بعد از بینوایان اینو تو ادبیات کلاسیک دوست دارم🥲
      

        حسم به جین ایر»»»»»»
      

        وقتی فقط یه تیکه از این کتابو خوندی««««
      

        بسی ترانه را تمام کرد و گفت: بس است دوشیزه جین، این‌قدر گریه نکن.
انگار به آتش می‌گفت: نسوز!
      

        گر با دگری شدی هم آغوش
ما را به زبان مکن فراموش…
      

        این نوستالژی ترین کتاب زندگیمه🥲🥲
      

        تقریبا جالب بود…
      

        ژان والژان به کوزت چشم دوخته بود
گویی میخواست خاطره او را با خود به جهان دیگر ببرد…
      

        من از مرگ نمی ترسم، از مرگ پیش از دیدن او می‌ترسم.
(ژان والژان)
      

        به پیشنهاد یکی از دوستانم خوندم و خوندنش خالی از لطف نبود.
      

        چه ادبیاتی ساختید اقای معروفی…
و غم ادبیات روی دوش این سمفونی افتاده…
و از جهل و جهالت چه به حال ایدین ها و ایداهای این سرزمین اومد…
روحتون شاد، مطمئن باشید این داستان رو باد نمی‌بره.
      

        چقدر من این رمان رو دوست داشتم
چقدر زندگی پر تنش نوشا قلبم رو به درد آورد
بله اقای معروفی زمانه عاشق کش است
بله اقای معروفی روزنامه ها را باد میبرد…ما باید ادبیات بسازیم…
      

        من با یکی از دوستام شروع به خوندن این کتاب کردم
و حقیقتا دوستش نداشتم
توصیفات شدید نویسنده از دریا و ماهیگیری و ماهی ها روند داستان رو برام خیلی کند کرده بود
ولی فکر کنم اگه کسی به دریا و ماهیگیری علاقه داشته باشه اطلاعات این کتاب اونو به شگفتی وا میداره.
من این اولین کتابی بود که از این نویسنده میخوندم و شاید اشتباه کردم.
      

        من با یکی از دوستام همخوانی این کتاب رو شروع کردیم
و حقیقتا مثل دیگر اثار اگاتا کریستی نبود و این هر دو مونو به شگفتی واداشته بود
توقع ما از این کتاب یه چیز دیگه بود و خب تو ذوقمون خورد
در کل اگه به داستان های کوتاه معمایی (نه جنایی) علاقه دارید خوندنش شاید براتون مناسب باشه
      

        داستان پرکشش،جالب و دوست داشتنی از زندگی دختری که حاضره صدف جمع کنه بجوشونه و بفروشه ولی خودشو رها نکنه
من اینجور داستان ها رو دوست دارم…