندگی ، خیر و شر ، یا آنچه حقیقتا در زندگی اهمیت داشت 0 10 سپیده 1403/9/17 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 88 بدترین جانوران روی دوپا راه میروند! 0 1 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/12 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 34 او یکی از زنانی بود که به جای پیدا کردن قدرت در قلب خودشان، آن را در مردها جست و جو می کرد. 1 9 سپیده 1403/9/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 42 عشق به روش های گوناگونی مرگ آور میشود. 0 2 にこ 1403/11/22 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 59 یاوه است والاحضرت. شما از بطن هیچ انسانی زاده نشدهاید. شما از دل ماه زاده شدهاید. 0 0 سپیده 1403/9/17 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 101 بعضی اسرار بهتر است هرگز از پرده بیرون نیفتند. 0 0 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/13 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 93 بعضی وقتها آنچه را که حس می کنیم باید ببینیم تا بتوانیم از آن مطمئن شویم. 0 15 Kosar 1403/3/16 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 221 1 6 にこ 1403/11/22 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 52 0 0 にこ 1403/12/3 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 264 او یک زن بود و ممکن نبود به نوزادی آسیب بزند ، حتی فرزند آن مرد. 0 0 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 134 چرا نامهها را سرجایشان رها نکرد؟ همه عزیزانی که سربازانان به سراغشان میرفتند... هیچ چیزی بیشتر از این به مردان درون جنگل صدمه نمیزد. همه آن کلمات عشق تبدیل به سالحهایی علیه کسانی میشدند که قرار بود بهشان آرامش ببخشد. مرسدس سعی کرد با اشکها بجنگد. نا امیدی مانند آب سمی در قلبش جوشید. عشق چه تله موثری است، و ظالمانهترین حقیقت جنگ این است که عشق ورزیدن را تبدیل به ریسکی کشنده میکند. 0 0 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 209 چرا که در هنگامه ی درد است که معنای زندگی و رحمتی را میابیم که هنگام تولد گم کرده ایم . 0 0
بریدههای کتاب هزارتوی پن سپیده 1403/9/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 27 آدم ها مهربانی را به همان روشنی ستمگری میدیدند. 0 0 سپیده 1403/9/12 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 17 مردم اغلب وقتی بزرگ میشوند، انگار کور میشوند. 0 3 نرگس 1403/4/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 236 مرگ آهی کشید. او به شنیدن عجزولابههای انسانها برای گرفتن فرصتی چندساله و چندماهه و گاهی چندساعته عادت داشت. همیشه کاری ناتمام یا نافرجام یا آغازنکرده داشتند. این فانیان نمیفهمیدند که زندگی کتابی نیست که بخواهی تا آخرین صفحهاش را بخوانی و سپس ببندیاش. کتاب زندگی صفحهٔ آخری ندارد، زیرا صفحهٔ آخر داستان تو، همیشه صفحهٔ اول داستان بعدی است. 0 4 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 155 هم ارنستو ویدال هم مرد رنگ پریده انسانهایی بودند که از قلب و روح تغذیه میکردند، چرا که مال خودشان را از دست داده بودند 0 1 سپیده 1403/9/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 31 اوفلیا نخواست به مادرش یادآوری کند که برای او، هیچچیزی بهتر از کتاب وجود نداشت. مادرش این را درک نمیکرد. کتاب ها میتوانستند خیلی چیزها درباره این دنیا و نقاط دوردستش برای او بگویند. کتاب ها میتوانستند به سان در و پنجره عمل کنند و با بال های کاغذی آنها، میتوانست به دوردست ها پرواز کند. 4 32 にこ 1403/11/21 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 51 فان نجوا کرد : سرانجام! فان گلی یاقوتی را از باغ سلطنتی کند و بر مزار سینتولو گذاشت . سپس یکی از پریانش را فرستاد تا دختر را پیدا کند. 0 0 سپیده 1403/9/26 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 212 با چشیدن درد است که معنای زندگی و جایگاهی را که با به دنیا آمدن از کف دادهایم، درک میکنیم. 0 0 سپیده 1403/9/27 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 225 عشق تلهای وحشتناک موثر بود و ظالمانهترین حقیقت درباره جنگ این بود که عشق ورزیدن را به خطری مرگبار تبدیل میکرد. 0 0 نرگس🌱 1403/5/19 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 54 فقط در کتاب ها می توانستی درباره ی چیزی که بزرگتر ها دوست نداشتند ازشان بپرسی ، چیزی پیدا کنی - درباره ی مرگ ، زندگی ، خیر و شر ، یا آنچه حقیقتا در زندگی اهمیت داشت 0 10 سپیده 1403/9/17 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 88 بدترین جانوران روی دوپا راه میروند! 0 1 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/12 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 34 او یکی از زنانی بود که به جای پیدا کردن قدرت در قلب خودشان، آن را در مردها جست و جو می کرد. 1 9 سپیده 1403/9/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 42 عشق به روش های گوناگونی مرگ آور میشود. 0 2 にこ 1403/11/22 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 59 یاوه است والاحضرت. شما از بطن هیچ انسانی زاده نشدهاید. شما از دل ماه زاده شدهاید. 0 0 سپیده 1403/9/17 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 101 بعضی اسرار بهتر است هرگز از پرده بیرون نیفتند. 0 0 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/13 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 93 بعضی وقتها آنچه را که حس می کنیم باید ببینیم تا بتوانیم از آن مطمئن شویم. 0 15 Kosar 1403/3/16 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 221 1 6 にこ 1403/11/22 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 52 0 0 にこ 1403/12/3 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 264 او یک زن بود و ممکن نبود به نوزادی آسیب بزند ، حتی فرزند آن مرد. 0 0 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 134 چرا نامهها را سرجایشان رها نکرد؟ همه عزیزانی که سربازانان به سراغشان میرفتند... هیچ چیزی بیشتر از این به مردان درون جنگل صدمه نمیزد. همه آن کلمات عشق تبدیل به سالحهایی علیه کسانی میشدند که قرار بود بهشان آرامش ببخشد. مرسدس سعی کرد با اشکها بجنگد. نا امیدی مانند آب سمی در قلبش جوشید. عشق چه تله موثری است، و ظالمانهترین حقیقت جنگ این است که عشق ورزیدن را تبدیل به ریسکی کشنده میکند. 0 0 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 27 صفحۀ 209 چرا که در هنگامه ی درد است که معنای زندگی و رحمتی را میابیم که هنگام تولد گم کرده ایم . 0 0