بریدهای از کتاب هزارتوی پن اثر گی یرمو دل تورو
1403/4/14
صفحۀ 236
مرگ آهی کشید. او به شنیدن عجزولابههای انسانها برای گرفتن فرصتی چندساله و چندماهه و گاهی چندساعته عادت داشت. همیشه کاری ناتمام یا نافرجام یا آغازنکرده داشتند. این فانیان نمیفهمیدند که زندگی کتابی نیست که بخواهی تا آخرین صفحهاش را بخوانی و سپس ببندیاش. کتاب زندگی صفحهٔ آخری ندارد، زیرا صفحهٔ آخر داستان تو، همیشه صفحهٔ اول داستان بعدی است.
مرگ آهی کشید. او به شنیدن عجزولابههای انسانها برای گرفتن فرصتی چندساله و چندماهه و گاهی چندساعته عادت داشت. همیشه کاری ناتمام یا نافرجام یا آغازنکرده داشتند. این فانیان نمیفهمیدند که زندگی کتابی نیست که بخواهی تا آخرین صفحهاش را بخوانی و سپس ببندیاش. کتاب زندگی صفحهٔ آخری ندارد، زیرا صفحهٔ آخر داستان تو، همیشه صفحهٔ اول داستان بعدی است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.