بریدههای کتاب هزارتوی پن Ms.nobody ؛)(= 1403/3/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 155 هم ارنستو ویدال هم مرد رنگ پریده انسانهایی بودند که از قلب و روح تغذیه میکردند، چرا که مال خودشان را از دست داده بودند 0 1 نرگس🌱 1403/5/19 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 54 فقط در کتاب ها می توانستی درباره ی چیزی که بزرگتر ها دوست نداشتند ازشان بپرسی ، چیزی پیدا کنی - درباره ی مرگ ، زندگی ، خیر و شر ، یا آنچه حقیقتا در زندگی اهمیت داشت 0 10 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/12 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 34 او یکی از زنانی بود که به جای پیدا کردن قدرت در قلب خودشان، آن را در مردها جست و جو می کرد. 1 10 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/13 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 93 بعضی وقتها آنچه را که حس می کنیم باید ببینیم تا بتوانیم از آن مطمئن شویم. 0 15 Kosar 1403/3/16 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 221 1 6 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 134 چرا نامهها را سرجایشان رها نکرد؟ همه عزیزانی که سربازانان به سراغشان میرفتند... هیچ چیزی بیشتر از این به مردان درون جنگل صدمه نمیزد. همه آن کلمات عشق تبدیل به سالحهایی علیه کسانی میشدند که قرار بود بهشان آرامش ببخشد. مرسدس سعی کرد با اشکها بجنگد. نا امیدی مانند آب سمی در قلبش جوشید. عشق چه تله موثری است، و ظالمانهترین حقیقت جنگ این است که عشق ورزیدن را تبدیل به ریسکی کشنده میکند. 0 0 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 209 چرا که در هنگامه ی درد است که معنای زندگی و رحمتی را میابیم که هنگام تولد گم کرده ایم . 0 1 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 21 شرارت به ندرت فورا به خود شکل میگیرد. اغلب اوقات اول چیزی نیست جز کلامی به نجوا ، نگاهی گذرا .خیانت. 0 45 Kosar 1403/3/6 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 10 زمزمه کردند: چه بسیار گمشدگان و از دست رفتگان. درختان در مقابل نجوا کردند: اما هرآنچه گم شده باشد، قابل بازیافتن است. 0 5 نرگس🌱 1403/5/19 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 36 گاهی اشیایی که عزیز می داریم ، حتی بیشتر از آن ها که دوسشان داریم « ماهیتمان » را بازگو می کنند 0 27 نرگس🌱 1403/5/19 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 31 -کارمن : فردا میخوام غافلگیرت کنم +اوفلیا : با چی ، یه کتابهههه؟ مادرش به آرامی خندید : « یک کتاب ؟ نه ، کتاب نیست ، خیلی بهتر از یه کتابه *اوفلیا نخواست که به مادرش یاد آوری کند ، برای او هیچ چیزی بهتر از کتاب وجود نداشت* 0 8 Kosar 1403/3/6 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 42 عشق به روش های گوناگونی مرگ آور میشود. 0 2 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/12 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 40 داشتن راز هایی که نمی توانی با دیگران در میان بگذاری، یا باور حقیقتی که دیگران نمی خواستند ببینند سخت بود. 1 15 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 25 سرنوشت مان در انتخاب هایمان نهفته است . 0 0 بلو🩵🦋 1402/11/1 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 17 0 2 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 158 0 1 Kosar 1403/3/6 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 11 کتاب را که گشود، سفیدی صفحه هایش در تضاد و جنگ با سایه هایی بود که جنگل را انباشته بودند و کلماتش پناهگاهی امن و راحت پیشکش او میکردند. واژه ها به سان ردپاهایی بر برف بودند، پهنه ای سفید و گسترده که هنوز دست رنج به آن نرسیده بود. 0 3 نرگس🌱 1403/5/24 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 237 این فانیان نمی فهمیدند که زندگی کتابی نیست که بخواهی تا آخرش بخوانی و سپس ببندی اش ، کتاب زندگی صفحه ی آخری ندارد ، داستان تو صفحه ی اول داستان بعدی است 0 5 محسن محمودی 1403/8/22 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 135 بنا بر تجربه فریرا، لکنت گواه پوستی بسیار نازک بود که نمیتوانست ظلمت دنیا را عقب نگه دارد. آدمهای دلرحم و حساس لکنت پیدا میکردند، همان آدمهایی که دست خودشان نبود و همه چیز را میدیدند و حس میکردند. 0 5 سپیده 1403/9/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 27 آدم ها مهربانی را به همان روشنی ستمگری میدیدند. 0 0
بریدههای کتاب هزارتوی پن Ms.nobody ؛)(= 1403/3/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 155 هم ارنستو ویدال هم مرد رنگ پریده انسانهایی بودند که از قلب و روح تغذیه میکردند، چرا که مال خودشان را از دست داده بودند 0 1 نرگس🌱 1403/5/19 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 54 فقط در کتاب ها می توانستی درباره ی چیزی که بزرگتر ها دوست نداشتند ازشان بپرسی ، چیزی پیدا کنی - درباره ی مرگ ، زندگی ، خیر و شر ، یا آنچه حقیقتا در زندگی اهمیت داشت 0 10 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/12 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 34 او یکی از زنانی بود که به جای پیدا کردن قدرت در قلب خودشان، آن را در مردها جست و جو می کرد. 1 10 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/13 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 93 بعضی وقتها آنچه را که حس می کنیم باید ببینیم تا بتوانیم از آن مطمئن شویم. 0 15 Kosar 1403/3/16 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 221 1 6 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 134 چرا نامهها را سرجایشان رها نکرد؟ همه عزیزانی که سربازانان به سراغشان میرفتند... هیچ چیزی بیشتر از این به مردان درون جنگل صدمه نمیزد. همه آن کلمات عشق تبدیل به سالحهایی علیه کسانی میشدند که قرار بود بهشان آرامش ببخشد. مرسدس سعی کرد با اشکها بجنگد. نا امیدی مانند آب سمی در قلبش جوشید. عشق چه تله موثری است، و ظالمانهترین حقیقت جنگ این است که عشق ورزیدن را تبدیل به ریسکی کشنده میکند. 0 0 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 209 چرا که در هنگامه ی درد است که معنای زندگی و رحمتی را میابیم که هنگام تولد گم کرده ایم . 0 1 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 21 شرارت به ندرت فورا به خود شکل میگیرد. اغلب اوقات اول چیزی نیست جز کلامی به نجوا ، نگاهی گذرا .خیانت. 0 45 Kosar 1403/3/6 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 10 زمزمه کردند: چه بسیار گمشدگان و از دست رفتگان. درختان در مقابل نجوا کردند: اما هرآنچه گم شده باشد، قابل بازیافتن است. 0 5 نرگس🌱 1403/5/19 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 36 گاهی اشیایی که عزیز می داریم ، حتی بیشتر از آن ها که دوسشان داریم « ماهیتمان » را بازگو می کنند 0 27 نرگس🌱 1403/5/19 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 31 -کارمن : فردا میخوام غافلگیرت کنم +اوفلیا : با چی ، یه کتابهههه؟ مادرش به آرامی خندید : « یک کتاب ؟ نه ، کتاب نیست ، خیلی بهتر از یه کتابه *اوفلیا نخواست که به مادرش یاد آوری کند ، برای او هیچ چیزی بهتر از کتاب وجود نداشت* 0 8 Kosar 1403/3/6 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 42 عشق به روش های گوناگونی مرگ آور میشود. 0 2 Ms.nobody ؛)(= 1403/3/12 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 40 داشتن راز هایی که نمی توانی با دیگران در میان بگذاری، یا باور حقیقتی که دیگران نمی خواستند ببینند سخت بود. 1 15 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 25 سرنوشت مان در انتخاب هایمان نهفته است . 0 0 بلو🩵🦋 1402/11/1 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 17 0 2 Liam 1403/6/8 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 158 0 1 Kosar 1403/3/6 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 11 کتاب را که گشود، سفیدی صفحه هایش در تضاد و جنگ با سایه هایی بود که جنگل را انباشته بودند و کلماتش پناهگاهی امن و راحت پیشکش او میکردند. واژه ها به سان ردپاهایی بر برف بودند، پهنه ای سفید و گسترده که هنوز دست رنج به آن نرسیده بود. 0 3 نرگس🌱 1403/5/24 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 237 این فانیان نمی فهمیدند که زندگی کتابی نیست که بخواهی تا آخرش بخوانی و سپس ببندی اش ، کتاب زندگی صفحه ی آخری ندارد ، داستان تو صفحه ی اول داستان بعدی است 0 5 محسن محمودی 1403/8/22 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 135 بنا بر تجربه فریرا، لکنت گواه پوستی بسیار نازک بود که نمیتوانست ظلمت دنیا را عقب نگه دارد. آدمهای دلرحم و حساس لکنت پیدا میکردند، همان آدمهایی که دست خودشان نبود و همه چیز را میدیدند و حس میکردند. 0 5 سپیده 1403/9/14 هزارتوی پن گی یرمو دل تورو 4.2 28 صفحۀ 27 آدم ها مهربانی را به همان روشنی ستمگری میدیدند. 0 0